فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



معاد جسمانى در حكمت متعاليه

 

ملاصدرا معتقد است كه به دنبال اولين تولد طبيعى انسان، تولد ثانى او در روز رستاخيز خواهد آمد. شكل اين تولد دوباره، به وضوح مشخص نشده است، اما او تأكيد دارد كه در آن روز انسان به سطح برترى مى رسد كه در آن، نفس و جسم يكى خواهد بود. زيرا «همه چيز در آخرت زنده خواهد بود و زندگى آن با ذات آن يكى خواهد شد». صورت هايى كه انسان ها در موقع رستاخيز به دست مى آورند، به صورت عادات و خصوصيات شخصيتى خواهد بود كه آن ها روى زمين كسب كرده بودند.( [4]) به هر حال، وحدت نفس و جسم يا به بيان ديگر يكى بودن آن ها در آخرت، حتمى است و بدين ترتيب مسأله ى معاد شخص كه فارابى، ابن سينا و ابن رشد در مورد آن مردد بودند، به صورت قطعى ثابت مى شود.( [5])
ملاصدرا بر ابن سينا به جهت عدم توانايى بر ارائه ى دليل عقلانى بر معاد جسمانى ايراد گرفته است. ابن سينا به ذكر اين مطلب در برخى از كتاب هاى خود، مبنى بر اين كه معاد بر دو نوع است: جسمانى و روحانى اكتفا كرده است. ملاصدرا به نقل از ابن سينا، نوشته است:درباره «معاد جسمانى، در شريعتى كه سرور و سيد ما، محمد (صلى الله عليه وآله) آورده است،( [6]) توضيح داده شده است و بدين ترتيب لزومى ندارد كه ما خود را به اثبات آن مشغول سازيم; در حالى كه معاد روحانى مسأله اى است كه تلاش خواهيم كرد آن را به اثبات برسانيم» ابن سينا، به هر حال نتوانست اين مهم(معاد جسمانى) را به انجام برساند و اين را ملاصدرا خطايى جدى از ابن سينا دانست.
به طور كلى، ملاصدرا معاد جسمانى را همچون راز بزرگ مابعدالطبيعى لحاظ كرد و آن را به شيوه ى منحصر به فردى تفسير نمود. او بيان كرد كه ويژگى هاى برجسته ى شخصيت انسان از نفس او و نه بدنش، ناشى مى شود. بدن به طور جوهرى در هر چند سال تغيير مى كند; بدون اين كه وحدت موجودات انسانى از بين برود. قواى خيالى و عقلى نفس براى او ذاتى هستند; در حالى كه قواى نباتى و حيوانى را مانند حواس بيرونى و شهوات از طريق بدن دريافت مى كند.
طبق ديدگاه ملاصدرا، همه ى نفوس در جهان آخرت داراى قدرت آفرينش هستند; همان طور كه پيامبران و اولياى الهى در اين جهان داراى چنين قدرتى بودند. به عبارت ديگر، اندام هاى بدن كه براى نفس به مثابه «ظواهر» نمود پيدا مى كنند در جهان ديگر، از درون خود نفس خلق مى شوند. بنابراين، در بهشت، نفوس داراى چنان قدرتى مى شوند كه مى توانند صورت هاى خوشايند وزيبايى، از جمله گل ها را ايجاد كنند. از طرف ديگر، نفوس ناپاك در جهنم فقط مى تواند صورت هاى نامطبوع را ايجاد كنند. در حقيقت چنين نفوسى مجبورند از صورت هاى مخلوق خويش عذاب بكشند.( [7])
ملاصدرا با در انداختن طرحى نو در فلسفه ى الهى و پايه گذارى حكمت متعاليه، موفق شد در بسيارى از مسائل الهيات وهستى شناسى به ابتكاراتى جديد دست بزند و ايده ها و افكار عميقى را در عرصه ى انديشه ى بشرى مطرح كند.
در مسأله ى معاد جسمانى نيز، مقدمات و پايه هاى فكرى فلسفه ى او منجر به ارائه ى برداشتى متفاوت از جسمانى بودن معاد شد. او جسمانى بودن را به معنايى فراتر از خاكى و عنصرى بودن گرفت و اعلام كرد كه با توجه به مبانى حكمت متعاليه، معاد بايد با جسمى متفاوت و جدا از جسم طبيعى اتفاق بيفتد. چرا كه بر اساس آن اصول، انسان به جاى جسم مادى عنصرى، در روند تكاملى خود، با توجه به توانايى ها و تحولات و انشائات روح، داراى جسمى مثالى و لطيف مى شود كه خواصى كاملاً متفاوت با اين جسم دنيايى دارد. بنابراين ديدگاه، جسمانى بودن معاد، هرگز به معناى جمع شدن دوباره ى اجزاى پراكنده ى بدن مردگان يا بازسازى جسم دنيايى انسان ها نخواهد بود.
1. معاد در كتاب مبدأ و معاد
ملاصدرا در بخش آغازين مقاله ى دوم كتاب مبدأ و معاد، بحث را از اين نقطه آغاز كرده است كه همه ى مسلمانان معاد را مى پذيرند، اما در كيفيت آن اختلاف نظر دارند. از نظر وى منكران معاد دو دليل عمده براى ادعاى خود دارند; يكى امتناع اعاده ى معدوم و ديگرى شبهه ى آكل و مأكول. در پاسخ به شبهه آكل و مأكول متكلمان معتقد به اجزاى اصليه اى هستند كه جزء هيچ بدن ديگرى نمى شود و خداوند آن را براى هر كس حفظ مى كند، اما پاسخ متكلمان قانع كننده نيست. ملاصدرا ديدگاه كسانى مانند ملا جلال دوانى را مستلزم مفسده ى تناسخ معرفى كرد و پس از آن تلاش كرد تا معاد جسمانى را كه در قرآن آمده است، به كمك هفت مقدمه اثبات كند:
1. تحقق و تحصل هر ماهيت تركيبى، تنها به فصل آخر يا صورت آن است.( [8])
2. موضوع حركت كمّى، هر شخص انسانى متقوم از نفس معين همراه با ماده ى همراه با ماده ى مبهم است كه كميت آن همواره در حال دگرگونى است.( [9])
3. تشخص هر چيز، چه مادى و چه مجرد، به وجود خاص آن است.( [10])
4. وحدت شخصى همواره بر يك سياق نيست و وحدت هر چيزى به حسب همان است.( [11])
5. همان طور كه فاعل مى تواند در قابل، شكلى ايجاد كند، مى تواند بدون ماده ى قابل نيز شكلى ايجاد كند.( [12])
6. خداوند به نفس، قدرتى داده است كه مى تواند آن چه را بخواهد، بيافريند.( [13])
7. ماده اى كه در تحقق اشياء مورد نياز است، جز امكان تحقق و قوه صرف نيست. منشأ امكان نيز نقص وجود است.( [14])
ملاصدرا به جاى آن كه بكوشد مسأله ى بازگشت بدن هاى خاكى را حل كند، اين نظريه را مطرح كرد. كه نفس انسانى در مسير تكامل و اشتداد وجودى، خود به خود به جايى مى رسد كه بدن متناسب خود را مى سازد و اين بدن، بدن قيامتى او خواهد بود، نه همان بدن خاكى. بنابراين مسأله ى بازگشت، ابداً مطرح نيست تا شبهه آكل و مأكول يا تناسخ پيش آيد. مسأله ى آفرينش و خلق و ايجاد ملاصدرا به اين نتيجه مى رسد كه معادى كه او اثبات كرده است همان معاد قرآنى و وحيانى است و با تأمل در آيات و روايات به دست مى آيد. حال كه اين اصول و مقدمات، با تتبع در احاديث و تدبر در آيات آماده گشت، محقق شد كه مُعاد(بازگردانده شده) در مَعاد، مجموع خود نفس و شخص آن و خود بدن و شخص آن است، نه بدن عنصرى ديگرى، آن گونه كه غزالى بر آن رفته است يا بدن مثالى; آن گونه كه اشراقى ها بر آن رفته اند و اين اعتقاد صحيح مطابق عقل و شرع و موافق آيين و حكمت است.( [15])
2. معاد در كتاب اسفار
ملاصدرا همان مسيرى را كه در مبدأ و معاد پيموده با تفصيل بيشتر در اسفار مى پيمايد و براى اثبات معاد جسمانى مورد نظر خود يازده اصل فلسفى را تأسيس مى كند:
1. در موجوديت هر چيز، وجود اصل است و ماهيت، تابعى از وجود خواهد بود.
2. تشخص و تعين هر چيز و آن چه مايه ى جدا شدن آن از ديگر چيزها مى شود، همان وجود خاص آن چيز است، نه ماهيت و شيئيت آن چيز.
3. خود وجود، به خودى خود و به درون تركيب خارجى و يا ذهنى با هيچ چيز ديگر، مشكك و داراى مراتب شدت و ضعف است.
4. هر موجودى در ذات خود، داراى توان يافتن وجودى شديدتر ومتحول وحركت جوهرى در درون خود است.
5. شيئيت هر مركّبى به صورت آن است و نه به ماده ى آن. چرا كه ماده، امرى نامحتمل و مبهم است و اين فصل اخير است كه مشخص مى كند آن چيز چيست.
6. نفس انسان به خاطر وسعت و وحدتى كه با قواى خود دارد، مى تواند در حال واحد، هم در مرتبه حس و هم در مرتبه ى خيال و هم در مرتبه ى عقل باشد.
7. هويت و تشخص هر كس، بسته به نفس اوست، نه به جرم بدنى او. لذا با تغيير و تبدل جسم در طول زندگى و يا بعد از آن شخصيت و«اين همانى» او عوض نمى شود.
8. قوه ى خيال، جوهرى مستقل از بدن ومجرد از ماده است. اين قوه، در عالمى ميان عالم طبيعى و عالم مفارقات عقلى، در تجرد برزخى قرار دارد.
9. صورت هاى خيالى، همچون قيام فعل به فاعل، قائم به نفسند و قيام صدورى به آن دارند.
10. صورت هاى مقدارى، بدون نياز به ماده نيز امكان پديد آمدن دارند.
11. نفس انسانى مشتمل بر سه عالم صور طبيعى، صور حسى مجرد از ماده و صور عقلى است.
بر پايه ى اصول ياد شده، تبيينى جديد از معاد جسمانى ارائه مى شود كه بر اساس آن جسم آخرتى انسان جسمى متفاوت با جسم دنيايى او خواهد بود; جسمى تكامل يافته و مطابق با شرايط و اقتضائات نظام آخرت، ولى از آن جا كه گفته شد تشخص و تعين هر چيز به صورت آن است و صورت انسان نيز، همان روح و نفس ناطقه ى اوست، پس با وجود تغيير و تفاوت جسم انسان، باز مى توان گفت اين فرد همان فرد قبلى است.

موضوعات:  معاد جسمانى در حكمت متعاليه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-02-27] [ 05:50:00 ب.ظ ]




تعريف لغوى معاد جسمانى

 

«معاد»، مصدر ميمى است از فعل «عاد كذا» يا «عاد إلى كذا»; يعنى صار اليه: بدان چيز يا بدان حال باز گشت. پس معاد يعنى بازگشتن شىء و يا شخص به حالتى (تعينى) كه از پيش داشته است.
ابن منظور نوشته است:«عاد الشىء، يعود، عوداً، معاداً، أى: رَجَعَ».( [1])
در معناى حقيقى «رجوع»، بازگشت تعيّن سابق ضرورت دارد; يعنى شخص اگر در مكانى يا حالتى يا وضعى و تعينى باشد و دوباره به همان چگونگى باز گردد، به آن «رجوع» گفته مى شود.
در مورد حقيقت معاد، ملاصدرا در مبدأ و معاد گفته است:
حق اين است كه آن چه در معاد باز مى گردد، دقيقاً همان بدن مشخص انسانى است با همان اجزاى عنصرى، نه مانند آن; به گونه اى كه هر كس او را ببيند مى گويد:«اين همان كسى است كه در دنيا مى زيست». هر كس منكر اين گونه معاد باشد منكر شريعت شده است و منكر شريعت از نظر عقل و شرع كافر است و هر كس بگويد بدنى مانند بدن نخست، ليكن با اجزايى ديگر باز خواهد گشت نيز در حقيقت معاد را انكار كرده است. چنين كسى شمارى از نصوص قرآنى را نيز بايد انكار كند.( [2])
ملاصدرا در دو مطلب اساسى با ابن سينا مخالف است: يكى قديم بودن عالم و ديگرى معاد جسمانى.
ملاصدرا تلاش كرد كه يك تبيين تعقلى و برهانى درباره ى معاد جسمانى انجام دهد. او جسمانى بودن را به معنايى فراتر از خاكى و عنصرى گرفت و اعلام كرد كه با توجه به مبانى حكمت متعاليه، معاد بايد با جسمى متفاوت و جدا از جسم طبيعى اتفاق بيافتد، چرا كه بر اساس آن اصول، انسان به جاى جسم مادى عنصرى، در روند تكاملى خود و با توجه به توانايى ها و تحولات روح، داراى جسمى مثالى و لطيف مى شود كه خواصى كاملاً متفاوت با اين جسم دنياى دارد.
ملاصدرا پس از وارد كردن بحث معاد جسمانى در فلسفه، معاد اصلى و اساسى را همان معاد قرآنى دانسته و در واقع ميان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن تفكيك قائل شده است و معاد مثالى را معاد تام (عود الكل) ندانسته است و معاد عنصرى قرآنى را مطرح كرده و آن را مورد تأكيد فراوانى قرار داده است و نيز به هيچ دليلى تأويل معاد عنصرى قرآنى را به معاد مثالى روا ندانسته است.
اما ابن سينا معاد روحانى را با دلايل عقلى اثبات نموده و معاد جسمانى را به شرع ارجاع داده و مى گويد عقل انسان از درك چگونگى و كيفيت معاد ناتوان است، ولى از آن جا كه مخبر صادق از وجود چنين معادى خبر داده و ما به شريعت اعتماد داريم معاد جسمانى را مى پذيريم; هر چند كه براهين عقلى بر اثبات آن نداريم. در اين مقاله بر آنيم تا دلايل و آراى دو فيلسوف بزرگ مسلمان (ابن سينا و ملاصدرا) را نقل و بررسى كنيم.
مقدمه
فيلسوفان اسلامى مسأله ى معاد را مهم دانسته اند و آن را مورد بحث قرار داده اند. شمارى از فيلسوفان اسلامى، معاد روحى را با دليل هاى فلسفى اثبات كرده اند و معاد جسمانى را از طريق شرع (نقل و وحى) ثابت دانسته اند. پس مى توان گفت كه فلاسفه ى اسلام در بحث معاد، خواسته اند توان عقل بشرى و عقل فلسفى را بيازمايند، نه اين كه اين عقل و داده هاى آن را مرحله ى نهايى ادراك بشرى به شمار آورند و راه ادراك و معرفتى بالاتر از آن را مسدود بدانند و محدوديت هاى توان هاى ادراكى عقل فلسفى را منكر شوند. كسى كه نتواند حد عقل انسانى و محدوديت عقل فلسفى را بفهمد، فيلسوف نيست. اين است كه هر جا عقل فلسفى را ناتوان دانسته اند، به حكم خود عقل به سراغ وحى رفته اند. اين ديدگاه اصالت ماهوى ها (مشائيان) بود، اما فيلسوفان اصالت وجودى (تابعان و مقلدان حكمت متعاليه) كه از حدود سيصد سال پيشتر ترويج شد، مدعى اين هستند كه معاد جسمانى را نيز با ادله ى فلسفى (فلسفى ـ عرفانى) اثبات مى كنند. ابونصر فارابى در ثمرة الفؤاد نوشته است: شرع درباره ى معاد سخن گفته است و ما تابع آن چيزى هستيم كه شرع و پيامبر فرموده اند.( [3])
ابن سينا درباره ى بيان وحيانى معاد جسمانى به ظواهر شرعى آيات و روايات استناد كرده است و معتقد است كه عقل فلسفى به دليل محدوديت توانش از اثبات معاد عنصرى عاجز است. پس بايد از معارف وحيانى استمداد كرد.
سهروردى نيز در چندين كتابش از جمله حكمة الاشراق درباره ى معاد جسمانى بحث كرده است و به معاد مثالى قائل شده كه اين، با معاد مثالى صدرايى متفاوت است. پس شاخص ترين چهره اى كه شناخت معاد جسمانى و شئون آن را در گرو رجوع به وحى دانسته ابن سيناست. وى با توجه به دو مقدمه ى عقلى و يك مقدمه ى تجربى، بيان معاد جسمانى را شأن وحى مى داند:
مقدمه ى مورد نظر او: 1. محدود بودن قدرت عقل و ادراكات آن 2. خارج بودن شؤون معاد جسمانى از حوزه ى استدلال هاى عقل فلسفى 3. يقين به صادق بودن گزاره هاى وحيانى.
بدين گونه ابن سينا، راه طرح معاد جسمانى را در فلسفه مى گشايد و پس از تقسيم معاد، به «معاد وارد در شرع» و «معاد مدرك به عقل» پذيرفتن معاد جسمانى را لازم مى شمارد.

موضوعات: تعريف لغوى معاد جسمانى  لینک ثابت
 [ 05:48:00 ب.ظ ]




معاد جسمانی در قرآن

 

آنچه پیش رو دارید مقاله ای است درباره معاد جسمانی که پس از بیان دلایل اثبات این موضوع، اشاره کوتاهی بهنظریات مختلف درباره معاد خواهیم داشت.

مقصود از معاد جسمانی، آن است که انسان در جهان اخروی با کالبدش حضور یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیزجسمانی باشد؛ ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجودی روحانی حیات اخروی خویش را ادامه دهد و در جهانبازپسین از لذتهای معنوی و روحانی بهره مند یا به عذابهای معنوی و روحانی دچار شود.
معاد جسمانی یا روحانی؟

در اینکه آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟ سه نظر وجود دارد:

1. گروهی می گویند که معاد فقط روحانی است. این، عقیده جمهور فلاسفه مشاء است که به تجرد روح اعتقاددارند. از نظر این گروه، روح انسان به آن دلیل در دنیا با بدن مادی همراه است که با تدبیر آن به پاره ای از اهداف خود دستیابد و به برخی کمالات نایل شود که تنها از این راه دست یافتنی است.

2. گروهی می گویند که معاد، فقط جسمانی است. این، نظرِ بیش تر متکلمان اهل سنت از اشاعره و معتزله است.طرفداران این نظریه، انسان را موجودی جسمانی به شمار می آورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. از نظر این گروه، معادبر امکان اعاده معدوم استوار نیست؛ زیرا با مرگ، اجزای اصلی بدن نابود نمی شود تا به ایجاد دوباره نیازمند باشند؛ بلکهفقط از هم جدا می شوند.

3. عده ای دیگر معتقدند که معاد، هم روحانی و هم جسمانی است. این، دیدگاه گروهی از محققان از متکلمان وفیلسوفان اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت است؛ از شیعیان مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، محقق طوسی،علامه حلی و… (رضوان اللّه تعالی علیهم) و از اهل سنّت مانند: غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، بیش تر صوفیه،کرامیه و دیگران.

منظور ما از معاد جسمانی، همین نظریه است. این دیدگاه، جامع دو نظر پیشین است و ا ین مقاله در صدد اثباتجسمانی بودن معاد از راه کتاب، سنت، اجماع و عقل است.
اثبات معاد جسمانی

ادله اثبات معاد جسمانی را به طور کلی می توان به دو بخش نقلی و عقلی تقسیم نمود.
1. دلایل نقلی

مستندات دلایل نقلی، بر قرآن کریم، روایات معصومین علیهم السلام و اجماع علما استوار است. در این بخش، آیات قرآن رامورد بررسی قرار می دهیم.
الف. قرآن

از آنجا که آیات قرآن در این باره فراوان است؛ از اینرو آنها را به هشت گروه دسته بندی می کنیم و از هر گروه،نمونه هایی را بیان می کنیم:
گروه اوّل: قدرت خداوند

این گروه، شامل آیاتی است که به منکران معاد پاسخ می گوید. پیوسته از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردند که چگونه وقتیخاک شدیم، یا به صورت استخوانهای پوسیده درآمدیم، به زندگی مجدّد باز می گردیم؟ این آیات با صراحت، این مطلبرا بازگو می کند که خدا به این کار قادر است؛ یعنی می تواند به همین استخوانهای پوسیده از نو، حیات و زندگی ببخشد؛مانند:

1. «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُو قَالَ مَن یُحْیِ الْعِظَـمَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِیآ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ »؛ «و برایما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده می کند؛ در حالی که پوسیده است.بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آفرید و او بر هر مخلوقی آگاه است.»

2. «أَیَحْسَبُ الاْءِنسَـنُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُو * بَلَی قَـدِرِینَ عَلَیآ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُو »؛ «آیا انسان می پندارد که استخوانهای او را جمعنخواهیم کرد؟! آری قادریم که [حتی خطوط سر [انگشتان او را موزون و مرتب کنیم.»

3. «وَ کَانُوا یَقُولُونَ أَلـءِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا وَ عِظَـمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَآؤُنَا الاْءَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الاْءَوَّلِینَ وَالاْءَخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَـتِیَوْمٍ مَّعْلُومٍ »؛ «و می گفتند وقتی ما مردیم و خاک و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد؟ ـ آیا نیاکان نخستین ما [نیزچنین می شوند]؟ ـ بگو: اوّلین و آخرین ـ همگی در روز معینی جمع می شوند.» 4. «ذَ لِکَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِـءَایَـتِنَا وَ قَالُوآاأَءِذَا کُنَّا عِظَـمًا وَ رُفَـتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا »؛ «این کیفر آنها است برای اینکه به آیات ما کافر شدند و گفتند: آیا وقتی مااستخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده می شویم، آیا بار دیگر، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟»
تفسیر و توضیح آیات فوق

آیه اوّل با صراحت می گوید: «همان خدایی که نخستین بار آن را آفرید، بعد از آنکه به صورت استخوان پوسیده ایدر آمد، بار دیگر او را زنده می کند.» جمله «یُحْیِیها» (آن استخوان پوسیده را زنده می کند) در معاد جسمانی صراحت دارد.

دومین آیه، پندار کسانی را مردود می شمرد که گمان می کنند خداوند استخوانهای انسان را جمع نخواهد کرد. این آیهبا صراحت می گوید که نه تنها این کار را می کنیم؛ بلکه قادریم ظریف ترین خصوصیات آن مانند خطوط سر انگشتان رابازگردانیم و تنظیم کنیم.

صراحت این آیه نیز در معاد جسمانی به تمام معنا قابل توجه است.

سومین آیه، سخنی از زبان قوم ثمود (قوم صالح) یا قوم عاد (قوم هود) در برابر پیامبرانشان، نقل می کند که آنهایکدیگر را مخاطب ساخته، در مذمّت این پیامبر بزرگ چنین می گفتند: «آیا او به شما وعده می دهد که وقتی از د نیا رفتید وخاک و استخوان شدید بار دیگر از قبرها خارج می شوید؛ هیات! چه دور است این وعده های (دروغین) که به شما دادهمی شود.»

این تعبیرها به وضوح می رساند که پیامبرانشان قدرت خداوند را درباره معاد جسمانی به آنان گوشزد می کردند، وآنها با شدّت با آنان به مخالفت برخاستند، و سرانجام به سبب این تکذیبها به عذاب دردناکی گرفتار، و نابود شدند.

در چهارمین آیه، سخن از اصحاب شمال است؛ آنها که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها دادهمی شود. قرآن در مذمّت آنها همین معنا را تکرار کرده، می گوید: آنها بر گناهان عظیم اصرار داشتند و در مقام انکار معادمی گفتند: «مگر ممکن است وقتی ما مردیم و خاک شدیم، بار دیگر بازگردیم.»

در واقع، این مذمّت شدید، دفاعی از این حقیقت است که بار دیگر، استخوانهای خاک شده، لباس حیات بر تنمی کنند و زنده می شوند.

آیه پنجم نیز با صراحت درباره گروهی از کفّار می گوید: «این آتش دوزخ، جزای آنها است؛ زیرا کافر شدند ومی گفتند: آیا وقتی ما استخوان و خاکهای پراکنده شدیم، بار دیگر، آفرینش جدیدی خواهیم یافت؟»

خلاصه از مجموع آیات فوق به خوبی نتیجه گرفته می شود که خداوند متعال قادر است همین جسم مادی را پس ازمتلاشی شدن، بار دیگر به حیات باز گرداند.
گروه دوم: برانگیخته شدن از قبر

دسته ای از آیات می گوید که انسانها در قیامت از قبرها برمی خیزند، ناگفته پیداست که قبرها جایگاه جسمانسانهاست و این تعبیر، دلیل روشن دیگری بر معاد جسمانی است.

این آیات نیز در قرآن، فراوان است که نمونه هایی از آن را در ذیل ملاحظه می کنید:

1. «وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِیَةٌ لاَّ رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ »؛ «و اینکه شکّی در رستاخیز نیست و خداوند، تمام کسانیرا که در قبرها آرمیده اند، برمی انگیزد.»

2. «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ »؛ «[بار دیگر] در صور دمیده می شود. ناگهان آنها از قبرهاشتابان به سوی [دادگاه [پروردگارشان می روند.»

3. «قَالُوا یَـوَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَـذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَـنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ »؛ «می گویند ای وای بر ما! چه کسی ما را زخوابگاهمان برانگیخت؟ [آری] این همان است که خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان [او] راست گفتند.»
توضیح و تفسیر آیات فوق

در نخستین آیه می فرماید: «این برای آن است که قیامت می آید و در آن شکّی نیست و خداوند، تمام کسانی را که درقبرها آرمیده اند زنده می کند.» واضح است، آنچه در قبرها آرمیده، جسم انسانها است و این تعبیر نشان می دهد که همانجسم مادی، زندگی را از سر می گیرد.

در دوّمین آیه به جای قبور، تعبیر به «اجداث» دیده می شود. «اجداث» جمع «جَدَثْ» (بر وزن قفس) به معنای قبراست. این تعبیر، مفهومی جز معاد جسمانی ندارد؛ چون در قبرها، جسدها یا استخوانهای پوسیده و خاکهای آنها قراردارد و خروج انسانها در قیامت از این قبر، دلیل بر زنده شدن این بدنهای عنصری است.

در سوّمین آیه، با تعبیر سوّمی مواجه می شویم، و آن مسئله قیام مردگان از «مرقد»های آنهاست؛ به این ترتیب کهگروهی از کافران وقتی خود را در سرای دیگر و حیات جدید می بینند، فریادشان بلند می شود و می گویند: «ای وای بر ما!چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟»

«مرقد» از ماده «رُقُود» و «رُقاد» به معنای خواب در شب یا روز است. گفته اند که معنای اصلی آن، استقرار و خواب بههنگام گرفتار شدن در مشکلات است.

بنابراین مرقد به معنی قرارگاه، استراحتگاه و خوابگاه است. علت اینکه مرقد درباره «قبر» به کار رفته، آن است کهمیّت از مشکلات وگرفتاریهای دنیا رهایی می یابد و گویی در آنجا به خواب آرامبخشی فرو می رود.

به هر حال این تعبیر، دلیل دیگری بر معاد جسمانی است؛ زیرا اگر فقط روحانی بود مسئله «مرقد» مفهومی نداشت.
گروه سوم: بازگشت از خاک

آیاتی که می گوید: انسان از خاک آفریده شده است و باز هم به خاک برمی گردد، و سپس از آن محشور می شود؛ مانند:

1. «مِنْهَا خَلَقْنَـکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی »؛ «ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و در آن باز می گردانیم و ازآن نیز بار دیگر شما را بیرون می آوریم.»

2. «وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الاْءَرْضِ نَبَاتًا * ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا »؛ «و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید!سپس شما را به همان زمین باز می گرداند و بار دیگر شما را خارج می سازد.»

3. «قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ »؛ «فرمود: در آن (زمین) زنده می شوید، ودر آن می میرید و از آن بیرونخواهید آمد.»
تفسیر و توضیح آیات

نخستین آیه در لابه لای داستان موسی علیه السلام و فرعون آمده است؛ ولی سخن از سوی خداوند متعال است کهمی فرماید: «ما شما را از آن آفریدیم و در آن باز می گردانیم و بار دیگر نیز شما را از زمین خارج می سازیم.» این آیه بر ایندلالت دارد که آغاز وجود همه ما از خاک بوده و بازگشت همه مانیز به خاک خواهد بود و رستاخیز ما نیز از خاک صورتمی گیرد و این دلیل روشنی بر معاد جسمانی است.

دومین آیه از زبان نوح علیه السلام پیامبر بزرگ خدا است که انسانها را به گیاهانی تشبیه کرده است که از زمین می رویند. اینآیه نیز به روشنی به معاد جسمانی دلالت دارد؛ زیرا می گوید به زمین باز می گردید و بار دیگر از زمین خارج می شوید؛ درآغاز خاک بودید و باز هم از خاک برمی خیزید.

سومین آیه ـ که سخن از آدم و همسرش حوّا و نسل آنها است ـ می فرماید: «خداوند به آنها گفت شما در زمین زندهمی شوید و در آن می میرید و از آن (در قیامت) خارج خواهید شد.»

جمله «وَفِیها تُخْرَجُونَ» دلیل روشنی بر معاد جسمانی از دیدگاه قرآن مجید است، و با هیچ توجیهی، آن را بر معادروحانی یا نیمه جسمانی نمی توان منطبق ساخت.
گروه چهارم: سرگذشت گذشتگان

این آیات، نمونه های معاد در این جهان در طول تاریخ انبیا و غیر آنان را مشخّص می کند؛ مانند داستان حضرتابراهیم و پرندگان چهارگانه، سرگذشت عزیر یا ارمیای پیامبر، و همچنین داستان اصحاب کهف و ماجرای کشته بنیاسرائیل.

در اینجا به ذکر آیات و ترجمه آن اکتفا می کنیم.
1. داستان عزیر علیه السلام

«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِ هَـذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُیَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ ءَایَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کَیْفَنُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُو قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ »؛ «یا مانند آن که از کنار یک آبادی می گذشت؛ در حالیکه دیوارهایش به روی سقفهای آن فرو ریخته بود؟ [و اجساد واستخوانهای آن در هر سو پراکنده بود، او با خود [گفت:چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده می کند؟

خداوند یکصد سال او را میراند و سپس زنده کرد. به او فرمود: چقدر درنگ کردی؟ عرض کرد: یک روز یا قسمتیاز یک روز؟ فرمود: [نه]؛ بلکه توقف تو یکصد سال بود. به غذا و نوشیدنی ات نگاه کن؛ ببین هیچ گونه تغییر نیافته است؟[و بدان خدایی که چنین مواد سریع الفسادی را در طول این مدت حفظ کرده، بر همه چیز قادر است]؛ ولی به الاغ خودنگاه کن [که چگونه از هم متلاشی شده] این برای آن است که تو را نشانه ای [در امر معاد [برای مردم قرار دهیم. اکنون بهاستخوانهای (مَرکَب خود) نگاه کن که چگونه آنها را بلند کرده، به هم پیوند می دهیم. سپس گوشت بر آن می پوشانیم؟!هنگامی که [این حقایق [بر او آشکار شد، گفت: می دانم که خداوند بر هر چیزی قادر است.»
2. حضرت ابراهیم علیه السلام و مسئله معاد

«وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلَـکِن لِّیَطْمَـلـءِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّاجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » «به خاطر بیاور، هنگامی را که ابراهیم گفت:خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر [به معاد] ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: آری آورده ام،ولی می خواهم قلبم آرام یابد [آرامشی که از احساس و شهود برخیزد].

فرمود: پس چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را [پس از ذبح کردن [قطعه قطعه کن [و در هم بیامیز]. سپس برهر کوهی [که در اطراف تو است [قسمتی از آن را قرار ده. بعد آنها را بخوان [به فرمان خدا زنده می شوند و [به سرعت بهسوی تو می آیند، و بدان خداوند، توانا و حکیم است.»
3. داستان اصحاب کهف

در سوره کهف، داستانی طی چهارده آیه بیان شده و در ضمن آن، چنین آمده است:

«وَ کَذَ لِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوآا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَآ »؛ «و این گونه ما مردم را از حال آنها (اصحاب کهف)آگاه ساختیم تا بدانند وعده خدا حق است و در قیامت و رستاخیز شکی نیست.»

از جمله «اِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ اَمْرَهُمْ»چنین استفاده کرده اند که اقوام آن زمان در مسئله معاد (معاد جسمانی) با هم نزاعداشتند. مخالفان سعی داشتند مسئله خواب و بیداری اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این برهانِ روشن را ازدست موافقان بگیرند.
4. ماجرای فرار بنی اسرائیل

نمونه دیگر، ماجرای قرآنی است درباره گروهی که هزاران نفر بودند واز ترس مرگ، خانه و دیار خود را ترک کرده،فرار کردند؛ ولی این فرار، باعث نجات آنها نشد و به فرمان خدا، همه در چنگال مرگ گرفتار شدند و سپس خداوند، آنهارا زنده کرد:

«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَـرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَـهُمْ »؛ «آیا ندیدی (آگاهی نیافتی)نسبت به کسانی که از ترس مرگ از خانه هایشان خارج شدند در حالیکه هزاران نفر بودند، و خداوند به آنها فرمود:بمیرید [و آنها مردند [سپس آنها را زنده کرد.»

آنها، به گفته مفسران، گروهی از بنی اسرائیل بودند که برای فرار از وبا و یا طاعون از دیار خود گریختند؛ ولی چیزینگذشت که به همان بیماری از جهان رفتند. یکی از پیامبران بنی اسرائیل به نام «حزقیل» از آنجا عبور کرد و از خداخواست آنها را زنده کند و خداوند آنها را به عنوان نمونه ای از احیای مردگان در برابر منکران زنده کرد.

تمام این نمونه ها به وضوح روشن می سازد که معاد، تنها جنبه روحانی ندارد؛ بلکه جنبه جسمانی نیز دارد، و سؤال وجوابهای انبیا با مردم بر محور آن دور می زده است، و ارائه این نمونه ها برای اثبات معاد جسمانی بوده است.
گروه پنجم: تشبیه حیات مجدد انسان به حیات دوباره زمین

این آیات، بازگشت انسان را به حیات مجدّد، به حیات زمین بعد از مرگ تشبیه می کند؛ مانند:

1. «وَ اللَّهُ الَّذِیآ أَرْسَلَ الرِّیَـحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَـهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الاْءَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَ لِکَ النُّشُورُ »؛ «خداوند، آن کساست که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت در آورند. ما این ابرها را به سوی سرزمین مرده ای می رانیم و به وسیله آن،زمین را بعد از مردنش زنده می کنیم. رستاخیز نیز همین گونه است.»

2. «وَ أَحْیَیْنَا بِهِی بَلْدَةً مَّیْتًا کَذَ لِکَ الْخُرُوجُ »؛ «و به وسیله باران، زمین مرده را زنده کردیم. آری، زنده شدن مردگان نیزهمین گونه است.»

تعبیرات «کذلک الخروج» و «کذلک النشور» و تعبیرات مشابه آن به خوبی از معاد جسمانی حکایت دارد؛ چرا که اگراین جسم عنصری بار دیگر، لباس حیات نمی پوشید، تشبیه آن به حیات زمین بعد از مرگش کاملاً بی تناسب بود؛ زیرامعاد روحانی چیزی جز بقای روح بعد از مرگ تن نیست، بقای روح چه شباهتی به حیات زمین بعد از مرگ دارد؟!

همان گونه که اشاره کردیم، در قرآن، آیات دیگری نیز به همین مضمون با عبارات مختلف دیده می شود که همه،دلایل معاد جسمانی است.
گروه ششم: نعمتهای مادی بهشت

آیاتی است که از انواع نعمتهای مادّی بهشت، میوه ها، نهرها، ارائک (تختها)، انواع شرابهای طهور (نوشابه هایحلال)، انواع لباسها، سایه ها، درختان مختلف و انواع لذایذ جسمانی دیگر که آیات آن، از شماره بیرون است، سخنمی گوید.

مسلّما همه این آیات را نمی توانیم بر معانی مجازی حمل کنیم. این نعمتها، نعمتهایی مادی است که فقط با معادجسمانی، تناسب دارد، تعداد این آیات بسیار است. نمونه آن را در ذیل بیان می کنیم.

1. «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِی جَنَّتَانِ »؛

2. «ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ »؛

3. «فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ »؛

4. «فِیهِمَا مِن کُلِّ فَـکِهَةٍ زَوْجَانِ »؛

5. «مُتَّکِـءِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَـآلـءِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ»؛

6. «وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ »؛

7. «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ »؛

8. «فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ »؛

9. «فِیهِمَا فَـکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ »؛

10. «فِیهِنَّ خَیْرَ تٌ حِسَانٌ »؛

11. «حُورٌ مَّقْصُورَ تٌ فِی الْخِیَامِ »؛

12. «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلاَ جَآنٌّ »؛

13. «مُتَّکِـءِینَ عَلَی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ »؛

1. و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است؛ 2. آن دو باغ بهشت دارای انواع نعمتها و درختانپرطراوت است؛ 3. در آنها دو چشمه دائما در جریان است؛ 4. در آن دو از هر میوه ای دو نوع وجود دارد؛ 5. این در حالیاست که آنها بر فرشهایی تکیه کرده اند که آستر آنها از پارچه های ابریشمین است؛ 6. و میوه های رسیده آن دو باغ بهشتیدر دسترس است؛ 7. و پایین تر از آنها دو بهشت دیگر است؛ 8. در آنها دو چشمه در حال فوران است؛ 9. در آنها میوه هایفراوان و درخت و نخل و انار است؛ 10. و در آن باغهای بهشتی، زنان نیکو خلق و زیبا هستند؛ 11. حوریانی که درخیمه های بهشتی مستورند؛ 12. زنانی که هیچ انس و جن قبلاً با آنها تماس نگرفته است؛ 13. این در حالی است که اینبهشتیان بر تختهایی تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه های سبز رنگ پوشانده شده است.
گروه هفتم: مجازات جسمی مجرمان

برخی آیات از کیفرها و مجازاتهای مختلف مجرمان در قیامت سخن می گوید. بسیاری از این مجازاتها جنبهجسمانی دارد. اگر معاد، تنها جنبه روحانی داشته باشد باید تمام این تعبیرات را بر معانی مجازی حمل کرد؛ در حالی کههیچ مجوّزی برای این کار وجود ندارد.

این گونه آیات، فراوان است؛ به عنوان نمونه به آیات ذیل توجه می کنیم:

1. «وَ أَصْحَـبُ الشِّمَالِ مَآ أَصْحَـبُ الشِّمَالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِـلٍّ مِّن یَحْمُومٍ * لاَّ بَارِدٍ وَلاَ کَرِیمٍ »؛ «و اصحاب شمال، چهاصحاب شمالی؟ [که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده می شود.] آنها در میان بادهای کشنده و آبسوزان قرار دارند و در سایه دودهای متراکم و آتش زا! که نه خنک است و نه مفید.»

2. «یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ »؛ «در آن روز آن طلا و نقره ها را در آتش جهنّمگرم و سوزان کرده و با آنها صورتها و پهلوها و پشتهایشان را داغ می کنند.»

3. «…وَقَالُوا لاَ تَنفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ »؛ «و گفتند در این گرما حرکت [به سوی میدان [نکنید،به آنها بگو آتش دوزخ از این هم گرم تر است اگر بفهمند.»

4. «…کَمَنْ هُوَ خَــلِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَآءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ »؛ «همانند کسانی هستند که همیشه در آتش دوزخ اند و ازآب جوشان نوشانده می شوند که امعاء آنها را از هم متلاشی می کند.»

همه این آیات و موارد دیگر شبیه اینها نشانه روشنی برای معاد جسمانی است؛ چرا که اگر معاد، تنها جنبه روحانیداشت این نوع عذابهای جسمانی بی معنا به نظر می رسید.
گروه هشتم: سخن گفتن اعضای بدن انسان در قیامت

این آیات درباره سخن گفتن اعضای بدن انسان در قیامت است. سخن گفتن پا، چشم، گوش، زبان، دهان، صورت وپوست تن، همگی بر معاد جسمانی دلالت دارد.

این آیات نیز در قرآن مجید فراوان است که نمونه های آن از نظر می گذرد:

1. «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَیآ أَفْوَ هِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَآ أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ »؛ «امروز بر دهان آنها مهر می نهیم، ودستهایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان کارهایی را که انجام می دادند، شهادت می دهند.»

2. «حَتَّیآ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَـرُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ »؛ «وقتی به آن می رسند گوشها و چشمها وپوستهای تنشان به اعمال آنها گواهی می دهند.»

3. «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوآا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِیآ أَنطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ »؛ «آنها به پوستهای تن خود می گویند: چرا بر ضدما گواهی می دادید؟ آنها جواب می دهند همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده، ما را گویا ساخته است.»

4. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَـبَهُو بِیَمِینِهِی فَیَقُولُ هَآؤُمُ اقْرَءُوا کِتَـبِیَهْ *… * وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَـبَهُو بِشِمَالِهِی فَیَقُولُ یَــلَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَـبِیَهْ »؛ «اماکسی که نامه اعمالش به دست راستش داده می شود [از فرط خوشحالی و مباهات] فریاد می زند که [ای اهل محشر!] نامهاعمال مرا بگیرید و بخوانید…؛ امّا کسی که نامه اعمال او به دست چپش داده شود، می گوید: ای کاش هرگز نامه اعمالم بهمن داده نمی شد.»

5. «وُجُوهٌ یَوْمَـلـءِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَـلـءِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ »؛ «صورتهایی در آن روز گشاده ونورانی است، خندان و مسرور است، و صورتهایی در آن روز، غبارآلود است، و دود تاریکی آنها را پوشانده است.»

//////////////////////////////////////////////////////////////////

منبع:حوزه نت

موضوعات: معاد جسمانی در قرآن  لینک ثابت
 [ 05:45:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم