فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)

********************************************************

نجمه کرمانی

امام معصوم سرچشمه علم الهی و معدن اسرار است و ملکه علم و عصمت از کودکی در او بارور می گردد و در سراسر عمر با او همراه است. امام معصوم، میراث دار علم و حکمت انبیاست آن گونه که مسیح (علیه السلام) در گهواره فرمود:«قَالَ اِنّی عَبدُاللّه اَتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبیّا»1 از این رو، بررسی زندگانی امامان معصوم (علیه السلام) از کودکی تا شهادت آنان در بردارنده نکاتی عالی و درس آموز از علم و حکمت و الگوی کاملی برای انسان هاست. شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بهانه ای به دست داد تا در نگاهی گذرا، به حیات علمی آن امام همام و موقعیت برجسته علمی ایشان بپردازیم، و به گونه اجمالی، چهره علمی ایشان از کودکی تا شهادت را مورد بررسی قرار دهیم؛ «و سلام عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّا».2

دانش امام در کودکی
1ـ نشان خردورزی

«صفوان جمّال» از جمله اصحاب و یاران امام کاظم(علیه السلام) که به شغل شتربانی مشغول بود، هر از چند گاهی، برای کسب فیض و بهره مندی از بیکران دانش ائمه (علیهم السلام) نزد ایشان شرفیاب می شد. خود می گوید: روزی نزد امام صادق (علیه السلام) رفته تا در مورد پاره ای از مسائل و موضوعات از جمله موضوع امامت پس از ایشان پرسشی نمایم تا بدانم پس از امام صادق (علیه السلام) پیشوا و مقتدای شیعیان چه کسی خواهد بود؟ از امام پرسیدم: «[پس از شما] عهده دار امر امامت چه کسی خواهد بود؟» امام در پاسخ من فرمود:«از جمله نشانه های فردی که پیشوا و امام مسلمانان می شود، این است که به سرگرمی نمی پردازد و دل مشغول بازیچه نمی شود و از کارهای بیهوده پرهیز می نماید». در همین حین فرزند او، موسی بن جعفر (علیه السلام) وارد خانه شد، در حالی که همراه خود بزغاله ای داشت. من به او نگریستم و تعجب کردم که چگونه این رفتار او با سخن امام صادق (علیه السلام) سازگاری می یابد. کمی دقت کردم دیدم او به بزغاله می فرماید: «در برابر پروردگار خود فروتن باش!» از دانایی و بینش او شگفت زده شدم. امام صادق(علیه السلام) او را در آغوش کشید و فرمود:« پدر و مادرم به فدایت که به سرگرمی و بیهودگی نمی پردازی».3

2ـ کودکی دانشمند

«ابو حنیفه» پیشوای مذهب «حنفی» اهل سنت، آهنگ سفر حج نمود و پس از پایان حج برای دیدار با امام صادق (علیه السلام) و به جهت برخی مذاکرات علمی عازم مدینه شد. چون به مدینه رسید، به منزل امام رفت و در سراچه خانه اندکی درنگ نمود تا امام او را به حضور بپذیرد. روی سکوی دهلیز نشست. در همین حین کودکی را دید. ابوحنیفه از او پرسید: «در شهر شما اگر کسی غریب باشد و نیاز به قضای حاجت داشته باشد، کجا می رود؟» کودک، عالمانه پاسخ داد: «از دید مردم دور می شود و از تخلّی در آب های روان، نهرها، زیر درختان میوه، در حریم منازل شخصی، حریم راه ها و مساجد دوری می کند. در هنگام تخلّی نباید رو یا پشت به قبله باشد و مراقب باشد که لباس او نجس نگردد و…» ابوحنیفه از پاسخ جامع و کامل کودکی یکه خورد و با شگفتی از او پرسید:« نامت چیست؟» کودک پاسخ داد: «من موسی بن جعفر(علیه السلام) هستم». ابوحنیفه که خود را در محضر کودکی دانشمند می دید، از فرصت استفاده کرد و از او پرسید:« فدایت شوم! گناه از سوی کیست؟ خدا یا بنده خدا؟» امام فرمود:« پس بنشین تا پاسخت گویم؛ اگر بگوییم منشأ گناه خداوند است، به خطا رفته ایم که او سزاوار آن نیست که بنده خویش را به گناه مرتکب نشده، عقاب نماید. اگر بگوییم گناه هم از سوی خدا و هم از سوی بنده است، باز هم سزاوار نیست که شریک قدرتمند بر شریک ناتوان خویش ستم روا دارد، یا این که بگوییم گناه از سوی بنده است. دراین صورت، اگر پروردگار از گناه او درگذرد که بنابر عفو و گذشت بیکران خود عمل کرده و اگر او را مجازات نماید، ظلمی بر او روا نداشته است». سخن امام که به اینجا رسید، ابوحنیفه همچنان مات و مبهوت از پاسخ دانشورانه و حکیمانه امام کاظم (علیه السلام) خود را از شرفیاب شدن به محضر امام صادق (علیه السلام) که قصد اولیه او بود، بی نیاز دید و از همان جا، با دستی پر به سوی شهر خود بازگشت.4

3ـ کودکی از تبار آفتاب

امام صادق (علیه السلام)، امام کاظم را در اوان کودکی، برای تحصیل، به مکتب خانه ای فرستاد. آنچه مسلم است این است که انگیزه امام از این کار، تحصیل فردی امام کاظم (علیه السلام) نبوده؛ چرا که در آن دوره هیچ کس جز امام صادق (علیه السلام) نمی توانست چیزی بر اندوخته علمی آن کودک فرزانه بیفزاید. شاید این کار امام صادق (علیه السلام) به انگیزه تشویق دیگر کودکان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه هایی چنین بوده است. امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: روزی از مکتب خانه به سوی منزل بازمی گشتم، به خانه رسیدم و لوحی که با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: «فرزندم بنویس: تَنَحِّ عَنِ القَبیحِ وَ لاتُرِدهُ؛ از زشت گویی و زشت کاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مکن.»

آن گاه به من فرمود:«حال این بیت شعر را که گفتم، تو کامل کن». من بیت شعر را این گونه کامل کردم: «وَ مَنْ اَوْلَیْتَهُ حُسْنا فَزِدْهُ؛ و هر کس را سزاوار احسان یافتی، [بر نیکی ات به او] بیفزا».

در این لحظه پدرم مصرعی دیگر انشا کرد و فرمود: «سَتُلْقی مِنْ عَدُوِّکَ کُلَّ کَیْدٍ؛ به زودی مکر و حیله از دشمن خود خواهی دید.»

من نیز بیت او را کامل کردم: «اِذَا کادَ العَدُوُّ فَلا تَکِدْهُ؛ وقتی دشمن، دشمنی پیشه کرد تو مانند او مباش.»

امام وقتی ذهن پویا و فعال فرزند خویش را در پاسخ رسا و شیوا، این چنین آماده می بیند، در شأن او می فرماید: «ذُرّیَةٌ بَعضها مِن بَعضٍ؛ فرزندانی که بعضی از نسل بعض دیگرند»5

دانش امام در نوجوانی
1ـ از زلال نبوت

امام کاظم نوجوانی نورس و با نشاط شده بود. روزی از کوچه های شهر پیامبر (صلی الله علیه وآله) می گذشت. شخصی از شیعیان درشت گو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می بینی پدرت با ما چه می کند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می دهد و روز دیگر ما را از آن باز می دارد! او به ما گفته بود: با ابوالخطاب دوستی کنیم، امروز می گوید: از او بیزاری جویید و او را لعن می کند». ابوالخطاب از نزدیکان و بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام) بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غلات گرایش یافت. او امام صادق (علیه السلام) را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود. امام کاظم(علیه السلام) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:«آفریدگان خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری می کنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه ای است که آن ها را «معارین» گویند».

امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. عیسی می گوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی بن جعفر (علیه السلام) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (علیه السلام) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی(علیه السلام) از سرچشمه نبوت جوشیده است.»6

2ـ کشتیبان امت

یکی از نزدیکان امام صادق (علیه السلام) به نام «فیض بن مختار» خدمت امام رسید و به منزل امام رفت. پس از اندکی موسی بن جعفر(علیه السلام) که نوجوانی بود، وارد شد و سلام کرد. به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم. امام صادق (علیه السلام) با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: «شما شیعیان ما به سان کشتی ای هستید و این نوجوان که تو به او محبت نشان دادی، کشتیبان شما می باشد». مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسک حج به مکه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سکه ای را که همراه داشتم، توسط شخصی برای امام فرستادم و به او گفتم که هزار سکه آن را از سوی من به امام صادق (علیه السلام) و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام کاظم (علیه السلام) بدهد. پس از مدتی امام را زیارت کردم. امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:«آیا مرا با فرزندم موسی برابر می دانی؟ [که در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی]» عرض کردم: «مولای من! من این کار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم [که فرمودید: شما کشتی نشین و او کشتیبان شیعیان است]». امام به نشانه تأیید سری تکان داد و فرمود: «آری، اما به خدا سوگند من این کار را نکردم، بلکه این پروردگار بزرگ است که چنین مقام شامخی به او داده است.»7

جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت
1. دانای اسرار

از جمله راه های شناخت امام معصوم (علیه السلام) از بقیه، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است. نگاشته اند: «ابابصیر» شاگرد برجسته مکتب امامت که محضر سه امام معصوم (علیه السلام) را درک نموده بود( از امام باقر (علیه السلام) تا امام کاظم (علیه السلام))، روزی نزد مولای خویش امام کاظم (علیه السلام) می رود و پرسش مهمی را مطرح می نماید. و از امام می پرسد که نشانه های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می دهد: «امام را از چند راه می توان شناخت؛ نخست این که امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسأله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبان های مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می گویند، به همان زبان پاسخ دهد». سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی دار فرمود:«پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه ها را خواهی دید!» در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان (مناطقی شامل خراسان کنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی کرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت زده عرض کرد: «یابن رسول الله! به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، چون می پنداشتم شما فارسی را نکو نمی دانید!» امام با متانت فرمود: «سبحان الله! اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست».8 آن گاه رو به ابابصیر کرد و فرمود:«ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هریک از گروه های مردم را بداند و نه تنها زبان آن ها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی می داند.»

2. آیینه ایزد نُمای

امام کاظم (علیه السلام) در مجلسی با فردی سخن می گفت. در بین سخنان خود به او فرمود که در فلان تاریخ خواهد مُرد. «اسحاق بن عمار» از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فکر فرورفت:« آیا واقعا امام هنگام مرگ افراد را می داند.» در همین افکار غوطه می خورد که متوجه شد امام با تندی به او می نگرد. به خود آمد. امام به او فرمود: «ای اسحاق! وقتی رُشَید هجری (از یاران با وفای امام علی (علیه السلام) که در زمان امام مجتبی (علیه السلام) به فرمان معاویه به شهادت رسید) به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را که کسی از آن آگاهی نداشت، می دانست؛ من که امام هستم، بی اطلاع باشم؟! در حالی که امام به دانستن آن از هر کسی شایسته تر است؟!»

سپس در مورد آینده خود او هم فرمود:«ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده که چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندکی بین بازماندگان تو اختلاف می افتد، به گونه ای که به ستیزه جویی با هم می پردازند و حتی خیانت می کنند تا بدان جا که دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار می دهند. آیا باز هم تعجب می کنی از این که امام زمان مرگ کسی را بداند [در حالیکه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟!]»

اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه که امام فرموده بود، بین بازماندگانش سرکشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می گرفتند و در راه های غیر مشروع هزینه می نمودند، اما انجام کارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد.9

3. پاسخ فراخور پرسشگر

از جمله ویژگی های فرد دانشمند شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهی های اوست. نوشته اند: فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسأله ای علمی محضر امام کاظم (علیه السلام) رسید. اما امام به خوبی از پایین بودن سطح آگاهی های علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام رسید، پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آن جا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! من در قبال تو فکر نمی کنم که صلاحیت واردشدن به این بحث ها را داشته باشی». ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلکه فقط می خواسته جواب را دریافت کند و به فرد مذکور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود. امام فرمود: «کفر مقدم بر شرک است ؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافرین بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به الهیت غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات الهیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»10

4. پاسخ کوبنده

مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود. نوشته اند: روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم (علیه السلام) را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد (صلی الله علیه وآله) است. او موسی بن جعفر(علیه السلام)است.» نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او برگردد تا با برخوردی کوبنده، شخصیتش را درهم بکوبم». عبدالعزیز با دیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت: «بدان که اینان خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آن ها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند». اندکی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی «عاقل اندر سفیه» کرد و با اطمینان فرمود: «اگر نسبم را می خواهی، من فرزند محمد (صلی الله علیه وآله) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!» نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.

عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»11

5. به سنگینی شرم

اشراف کامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام (علیه السلام) بود. در دوران ائمه معصومین (علیهم السلام) بسیار اتفاق می افتاد که حکمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (علیهم السلام) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می جستند. نوشته اند: روزی فردی به نام «ابویوسف» که سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی (مهدی یا هارون الرشید) خواست تا جلسه مناظره ای برای درهم شکستن شخصیت امام کاظم(علیه السلام)ترتیب دهد و با طرح مسائلی به زعم خود، «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر (علیه السلام) سؤالاتی بپرسم که توان پاسخ دادن به هیچ یک از آن ها را نداشته باشد». خلیفه با کمال میل پذیرفت. امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت. ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم که لباس احرام پوشیده است، چیست؟» امام فرمود: «شخصی که مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود». او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می تواند داخل خیمه برود؟» امام فرمود: «آری، زیر خیمه می تواند برود». ابویوسف که به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم این که تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [که محرم زیر سایه بان نمی تواند برود، اما در سایه خیمه اشکالی ندارد که قرار گیرد]»؟ امام فرمود: «حال من از تو می پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی که در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟» قاضی پاسخ داد: «خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست». امام پرسید:«روزه چطور؟» او پاسخ گفت:« بله روزهایی را که در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید». امام دوباره پرسید: «چگونه است که نمازها را نباید قضا کند، اما قضای روزه ها را باید به جای آورد؟». قاضی پاسخ داد: «چون این حکم اسلام است». امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حکم اسلام است». خلیفه در این مدت سکوت کرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی کنم دیگر [در مقابله با او] از تو کاری ساخته باشد». ابویوسف که از شکست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو کرد به خلیفه و گفت:«سنگ بزرگی پیش پایم افکند.

****************************************

پی نوشت ها:

1ـ مریم، 30.

2ـ مریم، 15.

3ـ بحارالانوار، ج48، ص 107؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 432.

4ـ همان، ص 114؛ ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 411.

5ـ بحارالانوار، ج 48، ص 109، مناقب آل ابی طالب، ج 3،ص 434.

6ـ محمدبن یعقوب کلینی،الاصول من الکافی، ج 2، ص 418.

7ـ همان، ج 1، ص 311.

8ـ محمدبن محمدبن النعمان (شیخ مفید)،الارشاد، ص 217.

9ـ الاصول من الکافی، ج 1، ص 484.

10ـ بحارالانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.

11ـ بحارالانوار، ج 48، ص 143؛ مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ج 3، ص 431.

12ـ الارشاد، ص 229.

موضوعات: حیات علمی امام موسی کاظم (علیه السلام)  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-02-14] [ 03:12:00 ب.ظ ]





حوزه علمیه بغداد

دوره اول

بعد از عصر امام صادق(ع) بیشتر ائمه به بغداد قدم گذارده و چندی در آنجا توقف کرده اند که البته امام کاظم و امام جواد - علیهما السلام - در همان جا نیز به شهادت رسیده و دفن گردیده اند.

با افزوده شدن بر سابقه تاریخی بغداد تجمع شیعیان در این شهر بیشتر گردید تا اینکه در قرن سوم و چهارم و پنجم هجری مرکز عمده شیعیان شد و دانشمندان آن سامان ریاست مطلق شیعیان را بر عهده گرفتند که «نواب اربعه » از آن جمله اند.

حضرت امام کاظم(ع) بعد از شهادت پدر گرامی شان حضرت امام صادق(ع) راه وی را ادامه داد و به نشر معارف الهی پرداخت چنانکه علما و دانشمندان بزرگی از فقها محدثان، متکلمان و عرفا در مکتب موسوی(ع) درس دین آموختند و با قرآن و سنت آشنا گشتند استاد عزیز الله عطاردی رقم روایان حدیث ایشان را 638 نفر می داند.

امام کاظم(ع) در عصری می زیست که عقاید انحرافی ترویج می شد و برخی از متکلمان در تفسیر ایات قرآنی و صفات الهی به گمراهی افتاده بودند مساله تجسیم، جبر و تفویض، انکار عذاب قبر و معاد جسمانی از جمله مواردی بود که در میان مردم منتشر شده بود امام برای مقابله با اندیشه های انحرافی با گفت و گوهای علمی و مباحث عمیق و برهانی خویش راه مبارزه را در پیش گرفتند و این بدان معنی نبود که امام کاظم(ع) باب عقل را مسدود نمایند و انسان را از تفکر و تعقل باز دارند بلکه روش امام پیروی از روش قرآن کریم بود همان گونه که قرآن برای عقل و عقلا و علم و علما احترام قایل بود ایشان نیز با زبان قرآن و با سلوک قرآنی اصحاب خویش رابه تعقل و تفکر می خواند وصایای ایشان به هشام بن حکم سیره علمی و تفکر قرآنی آن حضرت را روشن می دارد ایشان می فرمایند: «خداوند تبارک و تعالی در قرآن اهل عقل و تفکر را بشارت داده و فرموده است آن بندگان مرا که سخنان را گوش کنند و از بهترین آنها پیروی نمانید بشارت ده اینها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و اینان خردمندان می باشند.»

امام کاظم(ع) علاوه بر سلوک علمی و ترغیب دانشجویان مکتبش به تعقل و تفکر آنان را با سلوک عملی نیز آشنا ی ساخت شناسایی مراحل سلوک عملی نیز با براهین قرآنی همراه است وی متواضع ترین مردم را خردمندترین آنها می شمارد و دنیا را به دریایی ژرف شبیه می کند که کشتی آن باید تقوی باشد و بارش ایمان، بادبانش توکل ناخدایش عقل، راهنمایش علم و سکانش صبر.»

امام کاظم(ع) به تربیت شیعیان و آموزش آنان اکتفا نمی کند و فقه و حدیث و کلام و تفسیر را به گونه ای خشک که تنها جنبه آموزشی داشته باشد نمی پذیرد لذا با سیره عملی خویش مسایل سیاسی را با سنت نبوی(ص) در می آمیزد و پاسخهای دندان شکنی به ائمه کفر می دهد تا در هدایت جامعه اسلامی کوتاهی نکرده باشد هرچند جانش با این روش مورد تهدید قرار گیرد.

دوره دوم

دوره دوم حوزه علمیه بغداد از روزی شروع می شود که امام کاظم(ع) به دیار باقی شتافته است و برخی از راویان حدیث وی در آن شهر به تربیت شاگردان مشغولند و آن به گونه ای است که امام رضا(ع) از مدینه به خراسان رفته و حجاز و عراق از دیدار وی محروم گشته اند.

دوره سوم

این دوره از عصر امامت امام جواد(ع) شروع می گردد و آن زمانی است که حاکم مدینه مامون را از نفوذ کلام امام شیعیان آگاهند و از گسترش تفکر شیعی و نهضت علوی بیم داده است و او نیز بقای خلافت خویش را در تبعید امام محمد تقی(ع) و تحت نظر گرفتن وی دانسته است.

دوره چهارم

این دوره به عصر غیبت صغری اختصاص دارد و نواب چهارگانه امام مهدی(عج) با استفاده از عنصر تقیه به رشد و تعالی شیعه در این شهر پرداختند و در کمیت و کیفیت جامعه شیعه نشین بغداد نقش مؤثری ایفا نمودند به صورتی که حوزه علمیه بغداد پس از غیبت صغری ادامه یافت و دانشمندان بسیاری را در خود پرورد.

حوزه بغداد در این دوره از ادوار پنچگانه خویش از جهت مرجعیت و رهبری امت اسلامی نظرگاه تمامی شیعیان بود و این حوزه تنها حوزه ای است که عصر امامت غیبت صغری و کبری را درک کرده و رهبری شیعه در آن به سر می برده است.

بدین ترتیب «عثمان بن سعید»، «محمد بن عثمان »، «حسین بن روح »و «علی بن محمد سیمری » علاوه بر جوابگویی به ارجاعات فقهی و اخذ وجوهات شرعی رهبری شیعه را نیز بر عهده داشتند تا اینکه توقیعی از سوی حضرت امام عصر (عج) صادر شد که فرموده بود: «ای علی بن محمد سیمری خداوند بزرگ در مصیبت درگذشت تو به برادران دینی ات پاداش عظیم عنایت فرماید تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. بنابراین امور زندگی خود را تمام کن (دفتر کار خویش را ببند) و هیچ کس را وصی و جانشین خویش قرار مده زیرا دوران غیبت کبری آغاز شده و امر ظهور موکول به اجازه خداوند برزگ است که آن هم پس از غیبت طولانی قساوت دلهای مردم و دوری آنان از حقایق و فراگیر شدن ظلم و جور در دنیا خواهد بود.

بزودی افرادی به سوی شیعیان من آمده ادعای مشاهده (نیابت خاصه) مرا خواهند کرد آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و شنیدن صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگو است و بر خدا و رسول او افترا می بندد و تمام قدرتها و نیروها از آن خداوند متعال است.»

و با روایت «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم » شیعیان را پس از چهارمین نایب خاص به نواب عامه ارجاع فرمود.

دوره پنجم

این دوره به غیبت کبری مربوط می شود که در آن فقها و دانشمندان شیعی بسیاری در بغداد به سر می بردند از جمله «ابوالفرج اصفهانی » «شیخ مفید»، «کلینی رازی »، «سید رضی »و «شریف مرتضی ».

البته نباید از یاد برد که بغداد مرکز خلافت عباسی و مرکز علمی فرهنگی اهل سنت نیز بود و مشاهیری از اهل سنت نیز در آن حوزه به سر می بردند ابوحنیفه نعمان بن ثابت ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل و ابو جعفر محمد بن جریر طبری در این شمارند

دانشمندان و علمای شیعه در این حوزه تنها از فقها و ادبا نبودند بلکه درمیان آنان به شعرای اهل بیت(ع) و عرفای نامی نیز بر می خوریم.

نقابت علویان

نقابت علویان از مواردی است که درحوزه علمیه بغداد به وجود آمد و موسس این حکومت و تشکیلات آن به «حسین نسابة ابن احمد» می رسد که از حجاز به بغداد روی نمود وی زمانی به بغداد هجرت کرد که «مستعین بالله » حکومت می کرد و سال 251 هجری بود او که از خاندان زید شهید فرزند امام زین العابدین(ع) بود به نزد خلیفه حاضر شد و گفت: «از شما درخواست می نمایم که حاکمی برای طالبیین بگماری که مردی از آنان باشد و وی را اطاعت نماید.»

مستعین که در عصر تزلزل خلافتش به سر می برد با رای «حسین نسابة » موافقت کرد ومنصب نقابت را در جمعی از طالبیان به وی بخشید.

پس از وی پسرش «یحیی » و سپس فرزند او «ابوالحسن الفارس، محمد بن یحیی » و بعد «ابو الحسن بن جعفر ملقب به قیراط » اوایل قرن چهارم به این منصب رسیدند و آن گاه: - ابوعبد الله محمد بن الداعی در سال 348 - و ابو احمد حسین بن موسی الحسینی الموسوی پدر شریف رضی از سال 354 تا 369 به این مقام رسید تا آنکه عضد الدولة بویهی وی را در قلعه ای در فارس حبس کرد. - ابی الحسن علی بن احمد العمری - الشریف الرضی بن حسین - الشریف المرتضی - الشریف عدنان بن الشریف الرضی - ابوالغنائم العمر بن محمد - ابوالحسن ناصر بن مهدی بن حمزة نیز به منصب نقابت در بغداد رسیدند و کارهای سادات رسیدگی به امور سیاسی اقتصادی و حقوی آنان را برعهده گرفتند.

جنبش علمی

حوزه علمیه بغداد به علت ضعف دستگاه حاکم عباسی و ظهور شخصیتهای بزرگی در فقه و حدیث و اصول و کلام در این دوره به اوج شکوفایی رسید و کتب اربعه شیعه در این حوزه به رشته تحریر درآمد.
1 - «الکافی »

نخستین کتاب از مجموعه مشهور مکتب تشیع است که «ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی » به تدوین آن همت گمارده است. جمع آوری این کتاب گرانقدر که به هشت جلد می رسد و حدود 16190 حدیث را در خود فراهم آورده است بیست سال به طول انجامید وی به سال 328/329 هجری وفات یافت ودر باب الکوفه بغداد به خاک سپرده شد.
2 - «من لا یحضره الفقیه »

دومین کتاب از کتب اربعه است که به همت فقیه و محدث عصر «ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی » تالیف گردیده است. تالیفات او از مرز سیصد جلد می گذرد و این کتاب مشهورترین آنهاست. شیخ صدوق در حوزه های علمی ری، نیشابور، خراسان و بخارا مقیم بود. به سال 355 به حوزه علمیه بغداد رو نهاد و به تدریس پرداخت وی یکی از اساتید شیخ مفید است که در این حوزه به افاضه و استفاضه پرداخته است.

احادیث «من لا یحضره الفقیه » به 5963 رقم می رسد شیخ صدوق در سال 381 هجری از دنیا رفت و در شهر ری به خاک سپرده شد.
4 و 3 «تهذیب الاحکام » و «الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار»

سومین و چهارمین کتاب از مجموعه کتب اربعه شیعه است که به وسیله «شیخ طوسی »تدوین یافته است کتاب تهذیب مشتمل بر 13590 و کتاب استبصار مشتمل بر 5511 حدیث می باشد. وی که دوازده سال آخر عمر خویش را در جوار مرقد مبارک حضرت مولی الموحدین علی(ع) سپری کرد در 22 محرم سال 460 هجری به جوار رحمت حق پیوست و در خانه اش مدفون شد.

بدین ترتیب «کتب اربعه » جانشین «اصول اربعماة » شد و مورد استفاده فقها در استنباط مسایل شرعی جزء متون درسی طلاب و دانشجویان قرار گرفت چنانکه «سید بن طاووس » به فرزندش توصیه نمود کتابهای شیخ طوسی را فراموش نسازد.

تاکید بر فلسفه سیاسی

در این دوره از حوزه علمیه بغداد با وجود اندیشه مندان و فقهایی بسان شیخ مفید و سید مرتضی و حکومتهایی چون ال بویه، این اندیشه در جامعه رشد می کرد که شیعه باید خلافت و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده گیرد و پیشتر نیز این حق بزرگ از آن امامان شیعه بوده است.

شیخ مفید با تالیف کتب و مناظراتی علمی جایگاه امامت در فلسفه سیاسی اسلام را روشن ساخت و سید مرتضی این روش را پیگیری و درفقه سیاسی نیز اصول عملی فلسفه سیاسی اسلام را تبین کرد و حضور ولی فقیه در جامعه را به مثابه سرپرست مسلمانان امری ضروری برشمرد.

«شناخت امام و وجوب اطاعت از وی » وجوب پرداخت زکات به رسول خدا(ص) ائمه(ع) و در زمان غیبت به نواب خاص یا فقهای جامع الشرایط شیعه، «بحث شقاق و اختلاف زوجین و دستور بعث حکمین و تعیین آنان » و «اقامه حدود» از آنجمله مواردی است که شیخ مفید در فقه سیاسی از آنها نام برده جایگاه حکومت و حاکمیت فقیه رامشخص می نماید.

و شاید همین امور باعث گردیده که بنی عباس با برانگیختن برخی از مردم بغداد شیعه و مکتب تشیع را تضعیف کنند چه آنان در مقابل براهین قاطع متفکران شیعی پاسخ مناسبی نداشتند و تنها با منطق آشوبگری و نزاع در مقابل منطق قرآنی و استدلالی مکتب علوی، خودی نشان می دادند.

دانشمندان حوزه علمیه بغداد

حوزه علمیه بغداد یکی از حوزه های غنی شیعه در علوم مختلف بوده که علاوه بر علوم اسلامی در علوم شیمی فیزیک نجوم پزشکی و دارو سازی نیز دانشمندانی را به خود دیده و از آنها بهره جسته است.

«حسن بن محمد بن عاصم محدث قمی » از جمله ستارشناسان حوزه علمیه بغداد تالیفاتی در علم نجوم دارد رازی در پزشکی به چنان مقام رفیعی نایل آمده بود که عضد الدوله دیلمی ریاست بیمارستان عضدی را به وی سپرده بود.

اینک به ذکر برخی دانشمندان مشهور شیعه در حوزه علمیه بغداد می پردازیم: 1 - ابن اعلم بغدادی (324 - 375 ق.) 2 - ابن مبشر (متوفی 618 ق.) 3 - بو علی بن مسکویه (325 - 421 ق.) 4 - بدیع اسطرلابی 5 - جعفر قطاع 6 - زکریا رازی (240/250 - 320 ق.) 7 - کندی (1850 - 260 ق.) 8 - شیخ مفید (336/338 - 413ق.) 9 - سید مرتضی (355 - 634 ق.) 10 - سید رضی (359 - 406ق.)

موضوعات: حوزه علمیه بغداد  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ب.ظ ]




امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا

**********************************************************************

اسم مبارک امام هفتم، موسی علیه السلام و القاب مشهور آن حضرت، کاظم، عبدصالح، عالم و باب الحوائج، و کنیه مشهورش، ابوالحسن الاول است . (1) پدر بزرگوارش، حضرت صادق علیه السلام و مادر مکرمه اش بانویی بافضیلت به نام «حمیده » است .

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 ه . ق در سرزمین «ابواء» (یکی از روستاهای اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (یا 186) ه . ق به دست سندی بن شاهک و به دستور هارون الرشید مسموم شد و در زندان به شهادت رسید .

مدت امامت آن حضرت که از سال 148 ه . ق شروع شد، مانند پدر بزرگوارش 34 سال بوده و در این دوران با چهار خلیفه عباسی همزمان بوده است:

1 . منصور دوانیقی (136 - 158 ه . ق)

2 . محمد معروف به مهدی عباسی (158 - 169 ه . ق)

3 . هادی عباسی (169 - 170 ه . ق)

4 . هارون الرشید (170 - 193 ه . ق)

و غالبا مدت مذکور را یا در زندان و یا در تبعید سپری کرده است .

در این مقاله، به مناسبت ولادت با سعادت امام هفتم علیه السلام، نگاهی به عبادتها و مناجات آن حضرت خواهیم کرد .
عبادت و دعا نیاز فطری انسان

عبادت، دعا، پرستش و نیایش، نیاز فطری و درونی انسان است; چرا که انسان فطرتا به گونه ای آفریده شده که در هر وضعیتی قرار داشته باشد مایل به عبادت و محتاج به پرستش است . به همین جهت، هیچ قوم و گروهی از انسانها عاری از پرستش و نیایش نبوده اند و دانشمندان هم معترف اند که یکی از چهار میل اساسی انسان (حس دانایی، حس نیکی، حس زیبایی و حس مذهبی) میل به پرستش و نیایش است .

آلکسیس کارل، روان شناس معروف می گوید: «فقدان نیایش در میان ملتی برابر با سقوط آن ملت است; اجتماعی که احتیاج به نیایش را در خود کشته است، معمولا از فساد و زوال مصون نخواهد ماند .» (2)

و از طرف دیگر، عبادت و دعا راهی به سوی کمال، بلکه تنها راه رسیدن به کمال و سعادت ابدی دنیا و آخرت است . امام صادق علیه السلام فرمود: «ان عند الله عزوجل منزلة لاتنال الا بمسالة; (3) در نزد خداوند مقاماتی است که بدون درخواست [و دعا، کسی] به آن نمی رسد .»

یکی از دانشمندان می گوید: «وقتی که مانیایش می کنیم، خود را به قوه پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است، متصل و مربوط می سازیم .» (4) و اضافه می کند: «امروز جدیدترین علم; روان پزشکی، همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران تعلیم می دادند، چرا؟ به علت اینکه روان پزشکان دریافته اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانی و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از ناراحتیهای ما است، برطرف می سازد .» (5)
عبادت حضرت

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به شهادت تاریخ و حتی مخالفان، بخش مهمی از ساعات زندگی خویش را به عبادت و دعا و نیایش و مناجات گذراند و ارزشمندترین لحظات آن حضرت زمانی بود که با خدای خویش خلوت داشت . او با تمام وجود و احساس و عاطفه اش متوجه خداوند بود . هرگاه در حال نماز یا مناجات در پیشگاه خدای بزرگ قرار می گرفت، اشکش چون باران جاری بود و از خوف عظمت خداوند مضطرب بود: «انه کان یصلی نوافل اللیل ویصلها بصلاة الصبح، ثم یعقب حتی تطلع الشمس، ویخر لله ساجدا فلا یرفع راسه من الدعاء والتمجید حتی یقرب زوال الشمس; (6) همیشه این گونه بود که نوافل شب را می خواند و آن را به نماز صبح وصل می کرد . آن گاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات نماز می پرداخت . سپس به سجده می افتاد و سر از سجده و دعا و تمجید (الهی) تا نزدیک زوال برنمی داشت .»

هرگاه داخل مسجدالحرام می شد، به سجده می افتاد و با اشک جاری و اخلاص و خشوع عرضه می داشت: «عظم الذنب من عبدک، فلیحسن العفو من عندک; (7) گناه بنده ات بزرگ شد، پس بخشودگی از نزد تو چه زیبا است .»

و در زیارت نامه آن حضرت چنین می خوانیم: «وصل علی موسی بن جعفر وصی الابرار وامام الاخیار … الذی کان یحیی اللیل بالسهر الی السحر بمواصلة الاستغفار حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (8) درود بر موسی بن جعفر علیه السلام وصی نیکان و پیشوای برگزیدگان … آن کسی که شب را تا سحر [زنده می داشت و] به استغفار همیشگی و سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات بسیار و ناله های پی در پی بیدار بود .»

حتی مخالفان آن امام نیز بدین امر اعتراف نموده اند; محمد بن طلحه شافعی درباره آن حضرت می گوید: «انه الامام جلیل القدر عظیم الشان کثیر التهجد المواظب علی الطاعات المشهور بالکرامات مسهر الیل بالسجدة والقیام ومتم الیوم بالصیام والصدقة والخیرات المسمی بالکاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمی بالعبد الصالح لکثرة عبودیته والمشهور بباب الحوائج اذ کل من یتوسل الیه اصاب حاجته . کراماته تحار منها العقول; (9) به راستی او (موسی بن جعفر) پیشوای جلیل القدر و بزرگ منزلت است . او شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است . مشهور به کرامات می باشد، شب تا صبح به سجده و نماز [و عبادت] می پردازد و روز را به روزه و اعانت و خیرات [به دیگران] به پایان می رساند .

کاظم (فرو برنده خشم) نامیده شده، به خاطر گذشت و احسانش به افرادی که به او بدی کرده اند . بنده صالح نامیده شده، به خاطر زیادی بندگی [و عبادت] . و به «باب الحوائج » مشهور می باشد; زیرا هر کس به او متوسل شود به حاجتش می رسد . کرامات او به قدری فراوان است که عقلها از آنها در تحیر می ماند .»

مامون از پدرش هارون (که دشمن جان حضرت و قاتل او بود) چنین نقل نموده است: «اذ دخل شیخ مسخد قد انهکته العبادة کانه شن قد کلم السجود وجهه وانفه; (10) پیر مردی وارد شد که صورتش از شب بیداری زرد شده و ورم کرده بود و عبادت او را رنجور و لاغر نموده و همچون مشک خشکیده شده و زیادی سجده پیشانی و بینی او را مجروح نموده بود .»

از عبدالله قزوینی نقل شده که روزی بر فضل بن ربیع وارد شدم، در حالی که بر بام خانه خود نشسته بود و آن گاه که نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبید و گفت: از این روزنه نگاه کن چه می بینی؟ گفتم: جامه ای که بر زمین افتاده است . گفت: با دقت نگاه کن! چون دقت بیشتری به خرج دادم، گفتم: انسانی می نماید که به سجده رفته است . گفت: او را می شناسی؟ گفتم: نه . گفت: این مولای تو است . گفتم: مولای من کیست؟ گفت: تجاهل می کنی؟ گفتم: نه، من مولایی برای خود نمی شناسم . گفت: این موسی بن جعفر علیه السلام است، که من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به این حال که می بینی، نمی یابم; چون نماز صبح را اقامه می کند تا طلوع آفتاب مشغول تعقیبات است . آن گاه به سجده می رود و به همان حال باقی است تا زوال شمس، و به کسی سپرده است که هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آن گاه بدون تجدید وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن می شود و باز به سجده می رود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقیبات آن افطار می کند، و بعد از آن تجدید وضو نموده به سجده می رود، بعد از سجده طولانی، به بستر خواب رفته، و بعد از بیداری و تجدید وضو مشغول عبادت و نماز می شود تا اذان صبح … از آن روزی که او را نزد من آورده اند، پیوسته کار و عادتش این است و چیزی جز عبادت از او ندیده ام، عبدالله می گوید: چون این سخن را از او شنیدم گفتم: از خدابترس و قصد بدی نسبت به او نداشته باش که باعث زوال نعمت از تو می شود; زیرا هر کس به این [خانواده] بدی کرده است، به سرعت در همین دنیا به جزای خود رسیده است .

فضل گفت: بارها نزد من آورده اند که او را به شهادت برسانم، ولی من زیر بار نرفته ام و به آنها گفته ام که این کار از من ساخته نیست . (11)

آنچه در عبادات و دعاهای آن حضرت قابل دقت و توجه می باشد، این است که هرگز عباداتی خشک و بی روح و بی اثر و عاداتی خالی از توجه نبوده است; بلکه عبادات آن حضرت ویژگیهایی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود .
ویژگیهای عبادت امام هفتم علیه السلام

1 . عبادت عاشقانه

مهم ترین ویژگی که به عبادت ارزش و عظمت می دهد، و نیازهای فطری انسان را برآورده می کند و به قله سعادت و کمال می رساند، عاشقانه عبادت نمودن است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «برترین افراد کسی است که عاشق عبادت باشد; سپس به عبادت تن دهد و آن را از دل دوست بدارد و با جسد با آن مباشرت داشته و خود را برای آن فارغ نموده باشد … .» (12)

وقتی که طاغوت زمان، هارون الرشید امام موسی بن جعفر علیهما السلام را در قعر زندانهای تاریک و نمور زندانی نمود، و احساس کرد که جای خلوتی برای ابراز عشق و محبت به معبود خود یافته، دست به آسمان برداشته، عاشقانه عرضه داشت:

«اللهم اننی کنت اسالک ان تفرغنی لعبادتک اللهم وقد فعلت فلک الحمد; (13) بارخدایا! به راستی من همیشه درخواست می کردم که به من محل خلوتی برای عبادت خود عنایت نمایی . خدایا! این کار را انجام دادی، پس ستایش برای تو است .»

به راستی جز عشق به خدا و عبادت نام دیگری نمی توان بر جملات فوق گذاشت; چنان که گاهی نماز و سجده انجام می داد و یا دعا می خواند تا با معشوق خویش سخن بگوید، و گاه قرآن تلاوت می نمود تا خدای با او سخن بگوید، و انس شبهای تار او صوت قرآن عارفانه او بود . از «المناقب » چنین نقل شده است: «کان الذکر الحکیم رفیق الامام فی خلواته، و صاحبه فی وحشته وکان یتلوه بامعان وتدبر وکان من احسن الناس صوتا به، فاذا قرا یحزن ویبکی السامعون لتلاوته; (14) قرآن حکیم یار تنهاییهای امام (موسی بن جعفر علیهما السلام) و مونس وحشتش بود، همیشه قرآن را با دقت و تدبر تلاوت می نمود، و دارای زیباترین صوت قرآنی بود . هرگاه قرآن می خواند، شنوندگان به خاطر تلاوتش محزون می شدند و گریه می کردند .»

حفص درباره قرائت حضرت می گوید: «وکان قراءته حزنا فاذا قرا فکانه یخاطب انسانا; (15) خواندن قرآنش حزین بود . پس هرگاه قرآن می خواند بگونه ای می خواند که گویا با انسانی سخن می گوید .»

2 . عبادت آگاهانه

عبادت حضرت با علم و معرفت بود; چرا که او آگاه ترین فرد زمان خویش نسبت به مسائل دینی و صفات جمال و جلال خداوند بود . (16) پدر بزرگوارش، امام صادق علیه السلام درباره علم و معرفت او می فرماید: «ان ابنی هذا لو سالته عما بین دفتی المصحف لاجابک فیه بعلم; (17) به راستی این پسرم را اگر از آنچه در قرآن آمده سؤال نمایی، آگاهانه جواب می دهد .» و در جای دیگر فرمود: «وعنده علم الحکمة، والفهم، والسخاء، والمعرفة بما یحتاج الیه الناس فیما اختلفوا من امر دینهم; (18) در نزد اوست علم حکمت و فهم، و سخاوتمندی، و شناخت نسبت به معارف دینی که مردم به آن نیاز دارند .»

شواهدی نشان می دهد که عبادت حضرت، از روی آگاهی و از سر شناخت اوج عظمت الهی بوده است، مثل:

الف) حضرت به یکی از فرزندانش فرمود: «یا بنی ایاک ان یراک الله فی معصیة نهاک عنها، وایاک ان یفقدک عند طاعة امرک بها، وعلیک بالجد ولا تخرجن نفسک من التقصیر فی عبادة الله وطاعته، فان الله لایعبد حق عبادته; (19) ای پسر عزیزم! مبادا خداوند تو را در گناهی که از آن نهی کرده، ببیند، و مبادا تو را در عبادتی که تو را به آن فرمان داده، نیابد و بر تو باد بر تلاش کردن، و همیشه احساست این باشد که در عبادت خدا و اطاعت او کوتاهی کرده ای; چرا که خداوند آن گونه که حق عبادت اوست، عبادت نمی شود . »

اینکه انسان همیشه خود را مقصر بداند، و درک کند که حق عبادت خدا را نمی تواند ادا کند، نشانه عمق معرفت به عظمت و جلالت الهی است; چنان که آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی در عبادت حق، خود را مقصر و عبادات خویش را ناچیز می دانست .

ب) در جای دیگر فرمود: «تفقهوا فان الفقه مفتاح البصیرة وتمام العبادة والسبب الی المنازل الرفیعة والرتب الجلیلة فی الدین والدنیا، وفضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب ومن لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا; (20) تفقه کنید [و دین را بشناسید] زیرا که فقه [و فهم] کلید بصیرت، و کمال عبادت است، و راه رسیدن به جایگاههای بلند و مراتب باعظمت در دین و دنیاست و برتری دین شناس بر عبادت پیشه، همانند برتری خورشید بر ستارگان است و هر کس فهم دینش را دنبال نکرد خدا از عمل او خرسند نگشت .»

در زیارت نامه آن حضرت می خوانیم که ایشان «عیبة الانوار» یعنی صندوقچه جواهرات علم الهی بود . (21)

3 . عبادت پیوسته و مستمر

از دیگر ویژگیهای مطلوب یک عبادت، مداومت و استمرار بر آن است . الکسیس کارل می گوید: «البته نباید فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز همچون یک وحشی به سر بردن، بیهوده است . باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود تا اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد .» (22)

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عبادت پیوسته، حضور دائمی و مناجات همیشگی داشت; لذا در زیارت نامه حضرت می خوانیم: «حلیف السجدة الطویلة والدموع الغزیرة والمناجاة الکثیرة والضراعات المتصلة; (23) سجده های طولانی و گریه های سرشار و مناجات زیاد همیشگی و ناله های پی در پی داشت .»

از شافعی نقل شده که درباره او گفته است: «کثیر التهجد المواظب علی الطاعات; (24) زیاد شب زنده دار و مواظب بر طاعات (پروردگار) است .» و مامون عباسی نیز درباره او گفته است: «آن قدر عبادت می کرد که صورتش زخمی شده بود .»

سبط ابن الجوزی می گوید: «ویدعی بالعبد الصالح لعبادته واجتهاده وقیامه باللیل; (25) و [موسی بن جعفر] به خاطر عبادت و تلاش [پیوسته] و شب بیداری اش عبد صالح خوانده می شد .»

احمد بن یوسف دمشقی قرمانی نیز می گوید: «هو الامام الکبیر القدر … الحجة، الساهر لیله قائما القاطع نهاره صائما; (26) او [موسی بن جعفر] پیشوای بزرگ منزلت و حجت [خدا] است که شبها به حال نماز بیدار، و روزها روزه دار است .»

محمد خواجه بخاری درباره او گفته است: «کان یدعی بالعبد الصالح، وفی کل یوم یسجد الله سجدة طویلة بعد ارتفاع الشمس الی الزوال; (27) او به عبدصالح خوانده می شد و در هر روز پس از بالا آمدن خورشید تا ظهر خدا را با سجده طولانی، سجده می کرد .» محمد بن الحسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه نیز همین نکته را بیان کرده است . (28)

از دعاهایی که آن حضرت فراوان بر لب داشت این بود: «اللهم انی اسالک الرحة عند الموت [والمغفرة بعد الموت] والعفو عند الحساب; (29) خدایا! از تو راحتی لحظه جان دادن را [و بخشش بعد از مرگ را] و گذشت در نزد حسابرسی روز قیامت را درخواست می کنم .»
4 . برترین عبادت

امام علیه السلام درباره عبادت برتر فرمودند: «صلاة النوافل قربان الی الله لکل مؤمن … ولکل شیی ء زکاة وزکاة الجسد صیام النوافل، وافضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج; (30) نمازهای مستحبی نزدیک کننده هر مؤمن به خداست … و برای هر چیزی زکاتی باشد و زکات بدن، روزه های مستحبی است و برترین عبادت پس از شناخت، انتظار فرج است .» در این روایت معرفت و انتظار فرج برترین عبادت شمرده شده است .
5 . عبادت هدایت بخش

عبادات و مناجات امام کاظم از خصیصه هدایتگری و نجات بخشی برخوردار بود که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

الف) تحول کنیز در زندان

نقل کرده اند که هارون الرشید، برای فریب دادن، یا شکنجه و یا تحقیر نمودن آن حضرت علیه السلام در دید مردم، فاحشه ای رقاصه و زیبا را به بهانه خدمتکاری نزد ایشان فرستاد و از طرفی غلامی را گمارد که مواظب اوضاع باشد . وقتی کنیز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نیازی به کنیز و خدمتکار ندارم; لذا او را برگردانید . هارون الرشید از این کار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نکرده ایم تا کنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم و بعد دوباره دستور داد کنیز را به زندان برگردانند …

مدتی گذشت . غلام، گزارش داد که کنیز نیز به سجده افتاده و پیوسته و مرتب در سجده می گوید: «قدوس قدوس سبحانک سبحانک سبحانک .» هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر کرده است! ! او را با سرعت نزد من آورید . وقتی کنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می لرزد و مرتب به آسمان نگاه می کند; آن گاه مشغول نماز گشت . هارون پرسید: چرا چنین می کنی، این چه حالی است که در پیش گرفته ای؟

کنیز گفت: من داستان بسیار عجیبی دارم، و آن این است که وقتی محضر امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود . سرانجام به وی عرض کردم: ای مولا و سید من! آیا کاری دارید که من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو کاری ندارم . عرض کردم: مامور به خدمت شما می باشم . فرمود: اینها چه بد فکر می کنند . ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم که ابتدا و انتهای آن پایانی نداشت; این باغ با فرشهای زیبا و پرارزش مفروش شده بود، و کنیزان و حوریانی زیبا در آن صف کشیده بودند، و در دستهای خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دستهای آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظه ای که غلام به بالین من آمد . هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده ای؟ کنیز گفت: به خدا قسم همه اینها را قبل از اینکه به سجده روم با چشمان خود دیدم و سجده ام برای سپاس از آنها بود . هارون دستور داد از او مراقبت نمایند که این حرفها را به کسی نگوید . آن کنیز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد . همیشه کارش این بود و مرتب می گفت: عبدصالح نیز چنین می کرد و من در عالم واقع دیدم که آن کنیزان مرا خطاب کردند که از حضور امام کاظم علیه السلام دور باشم و به من گفتند که ما برای خدمت امام موسی بن جعفر برتر و مناسب تر هستیم . (31)

ب) بیداری شقیق

شقیق می گوید: «در سال 149 هجری برای زیارت خانه خدا عازم مکه شدم و در بین راه چشمم به جوانی افتاد که در گوشه ای نشسته بود و لباس پشمی بر تن داشت . با خود گفتم: به خدا سوگند! این جوان از «صوفیه » است، الآن می روم و او را تحقیر می کنم . چون به نزدیک او رسیدم، به من گفت: ای شقیق! از بدگمانی دوری گزینید، زیرا بعضی از گمانها گناه است . (32)

با شنیدن این جمله از او دور شدم و با خود گفتم: او از قلب من خبر داد! و با نام و نشانم با من سخن گفت! تصمیم گرفتم از وی درخواست کنم که مرا جزء دوستان خود قرار دهد تا از او استفاده نمایم . بنابراین، به دنبال او رفتم ولی هرگز به او نرسیدم و او از چشمم ناپدید شد; اما من همیشه به فکر او بودم و آرزو می کردم که او را دوباره ببینم . ناگاه در سرزمینی به نام «واقصه » دیدم که او مشغول نماز است و از شدت خضوع و خشوع اعضایش می لرزد و اشک از چشمانش فرو می ریزد . تصمیم گرفتم به حضور او رسیده، از وی عذرخواهی نمایم . چون از نماز فارغ شد قبل از آنکه سخن بگویم فرمود: «یا شقیق! اتل «وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی » ; (33) ای شقیق! بخوان [این آیه قرآن را که خداوند می فرماید:] به راستی من می بخشم کسی را که توبه نموده، ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت یابد .»

شقیق می گوید: او وقتی آیه را خواند به راه خویش ادامه داد و من به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: خدایا! این کیست که دو بار از قلب من خبر داد؟ لابد از ابدال و اولیای الهی است . برای بار سوم او را در کنار چاهی مشاهده کردم، او می خواست از آب چاه مشک کوچک خود را پر از آب کند، ناگهان طناب مشک پاره شد و به درون چاه افتاد . او دعایی خوانده، از خدا خواست که مشکش را برگرداند، ناگاه چاه پر از آب شد و آن جوان مشک را با دستش گرفت، و سپس از آب چاه وضو گرفته، مشغول خواندن نماز شد . بعد از انجام چهار رکعت، در گوشه ای مشغول خوردن غذا شد . من محضر او رفته، بعد از سلام عرض کردم: اجازه می دهید من هم از طعام شما استفاده کنم؟ آن جوان فرمود: ای شقیق! پیوسته نعمتهای ظاهری و باطنی خدا شامل حال ما است، تو نیز حسن ظن به خدا داشته باش و اینک بیا و از طعام موجود استفاده کن .

شقیق در کنار سفره آن جوان قرار گرفت و از غذای او که نوعی حلوا بود خورد و از آب مشک نوشید . او می گوید: این غذا را لذیذترین غذاها یافتم و تا چند روز دیگر میل به غذا و آب نداشتم . او اضافه می کند که با آن جوان وداع کردم و دیگر او را ندیدم، تا سرانجام در مکه معظمه شبی او را از دور دیدم، ساعات آخر شب بود، او مشغول نماز و مناجات بود، و مرتب زاری و گریه می کرد . چون فجر طلوع کرد به نماز صبح مشغول شد و طواف کعبه را انجام داد و هنگامی که خواست از کعبه دور شود، جمعیت زیادی دور او را گرفتند … من از یکی از آنان پرسیدم، این جوان کیست؟ جواب داد: این امام کاظم، موسی بن جعفر علیهما السلام است . (34)

ماییم و عنایت امام کاظم

یک سینه ولایت امام کاظم

چون ذره به سر منزل خورشید رسیم

در ظل هدایت امام کاظم

این زمزمه در عرش برین است امشب

پیدایش نور شمس دین است امشب

مژده به محمد و علی و زهرا

میلاد امام هفتمین است امشب

**************************************

پی نوشت:

1) و گاهی در روایات به ابوالحسن الماضی نیز یاد شده است تا ردی باشد بر عقاید واقفیه که قائل به زنده بودن آن حضرت بودند .

2) نیایش، آلکسیس کارل، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

3) اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 338، ح 3 .

4) آیین زندگی، ص 156 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 641 .

5) همان، ص 152 به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 642 .

6) الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 231; کشف الغمة، اربلی، ج 3، ص 18; اعلام الهدایة الامام موسی بن جعفر (مجمع عالمی اهل بیت، چاپ اول، 1422)، ج 9، ص 28 .

7) اعلام الهدایة، ص 29; وفیات الاعیان، ج 4، ص 293; تاریخ بغداد، ج 13، ص 27; انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 190 .

8) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791; ر . ک: چهارده معصوم، حسین مظاهری، (کانون پرورش فکری قم، 1363، چاپ اول) ص 106; منتهی الآمال، ص 123 .

9) چهارده معصوم، ص 109; ر . ک: منتهی الآمال، ج 2، ص 122 - 123 .

10) منتهی الآمال، ج 2، ص 123 .

11) همان، با تصرف و تغییر .

12) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتضرع لها …» ر . ک: منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، سید حمید حسینی، (قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1380) ص 325، ح 3931 .

13) اعلام الهدایه، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

14) اعلام الهدایه، ج 9، ص 31; المناقب، ج 4، ص 348 .

15) اعلام الهدایه; و ر . ک: الدرالنظیم فی مناقب الائمه، یوسف بن حاتم شامی .

16) الارشاد، ج 2، ص 225 .

17) اعلام الهدایة، ج 9، ص 27 .

18) همان .

19) تحف العقول، ص 746، ح 15 .

20) همان، ص 748 .

21) چهارده معصوم، ص 109 .

22) نیایش، به نقل از تفسیر نمونه، ج 1، ص 640 .

23) مفاتیح الجنان، صلوات بر امام موسی کاظم علیه السلام، ص 791 .

24) چهارده معصوم، ص 109 .

25) تذکرة الخواص، ص 312; اعلام الهدایة، ج 9، ص 23 .

26) اعلام الهدایه، ص 24; اخبار الدول، ص 112 .

27) اعلام الهدایه، ج 9، ص 25 .

28) همان، ج 9، ص 29; حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام، ج 1، ص 140 .

29) منتهی الآمال، ج 2، ص 123; اعلام الهدایه، ج 9، ص 24; و ر . ک: نورالابصار عبدالمؤمن شبلنجی، ص 218 .

30) تحف العقول، ص 734 .

31) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 48، ص 238; جلاء العیون شبر، ج 3، ص 70; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 297 .

32) حجرات/12 .

33) طه/82 .

34) اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 216; محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 4، ص 268; مناقب الاخبار، ص 34; روض الریاحین، ص 58; فصول المهمة، ص 215 .

موضوعات:  امام هفتم علیه السلام مشعل دار عبادت و دعا  لینک ثابت
 [ 03:05:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم