فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



پاسخ شبهات معاد جسمانى از ديدگاه صدرالمتألهين

****************************************************

1. پاره اى از متكلمان مانند عضدالدين ايجى معاد جسمانى را مصداق اعاده ى معدوم پنداشته و به جواز آن حكم داده اند، اما ديگر متكلمان هم چون محقق طوسى كه اعاده ى معدوم را ناممكن مى دانند، معاد جسمانى را جمع اجزاى اصلى و متفرق بدن قلمداد مى كنند كه حتى لازم نيست هيأت تأليفى آن عين هيأت تأليفى در دنيا باشد. بر اساس نظر غزالى مناط تشخيص فرد به نفس ناطقه اى اوست. پس در معاد جسمانى، چه بدن خود او باشد چه نباشد، همان شخص حاضر شده است، اما به عقيده ى صدرالمتألهين، در حشر جسمانى بدن منعدم نمى شود. تنها جنبه دنيوى بودن آن منتفى مى گردد و با اين وصف تشخص آن مى ماند. زيرا تشخص بدن و نفس در گرو مرتبه اى خاص مانند دنيوى بودن نيست. تشخص هر شىء به صورت جسم و صورت نفس است.( [24])

************************************************************

2. اگر در معاد جسمانى اجزاى بدن آدميان حاضر شود، لازم مى آيد كه يك شخص هم عذاب ببيند و هم از لذايذ بهره مند شود. زيرا فرض مى كنيم كه بدن انسان مؤمنى بىواسطه يا با واسطه، غذاى انسان كافر مى شود وجزء اعضاى بدن او مى گردد. در آخرت اين اجزاء اگر هم در بدن مؤمن باشد و هم كافر لازم مى آيد كه هم معذب باشد و هم متنعم و اگر فقط جزء بدن كافر باشد بدن مؤمن به كمال خود حاضر نشده است.( [25])
پاسخ: همه ى متكلمان در پاسخ به اين شبهه به اصلى بودن پاره اى از اجزاى بدن هر انسانى تأكيد كرده اند. بنابراين اگر بدن انسانى جزء بدن ديگرى شود، اجزاى اصلى بدن انسان اولى جزء اصلى غير اصلى بدن انسان دومى مى شود و با حفظ اجزاى اصلى محذورى براى جمع يا اعاده ى آن ها وجود ندارد. اعتقاد به وجود اجزاى اصلى براى هر بدن مشكل ديگرى را هم حل مى كند و آن اينكه هر انسانى در طول عمر خود چندين بار اجزاى بدن او تغيير مى كند. اگر قرار باشد كه در قيامت همه ى اجزاى بدن او حاضر شود حجم انسان حاضر شده در قيامت با حجم انسان دنيوى بسيار متفاوت خواهد بود. اما بر اساس آن چه در حكمت متعاليه آمده است اصل شبهه از ريشه قطع مى شود. چرا كه بدن اخروى هر انسانى مخصوص اوست كه از طريق افعال و اعمال وى به تأثير جهات فاعلى تحقق و تشكل مى پذيرد.

*************************************************

3. معاد جسمانى مشكل تناسخ را دارد. زيرا تعلق نفس بعد از مفارقت از بدن طبيعى به بدن طبيعى ديگر همان تناسخ است.( [26])
پاسخ: پاره اى از متكلمان بر اين باورند كه تناسخ محال آن است كه نفس از بدنى به بدن ديگر كه بر حسب ماده مغاير اوست، منتقل شود، ولى چنان چه بدن اخروى همان بدن دنيوى شخص باشد، تناسخى در كار نخواهد بود. به نظر غزالى اگر عود ارواح به ابدان در آخرت تناسخ باشد، نبايد در آن نزاع كرد. زيرا مخبر صادق يعنى پيامبر (صلى الله عليه وآله) از آن خبر داده است.
ملاصدرا همه ى تصاويرى را كه متكلمان و فيلسوفانى چون ابن سينا از معاد جسمانى ارائه كرده اند مبتلا به محذور تناسخ مى داند و حال آن كه معاد جسمانى نه تناسخ است، نه محذور تناسخ را دارد. زيرا تعلق نفس به ابدان در آخرت با تعلق آن به ابدان در دنيا متفاوت است. منشأ تعلق نفس به بدن در دنيا استعدادات ماده است و حال آن كه بدن در آخرت منبعث از جهات فاعلى است و حامل استعداد براى تعلق نفس جديد نيست تا محذور تناسخ را به دنبال داشته باشد.( [27])

موضوعات: پاسخ شبهات معاد جسمانى از ديدگاه صدرالمتألهين  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-02-27] [ 05:56:00 ب.ظ ]




معاد جسمانى از ديدگاه ابن سينا

*************************************************************

 

برخى گفته اند كه ابن سينا به معاد جسمانى معتقد نبوده است و او را در زمره ى قائلين به معاد روحانى ياد كرده اند. اين سخن و داورى قابل مناقشه مبتنى بر اين پيش فرض است كه اگر فيلسوف نتواند چيزى را اثبات عقلانى نمايد آن را نمى پذيرد. چنان كه از ابوعلى معروف است كه «نحن أبناء الدليل حيث ما مال نميل».
بر اين اساس چون بوعلى دليل عقلى بر معاد جسمانى نيافته است و از ديگر سو، اشرف لذات و آلام و سعادت و شقاوت اخروى را لذات و آلام وسعادت ها و شقاوت هاى ادراكى عقلانى مى داند، نه مادى، پس، او معاد مورد نظر شريعت را قبول ندارد. فراموش نكنيم كه بوعلى معتقد است اگر نتوان چيزى را رد كرد بايد آن را ممكن دانست. اما بوعلى در مسئله معاد، يك دليل عقلى دارد و آن اعتماد به خبر مخبر صادق است كه عقلاً پذيرفتنى است. عبارات شيخ در اين مورد در الهيات نجات بدين شرح است:
در اين جا شايسته است درباره ى احوال نفوس بشرى پس از جدايى آن ها از بدن بحث كنيم و ببينيم كه اين نفوس چه سرنوشتى خواهند داشت. پس مى گوييم: بايد بدانيم كه ما از دين و شريعت، نوعى از معاد را مى پذيريم و براى اثبات اين نوع معاد، راهى جز شريعت و تصديق خبر پيامبران نداريم و اين همان معاد جسمانى است و خير و شر جسم براى همگان روشن است و نيازى به توضيح ندارد و شريعت بر حقى كه پيامبر ما (صلى الله عليه وآله) آورده است، درباره ى سعادت و شقاوتى كه بر اساس اين بدن مادى خواهد بود، به تفصيل داد سخن داده است. نوع ديگر معاد، معادى است كه بر اساس عقل و برهان اثبات مى شود و مكتب انبيا نيز آن را تصديق مى كند. آن عبارت است از سعادت و شقاوتى كه بر اساس برهان براى نفوس بشرى به اثبات مى رسد. هر چند كه در حال حاضر به دلايلى كه توضيح خواهيم داد، اوهام ما از تصور آن ها ناتوان باشد و حكماى الهى براى رسيدن به اين گونه سعادت، نسبت به سعادت جسمانى و مادى، اهميت و علاقه بيشترى نشان مى دهند. بلكه گويى آن ها اصولاً به سعادت جسمانى توجهى ندارند و اگر آن سعادت را داشته باشند به آن در كنار سعادت معنوى كه همان قرب حق تعالى است، توجهى نخواهند داشت. بنابراين بايد كيفيت اين نوع سعادت و شقاوت (معنوى و روحانى) را بشناسيم. زيرا نوع جسمانى آن ها در شريعت شناخته شده است.( [22])
ابن سينا در ميان آثارش، رساله ى ديگرى دارد به نام رساله اضحويه كه در آن به نظر مى رسد با صراحت بيشترى مسأله، معاد جسمانى را منكر شده است. او در اين رساله مى گويد: آن چه در باب معاد در آيات قرآن و ظاهر شريعت آمده است بحث معاد، هم روحانى و هم جسمانى است و مسلمانان همه بر اين هستند كه معاد هم نفس را هست و هم كالبد را هست، مى گويند، زندگى كالبد به هستى نفس است و او در آفرينش دوم باز به كالبد خويش رد مى كنند و اين ها برخى برآنند كه نفس جسمى است لطيف…». او معتقد است شريعت را نبايد جورى تفسير كرد كه حقايق و بطن شريعت و احكام آن به صورت ظاهر آمده است. چرا كه ما مردمان (انسان هايى با درك متفاوت داريم) بر صاحب شريعت واجب است كه اين معانى و احكام را درست بيان كند و در حدى بگويد كه همه كس بر آن وقوف يابند و نهاد شريعت به گونه اى است كه با جمله خلايق نتوان گفت و اگر تقدير كنيم كه كار آن جهانى ـ چون لذت و راحت و عقوبت و مانند آن هم ـ روحانى باشد، نه جسمانى و عقل مردم از دريافت آن به اول نظر عاجز بوده، شرع چگونه آن را بيان كند و مردم را ترغيب و تحذير كند؟ و جز به يك سرى مثال ها و تمثيلاتى كه به فهم مردم نزديك باشد نمى توان جور ديگرى مطرح كرد. چگونه ثواب و عذاب حقيقى كه به فهم عامه مردم نمى رسد پيامبر در اين مورد نهاد شريعت را بيان كند.«از آن جا كه انسان بودن به صورت است، نه به ماده، ستودن نكوهيده و استحقاق انسان به ثواب و عقاب از روى صورت است، نه از روى ماده. اگر در معاد و آفرينش دوم، روح وارد جسم شود، عقوبت شخص بدكردار به خود بدكار نخواهد رسيد و همين طور ثواب. چرا كه اين مردن نه آن است كه اول بود، مردنى ديگر است و ميان اين دو خرده اختلاف به ماده است و چون چنين باشد لازم آيد كه آفرينش دوم و بعث به مقصود نيجامد تا هر كس جزاى عمل خود ستاند چون عقوبت و ثواب، ديگرى را خواهد بود، مقصود حاصل نمى شود».( [23])
سپس ابن سينا به ابطال مذهب تناسخ مى پردازد و اثبات مى كند كه چه قائل شويم معاد فقط جسمانى است و يا هم جسمانى است و هم روحانى، منجر به نفى مسأله ى تناسخ مى شود و نتيجه مى گيرد كه مذهب اين جماعت قائل به (تناسخ) باطل است كه گمان مى كنند نفوس نمى توانند بعد از مفارقت كالبد، دوباره به آن بپيوندد.

موضوعات: معاد جسمانى از ديدگاه ابن سينا  لینک ثابت
 [ 05:54:00 ب.ظ ]




معاد در شواهد الربوبيه

 

ملاصدرا»مشهد چهارم» اين كتاب را به اين بحث اختصاص داده و در اشراق اول از اين مشهد نيز هفت اصل را تأسيس مى كند كه همان اصول فلسفى ـ عرفانى هستند كه در جاهاى ديگر نيز به آن ها استناد كرده است.( [16]) آن گاه اشراق دوم را با اين عنوان آغاز مى كند:«در تفريع نتيجه مطلوب بر اصول هفتگانه مذكور»( [17]) و آن گاه از اصول پيشين خود چنين نتيجه گيرى مى كند: چون اصول هفت گانه مسلم و مبرهن گشت… ثابت ومسلم گشت كه شخص مُعاد در روز قيامت از حيث نفس و هم از حيث بدن عيناً همان شخصى است كه در دنيا مى زيسته است و اين كه قبول خصوصيات بدن در نحوه ى وجود ومقدار وضع و ساير امور، ضررى به بقاى مشخص بدن نمى رساند. زيرا تشخص و تعين هر بدنى فقط مرهون بقاى نفس او با ماده عام و نامعلومى است كه ضمن هر ماده خاص معينى تحقق مى پذيرد; هر چند خصوصيات هريك تبديل يابد… اين است اعتقاد ما درباره ى معاد. هر كس آن را انكار كند ركن بزرگى از ايمان را انكار كرده و عقلاً وشرعاً كافر و زنديق است و بايد بسيارى از نفوس و احكام كتاب و سنت را نيز انكار كند.( [18])

نظر مدرس زنوزى

مرحوم مدرس زنوزى با ارائه ى طرحى كامل تر و ابتكارى، معتقد است كه همين بدن جسمانى دنيايى، پس از مرگ به گونه اى مورد توجه روح مى ماند و بدون اين كه به طور كلى مشمول تعطيلى و بى خاصيتى شود، به سير تكامل و حركت جوهرى خود ادامه مى دهد و به مرحله اى از تكامل مى رسد كه ويژگى هاى بدن خاكى را از دست داده و به بدنى آخرتى تبديل مى شود. اين بدن آخرتى كه واقعاً همان بدن دنيايى، ولى متكامل شده ى آن است، بدنى برزخى و مثالى خواهد بود.
بر اساس ديدگاه مدرس زنوزى، هم محصول تلاش هاى فكرى ملاصدرا مورد توجه و استفاده قرار گرفته و هم تبينى مطابق با آيات وروايات از معاد جسمانى ارائه شده است. زيرا بر خلاف ملاصدرا كه جسم آخرتى را جسمى كاملاً جداگانه و بى ربط به بدن دنيايى مى دانست، در اين تبيين بدن آخرتى انسان همان بدن دنيايى او اما با تغيير (تكامل) خواهد بود. مزيت ديگر راه حل مرحوم مدرس زنوزى، اين است كه با وجود تطابق با نصوص دينى از عهده ى پاسخ گويى به اشكالات و شبهات مطرح شده در برابر معاد جسمانى نيز برمى آيد.

نظر استاد حكيمى

 

استاد حكيمى در كتاب معادجسمانى در حكمت متعاليه مى كوشد نشان دهد كه ملاصدرا تفكيكى است. زيرا در نهايت به اين باور رسيده است كه بايد دست عقل را در مسير اثبات معاد بست و راه تعبد را پيمود. واقع اين است كه ما پس از تتبعات فراوان در آثار كوچك و بزرگ ملاصدرا و دقت در جوانب كلام او، به اين نتيجه رسيديم كه ايشان براى وارد كردن بحث معاد جسمانى در فلسفه، به آن مباحث و اصول پرداخته است، ليكن پس از طرح فلسفى ـ عرفانى براى معاد جسمانى، معاد اصلى و اساسى اسلامى را همان معاد قرآنى دانسته و در واقع، ميان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن كريم تفكيك قائل شده است و معاد مثالى را معاد تام (عود الكل) ندانسته است و معاد عنصرى قرآنى را مطرح كرده، آن را مورد تأكيدها و تصريح هاى متعدد قرار داده است.( [19])
اما به طور كلى; صدرالمتألهين هيچ جا سخنى از داشتن دو موضع درباره ى معاد به ميان نمى آورد. همواره از يك موضع به اين مسأله مى پردازد. وى همه جا معادى را كه به كمك اصول فلسفى اثبات كرده است عين معاد قرآنى مى داند و ادعا مى كند كه معاد قرآنى را برهانى كرده است. صدرالمتألهين بارها تصريح مى كند كه معاد قرآنى را به كمك اصول فلسفى و عقلانى اثبات كرده است. بنابراين نه تنها سخن از تفكيك نيست كه همواره شاهد آميختگى شرع و فلسفه هستيم. صدرالمتألهين بارها ادعا مى كند كه به هيچ روى دست به تأويل آيات نزده است و معادى را كه اثبات كرده با ظواهر آيات سازگار است و به همين دليل مى گويد كه عقيده او همان عقيده عام مردم است، اما حق اين است كه وى در اين جا نيز دست به تأويلى مهم زده است وآن تأويل در مفهوم جسم است. جسمى كه صدرالمتألهين مى گويد با جسمى كه عامه مى فهمند بسيار متفاوت است. صدرالمتألهين در اين جا فهم عام را تخطئه مى كند كه اگر هم در اين كار خود موفق باشد باز عملاً از ظهور آيات دست كشيده است.
صدرالمتألهين همواره از يك ديدگاه به معاد مى نگرد و آن را معاد جسمانى نيز مى داند و حتى بر شيخ اشراق ايراد مى گيرد كه معادى را كه ثابت نموده است، مثالى است نه جسمانى.( [20])

طبق اين ادعا ملاصدرا درباره ى معاد دو موضع متفاوت اتخاذ كرده است; يكى موضعى فلسفى كه خودش آن را كافى نمى داند و ديگرى موضعى قرآنى كه آن را تأييد مى كند. استاد اين موضع را اين گونه تقرير مى كند: فيلسوف شيراز در موضوع بسيار مهم معاد دو ايستار اتخاذ كرده است: ايستار نخست، ايستار فلسفى. در اين ايستار او حجم بزرگ تلاش فلسفى و عرفانى را عرضه مى دارد و از فلسفه مشائى و اشراقى پيش تر مى آيد. در ايستار دوم (ايستار وحيانى) به آستانه معالم قرآنى و علم صحيح وحيانى و تعاليم فيض نبوى روى مى آورد… ودر جهت طرح وحيانى معاد جسمانى، به استفاده از آبشخور لايزال حقايق «علم محبوب» سر مى نهد.( [21])

موضوعات:  معاد در شواهد الربوبيه  لینک ثابت
 [ 05:53:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم