فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



فرق امامت و ولایت چیست؟

 

 

کلمه امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا درست ترجمه کلمه امام در عربی است. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است و عده ای تابع و پیرو او هستند، اعم از آنکه عادل و درست رو باشد و یا باطل و گمراه.[1]
قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد به کار برده است. در یک جا می فرماید:
“و جعلنا الائمة یهدون بامرنا"[2] “ما آنها را پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم".
و در جای دیگر می فرماید:
“ائمة یدعون الی النار"[3] “پیشوایانی که مردم را به سوی آتش می خوانند".
معنای اصطلاحی امام:
معنای اصطلاحی امام نزد علمای شیعه و سنی متفاوت است. بررسی ریشه ای این معنا و تفاوت آن را بعد از بررسی معنای ولایت خواهیم گفت. اما در اینجا معنای اصطلاحی امام را اجمالاً از دیدگاه اکثر علمای شیعه اشاره می کنیم:
“امامت یعنی پیشوایی و زمامداری کلی در تمام امور دینی و دنیوی".[4]
این پیشوایی در تمام امور، دارای شؤونی است که در بررسی معنای ولایت ذکر می شود طبق عقیده شیعه دارا بودن این شؤون با عصمت همراه است و امام کسی است که از خصیصه عصمت برخوردار است.
معنای ولایت:
ولا، وَلایت، وِلایت از ماده “ولی” اشتقاق یافته است. معنای اصلی این کلمه همچنانکه راغب در “مفردات القرآن"[5] گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است، اعم از قرب مکانی و قرب معنوی، و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.[6] راغب راجع به کلمه وِلایت می گوید:
ولایت (به کسر واو) به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است.[7]
معنای اصطلاحی ولایت:
از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: ولاء منفی و ولاء مثبت. یعنی مسلمانان از یک طرف مأمورند که نوعی ولاء را ترک کنند که از آن به ولاء منفی تعبیر می کنیم و نوع دیگر از ولاء را داشته باشند که آن را ولاء مثبت می نامیم. ولاء اثباتی نیز بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. و ولاء خاص نیز اقسامی دارد همانند: ولاء زعامت دینی، ولاء زعامت اجتماعی، ولاء تصرف یا ولایت تکوینی.[8]
ولایت منفی:
همان طور که گفته شد به معنی ترک کردن نوعی ولاء و دوستی است. مسلمانان علاوه بر اینکه باید با یکدیگر رابطه دوستی و محبت داشته باشند و به اصطلاح دارای ولایت مثبت باشند، در مقابل دشمنان و کفار باید به گونه ای دیگر رفتار کنند یعنی آن دوستی و محبتی را که مابین خود دارند نسبت به کفار نداشته باشند و البته این به معنای آن نیست که نسبت به کفار بغض و کینه داشته باشند.
در مورد ولایت منفی قرآن می فرماید:
“یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جائکم من الحق"[9] “ای کسانی که ایمان آوردید، دشمن من و دشمنان خودتان را ولی نگیرید که دوستی بر آنان افکنید و حال اینکه به حقی که شما را آمده است کافر شده اند".
و این دشمنی به آن جهت است که:
“ان یثقفوکم یکونوا اعداءً و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون"[10] “اگر به شما دست یابند دشمنتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می گشایند و دوست دارند کافر شوید".
قرآن سرّ لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می داند که آنها دوست دارند دیگران نیز به کیش آنها درآیند. و البته همین کفار اگر دشمنی نورزند اگر چه نباید به عنوان دوست و سرپرست مسلمانان باشند اما رابطه محبت با آنها نفی نشده است.
“لا ینهاکم اللَّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوا من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان اللَّه یحب المقسطین"[11] “خدا باز نمی دارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکردند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نیکی کنید نسبت به آنان و دادگری کنید همانا خدا دادگران را دوست دارد".
در مورد ولایت اثباتی عام نیز که همان رابطه دوستی بین مسلمانان است در قرآن آمده است:
“والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر"[12] “مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعضی دیگرند به معروف امر می کنند و از منکر باز می دارند".
ولایت خاص:
یعنی ولایتی که اشخاص خاصی آن را دارا هستند و مربوط به رابطه عموم مسلمانان نیست. این ولایت را نیز در سه قسم بیان می کنیم:
ولاء پیشوایی، مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از ولی پیروی کنند و او را الگوی اعمال و رفتار دینی خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند، به عبارت دیگر مقام زعامت دینی.
ولاء زعامت، یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند رهبر است و آن کسی که باید زمام امور اجتماعی را بدست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند، ولی امر مسلمین است.
ولاء تصرف، یا ولاء معنوی، بالاترین مراحل ولایت است این ولایت نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل گردد و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت قافله سالار معنویات مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست.
رابطه امامت و ولایت:
گفتیم که امامت دارای شؤونی است، سه قسم ولایت خاص که گفتیم، شؤون امامت را تشکیل می دهند، یعنی امام کسی است که هم زعامت دینی و هم زعامت و رهبری اجتماعی را به عهده دارد و دارای ولایت تکوینی نیز هست. این اعتقاد، اعتقاد اکثریت شیعه در مورد امامت است. اما غیر شیعه بعضی از این شؤون را برای امام نمی پذیرند. اهل سنت تنها زمامداری و سرپرستی جامعه را از شؤون امام می داند و شأن دیگری را برای امام معتبر نمی دانند.
نتیجه آنکه ولایت و امامت تفاوت واقعی ندارد و به اصطلاح تفاوت آنها اعتقادی است، امام همان ولی است و تفاوت آن تنها در این است که ولایت شأن امامت است.

************************************************
منابعی دیگر برای مطالعه بیشتر:
1- امام شناسی، علامه سیدمحمدحسین تهرانی.
2- امامت و رهبری، محمدحسین مختاری مازندرانی.
3- ولایت و امامت، هادی نجفی.

************************************************

[1] . مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص 46، انتشارات صدرا.
[2] . انبیاء / 73.
[3] . قصص / 41.
[4] . ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص 27، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[5] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، مادی ولی.
[6] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 13-15، انتشارات صدرا.
[7] . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ماده ولی.
[8] . مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت ها، ص 16، انتشارات صدرا.
[9] . الممتحنه / 1 و 2.
[10] . الممتحنه / 1 و 2.
[11] . الممتحنه / 8.
[12] . توبه / 71.

موضوعات: فرق امامت و ولایت چیست؟  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-02-29] [ 08:07:00 ب.ظ ]




 

معنای امامت چیست؟

 

در مورد تعریف «امامت»، اختلاف نظر زیادى وجود دارد، و باید هم وجود داشته باشد، چرا که امامت از نظر

گروهى (شیعه و پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام) از اصول دین و ریشه هاى اعقتادى است، در حالى که از نظر گروه دیگر (اهل سنت) جزء فروع دین و دستورات عملى محسوب مى شود.

بهدیهى است این دو گروه به مسأله «امامت» یکسان نمى نگرند و طبیعى است که تعریف واحدى نیز ندارند.

به همین دلیل مى بینیم یک دانشمند سنى امامت را چنین تعریف مى کند:

«اَلاِمامَة رِئاسَة عامَّة فى اُمُورِ الدِّینِ و الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبى(صلى الله علیه وآله)»: «امامت ریاست و سرپرستى عمومى در امور دین و دنیا به عنوان جانشینى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است».(1)

مطابق این تعریف، «امامت» یک مسؤولیت ظاهرى در حد ریاست حکومت است، منتها حکومتى که شکل دینى دارد، و عنوان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) (جانشینى و نیابت در امر حکومت) را به خود گرفته است و طبعاً چنین امامى مى تواند ازسوى مردم برگزیده شود.

بعضى نیز «امامت» را به معنى جانشینى یک شخص از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برپا داشتن احکام شرع و پاسدارى از حوزه دین بطورى که اطاعت او بر همه امت واجب باشد دانسته اند. (2)

**************************************************

منبع:پایگاه اطاع رسانی دفترحضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

**************************************************

موضوعات: معنای امامت چیست؟  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ب.ظ ]




امامت در قرآن

 

امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است، كه در مورد انسان و غیر انسان به كار می رود. در قرآن كریم كلمه امام علاوه بر این كه در مورد انسان به كار رفته است[1]، در مورد لوح محفوظ[2] و كتاب حضرت موسی[3] (تورات) نیز به كار رفته است.
متكلمان اسلامی برای امامت تعاریف مختلفی ذكر كرده اند و غالباً امامت را ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینه امور دینی و دنیوی دانسته اند.[4]
در قرآن كریم به مساله امامت از زوایای مختلف پرداخته شده است كه در این نوشتار به پاره ای از آنها به صورت مختصر پرداخته می شود.
الف) فلسفه و ضرورت امامت

فلسفه و ضرورت امامت به اختصار و اجمال همان فلسه و ضرورت نبوت است جز در ابلاغ وحی تشریعی و آوردن شریعت كه با ختم نبوت پایان پذیرفته است. تبیین و تفصیل آن چنین است:
1. تبیین مفاهیم قرآن

یكی از وظایف پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود. خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:
«و أنزلنا إلیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم (نحل، آیه 44)، ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه برای مردم نازل می شود را برای آنها تبیین نمایی.»
در حدیث ثقلین، پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عترت خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:
«إنّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی»، من دو چیز گرانبها را در میان شما می گذارم، كتاب خدا و عترت من، یعنی فهم حقایق قرآن را باید با راهنمایی عترت آموخت.
تاویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند، «و ما یعلم تأویله إلّا الله و الراسخون فی العلم» (آل عمران/ 7) و در روایات آمده است كه ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ راسخان در علم می باشند.[5]
2. داوری در منازعات

در بحث نبوت یادآور شدیم كه یكی از اهداف نبوت داوری در اختلافات و منازعات بوده است. چنانكه می فرماید:
«فبعث الله النبیّین مبشرّین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحقّ لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه (بقره/ 213)، خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد، تا در اختلافات مردم داوری كند.»
نكته جالب توجه این است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است. زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب در برگیرنده آن هاست.
بدیهی است اختلاف و نزاع، اختصاصی به زمان پیامبران ـ علیهم السلام ـ نداشته و هر گاه حلّ این اختلافات به داورانی برگزیده از جانب خدا نیاز داشت، پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد. در نتیجه وجود امام بسان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ امری لازم و واجب است.
3. ارشاد و هدایت انسان ها

ارشاد و هدایت انسان ها در زمینه عقاید و احكام دینی و مسائل اخلاقی و اجتماعی یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است. و این هدف از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان هایی كه در عصر پیامبران زندگی می كردند اختصاص نداشته است، بدین جهت اگر بعثت پیامبران به انگیزه ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.
4. اتمام حجت بر بندگان

یكی از اهداف رسالت پیامبران ـ علیهم السلام ـ اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است. قرآن در این باره می فرماید:
«رسلاً مبشرّین و منذرین لئلاّ یكون للناس حجّه علی الله بعد الرسل» (نساء آیه 165).
پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده (را برانگیخت) تا پس از فرستادن رسولان مردم، بر خدا حجت نداشته باشند.»
این امر اختصاص به زمان خاصی ندارد،‌ از این روی امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«لا تخلوا الأرض من حجّه الله بقائم اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته…. یحفظ الله بهم حجحه و بیانته… اولئك خلفاء الله فی ارضه، و الدعاه الی دینه.[6] زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود. یا آشكار و مشهور است و یا خائف و پنهان، تا حجت ها و دلایل الهی باطل نگردد. خدا به وسیله آن ها حجت و دلایل خود را حفظ می كند… آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می باشند.»
5. برقراری عدل و امنیت

از اهداف دیگر نبوت برقراری عدل و امنیت اجتماعی است. چنانكه در آیه 25 سوره حدید آمده است: «رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند، این هدف نیز از ویژگی های نبوت نبوده و به انسان های گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهای همیشگی بشر می باشد و در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهی و پایدار است كه پس از نبوت، از طریق امامت تحقّق می پذیرد.»
امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اهداف حكومت دینی كلامی دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسی و حكومتی آن است، چنانكه می فرماید:
«اللهّم انّك تعلم انّه لم یكن الذی كان منا منافَسَهً فی سلطان، و لاالتماس شی من فضول الحُطام، و لكن لنَرِدَ العالم من دینك، و نظهِرَ الاصلاح فی بلادك فیا من المظلومون من عبادك، و تُقام المعطَّلهُ من حدودك؛[7] خدایا! تو می دانی كه انجام دادیم، به انگیزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنیوی نبود بلكه به خاطر این بود كه نشانه های از بین رفته دینت را بازگردانیم و اصلاح و آبادی را در شهرهایت آشكار سازیم كه بندگان مظلومت امنیت یابند و قوانین و حدود تعطیل شده برپا گردد.»
ب) قرآن و لزوم عصمت امام

لزوم عصمت امام را از برخی آیات قرآن نیز می توان استنباط كرد:
آیه اول: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم (نساء، آیه 59). از خدا، رسول خدا و پیشوایان خود اطاعت كنید.»
در این آیه، اطاعت از «اولی الامر» بسان اطاعت از پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ واجب گردیده است. بدیهی است اطاعت بی قید و شرط از كسی در صورتی جایز و واجب است كه احتمال خطا و لغزش در مورد او راه نداشته باشد، زیرا در غیر این صورت چه بسا اطاعت از او به معصیت و نافرمانی خدا بیانجامد، كه حرام و ناپسند است و هرگز خداوند گناه را نمی پسندد و انجام آن را بر كسی روا نمی دارد.
در دلالت این آیه بر عصمت «اولی الامر» (امامان) جای تردید نیست، تا آن جا كه فخر الدین رازی، كه از علمای اهل سنت است،‌نیز آن را پذیرفته و چنین گفته است:
1. خداوند به طور قطع به اطاعت اولی الامر حكم كرده است.
2. هر كس را خدا به طور قطع واجب الاطاعه بداند،‌ معصوم است.
نیتیجه: اولی الامر معصومند.
وی سپس گفته است: مقصود از اولی الامر یا عموم امت است یا بعضی از آنها، فرض دوم درست نیست، زیرا ما دست رسی به بعضی امت كه معصوم باشد نداریم. بنابراین، فرض نخست متعین است و آن منطبق بر اهل حل و عقد می باشد كه اجماع آنان در مسائل، حجت دینی به شمار می رود.[8]
سخن رازی در این جهت كه اهل حل و عقد را مصداق اولی الامر دانسته صحیح نیست، زیرا اهل حل و عقد عبارتند از، عده ای از مردم كه از نظر آگاهی و تفكر و حس راس بر افراد دیگر برتری دارند، ولی واضح است كه این برتری نسبی دلیلی بر عصمت آن ها از هر گونه خطا نخواهد بود.
آری، توافق آنها در یك مساله از احتمال خطا در آن می كاهد، ولی احتمال آن را به كلی از بین نمی برد، در حالی كه لزوم اطاعت بی قید و شرط از فرد یا گروهی بر نفی هر گونه خطا (عصمت مطلقه) دلالت می كند.
و این كه رازی گفته است: دست رسی به بعض از امت كه معصوم باشند ممكن نیست نیز صحیح نیست، زیرا به مقتضای ایه تطهیر و حدیث ثقلین و روایات و روایات دیگر، ائمه دوازده گانه شیعه معصوم می باشند، بدین جهت مصداق اولی الامر نیز همان ها هستند.
آیه دوم: «اذ ابتلی ابراهیم ربُّهُ بكلمات فاتمهنّ قال إنّی جاعلك للناس اماماً، قال فمن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین. (بقره، آیه 124). هنگامی كه پروردگار ابراهیم او را به اموری آزمود و او آنها را تمام كرد،‌پروردگار به او فرمود: تو را پیشوای مردم ساختم. ابراهیم گفت: از ذریه من نیز كسی امام خواهد شد؟ پروردگار فرمود: عهد من (امامت) نصیب ظالمان نمی شود.»
از این آیه استفاده می شود كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در آغاز فقط منصب نبوت را داشت، یعنی مامور تبلیغ و ارشاد و تبشیر و انذار مردم بود، سپس منصب امامت نیز به او اعطا گردید، یعنی ماموریت یافت كه حكومتی دینی تشكیل داده رهبری سیاسی و اجرایی جامعه را نیز عهده دار شود.
در این هنگام، در مورد ذریّه خود از منصب امامت پرسید، و خداوند به او پاسخ داد كه ستمگران از آن محروم خواهند بود. یعنی منصب امامت مخصوص آن دسته از ذریه ابراهیم است كه ستمگر نباشند.
و از طرفی به نص قرآن كریم، شرك، ظلم بزرگ است: (ان الشرك لظلم عظیم.) (لقمان، آیه 13)
چنانكه هر گونه تعدی از دستورات الهی (گناه) ظلم به نفس است، (و من یتعدّ حدود الله فقد ظلم نفسه). (طلاق، آیه 1).
بنابراین، هر كس در برهه ای از زندگی خود به خدا شرك ورزد یا مرتكب گناهی شود، مصداق ظالم بوده و شایستگی منصب امامت را ندارد، یعنی امام نه تنها پس از آن كه عهده دار منصب امامت می شود باید معصوم باشد، بلكه قبل از آن نیز باید معصوم باشد، زیرا كلمه «الظالمین» همان گونه كه از نظر افراد عمومیت دارد از نظر زمان نیز مطلق است، یعنی به محض اینكه فردی در زمانی مصداق «ظالم» شد (به خدا شرك ورزد یا گناهی مرتكب شود) شایستگی احراز مقام امامت از او سلب می شود، به عبارت دیگر بدون شك حضرت ابراهیم امامت را برای آن دسته از ذریه خود كه در تمام عمر گنهكار بوده و یا در آعاز نیكوكار بوده و سپس بدكار شده اند درخواست نكرده است.
بنابراين، دو دسته باقي مي مانند:
1. آن ها كه در آغاز گنهكار بوده و سپس توبه كرده و نيكوكار شدند.
2. آن ها كه هيچ گاه مرتكب گناه نشده اند.
خداوند دسته نخست را استنثا كرد، پس امامت به دسته دوم اختصاص دارد.
راه تعيين امام
در اين كه امام چگونه تعيين مي شود دو نظريه است: يكي نظريه شيعه كه راه تعيين امام را منحصر در نص مي داند، يعني امامت مقامي است انتصابي و نصب امام حق خداوند است همان گونه كه نبوت نيز مقامي است انتصابي و تعيين پيامبر، حق و شان خداوند است و بس.
نظريه ديگر، كه مورد قبول اهل سنت است، اين است كه راه تعيين امام منحصر در نص شرعي نيست، زيرا امامت انتصابي نبوده و مسلمانان مي توانند خود،‌ امام و جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را انتخاب كنند. در اين درس دلايل هر دو نظريه را بررسي مي كنيم.
دلايل لزوم نصب امام از جانب خدا

1. برهان عصمت

يكي از شرايط امام، عصمت است و از آن جا كه عصمت صفتي است دروني و كسي جز خدا، كه داناي آشكار و پنهان است، از آن آگاه نيست، بنابراين، تعيين امام حق و شان خداوند است.
2. سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ

رجوع به سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بيانگر اين نكته است كه وي بي اندازه نسبت به سرنوشت مسلمانان حساسيت نشان مي داد و از بيان كوچكترين مطلبي كه مايه سعادت و رشد و تعالي آنان بود فروگذار نمي كرد. بديهي است كه مسئله خلافت و امامت از مسائل مهم و سرنوشت ساز مي باشد و بدين جهت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ هر گاه براي حضور در غزوات و مانند آن مدينه را ترك مي كرد، جانشيني براي خود معين مي كرد چنانكه در غزوه تبوك علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان خليفه خود تعيين كرد.
با اين حال چگونه ممكن است پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كسي را به عنوان خليفه خود پس از وفات تعيين نكرده باشد؟
خواجه نصير الدين طوسي دو دليل ياد شده را چنين بيان كرده است:
«و لعصمة تقتضي النص و سيرته: عصمت امام و سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اقتضا مي كند كه امام از طريق نص تعيين شود.»
3. برهان لطف:

نصب امام از جانب خداوند مقتضاي لطف الهي است و ترك لطف قبيح است و خداوند از هر گونه فعل ناروايي پيراسته است.[1]
4. برهان رحمت

به نص قرآن كريم خداوند اظهار رحمت به بندگان را بر خود لازم كرده است چنانكه مي فرمايد: «كتب ربّكم علي نفسه الرحمة» ( انعام، آيه 54). و شكي نيست كه وجود امام از مظاهر و جلوه هاي بارز رحمت خداوندي است.
5. برهان هدايت

به نص قرآن كريم هدايت انسان ها از شئون و لوازم ربوبيت الهي است چنانكه مي فرمايد: «ان علينا للهدي» (ليل، 12). هدايت گري خدا به دو صورت انجام مي شود: تكويني و تشريعي، تكويني آن، همان عقل و فطرت است و تشريعي آن، هدايت نبوت و امامت مي باشد، و به عبارت ديگر يكي از شئون امام، هدايت گري است كه در حقيقت تجسم هدايتگري خداوند است.
آيات شورا و مسئله امامت
برخي از متكلمان اهل سنت به آيات شورا بر عقيده خود مبني بر اين كه امامت امري است انتخابي و تعيين امام به راي و نظر مردم واگذار شده است، استدلال كرده اند كه در اينجا به بررسي آن مي پردازيم.
نخستين آيه
«و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكّل علي الله» (آل عمران،‌ آيه 159) خداوند در اين آيه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را موظف مي سازد كه در امور با مسلمانان مشورت كند و پس از تصميم گيري توكل بر خدا كرده و در انجام تصميم خود ترديد نكنند.
اين دستور مخصوص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نيست، بلكه به منزله يك منشور كلي براي امت اسلامي است، يعني آنان نيز بايد در امور مهم مربوط به سرنوشت خود با يكديگر مشورت كنند. و مسئله امامت يكي از مهمترين اين امور است.
نقد:

با توجه به اين كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مورد خطاب واقع شده و او موظف گرديده است كه با مسلمانان در امور مهم مشورت كند، معلوم مي شود كه اين دستور بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ (به عنوان رهبر جامعه اسلامي) صادر شده است. از اين روي آيه كريمه بيانگر يك اصل كلي در شيوه رهبري و مديريت جامعه اسلامي است، يعني بهره گيري از اصل مشورت و نظر خواهي از ديگران، اما ازآيه استفاده نمي شود كه مسلمانان خودشان با يكديگر به مشورت بپردازند.
حاصل آن كه: اين آيه يكي از وظايف حاكم و فرمانروايي اسلامي را بيان مي كند و آن مشورت كردن با مردم در امور مهم حكومتي است، اما اين كه حاكم اسلامي چگونه تعيين مي شود از اين آيه چيزي استفاده نمي شود.
آيه دو:
«والذّين استجابوا لربّهم و أقاموا الصلاه و امرهم شوري بينهم» (شوري، 38). كساني كه (فرامين) پروردگار خود را اجابت كرده نماز را برپا داشته و امرشان مبتني بر مشورت در ميان خودشان است.»
وجه استدلال به آيه چنين است كه چون كلمه امر به ضمير هم اضافه شده است بر تعميم دلالت مي كند، يعني همه امور مربوط به مومنان و خلافت نيز يكي از آنهاست.
اين استدلال در صورتي تمام است كه امر خلافت و امامت از اموري باشد كه مربوط به مومنان بوده و به آنها واگذار شده است. و اين چيزي است كه مورد بحث و اختلاف ميان شيعه و سني است. بديهي است استدلال بر مسئله مورد اختلاف با استناد به خود آن، مصادره به مطلولب و دور است كه باطل است.
پرسش:

اگر بيعت مردم و راي آنها در تعيين رهبر نقش ندارد و تعيين آن از طرف خداوند است، چرا امام علي ـ عليه السلام ـ در احتجاج با معاويه به بيعت مردم با خود استناد كرده و فرموده است:
«إنّه بايعني القوم الذّين بايعوا ابابكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه؛[2] كساني كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند با من نيز بيعت كرده اند.»
پاسخ:

استدلال امام علي ـ عليه السلام ـ از قبيل «الزام» است كه در اين قبيل موارد بهترين شيوه احتجاج است، يعني به چيزي استدلال شود كه مورد قبول طرف مقابل است.
فرضيه شورا در مسئله‌ امامت با شيوه به خلافت رسيدن عمر نقض مي شود، زيرا او توسط ابوبكر به خلافت رسيد چنانكه عثمان نيز از طرف بيعت افراد خاصي كه عمر آنان را تعيين كرده بود به خلافت رسيد.

***************************************************

منبع:علي رباني گلپايگاني

**************************************************

پاورقی ها

**************************************************

 

[1] . سوره بقره، آیه 124، سوره فرقان، و ایات دیگر.
[2] . سوره یس، آیه 12.
[3] . سوره هود، آیه 17.
[4] . قواعد العقائد، ص 108، این كتاب تالیف خواجه نصیر الدین طوسی است كه با پاورقی های نگارنده این سطور توسط مركز مدیریت حوزه علمیه قم چاپ شده است.
[5] . اصول كافی، ج 1، كتاب حجت، باب الراسخین فی العلم.
[6] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 131.
[8] . مفاتیح الغیب، ج 10، ص 144.
[1] . توضيح اين دليل در مباحث قبل گذشت.
[2] . نهج البلاغه، نامه 6.

موضوعات: امامت در قرآن  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم