ستايش خداوند
نخستين دعاى صحيفه ى سجاديه با حمد و ستايش خداوند آغاز شده و در ضمن چند فراز كه هر كدام حمد و ستايش براى جهات مخصوصى است پايان مى گيرد.
― در فراز اول حمد و ستايش در مورد صفات خداست كه ضمن چند جمله بيان شده است. نخست مى گويد: (ستايش مخصوص خداوندى است كه اول است، بدون اينكه اولى قبل از او وجود داشته باشد و آخر و پايان است، بدون اينكه پس از او آخرى باشد) (الحمد لله الاول بلا اول كان قبله، و الاخر بلا آخر يكون بعده).
― در جمله ى دوم به اين معنى اشاره دارد كه ذات خداوند از رويت با چشم ظاهر به دور است و هيچ امكان ديده شدن با چشم در مورد او نمى رود مى گويد: (خداوندى كه چشمان بينندگان از رويت و ديدن او قاصر است) (الذى قصرت عن رويته ابصار الناظرين).
― در سومين جمله سخن از اين به ميان آمده كه اوهام و تفكر توصيف- كنندگان- از وصف خداى متعال عاجزند مى فرمايد: (خداوند كسى است كه توصيف كنندگان از توصيف او عاجز و درمانده اند) (و عجزت عن نعته اوهام الواصفين).
― در چهارمين جمله سخن از خلقت، به وسيله ى خداوند متعال به ميان آمده و آفرينش بديع او را مورد توجه و ستايش قرار داده مى گويد: (او با قدرت خود مخلوق را به صورت بديعى آفريد و آن را طبق مشيت خاص خود اختراع نمود) (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا، و اخترعهم على مشيته اختراعا).
― در پنجمين جمله سخن از اين به ميان آمده كه اين مخلوق را خداوند در راه هدفى كه به خاطر آن آفريده شده حركت داده و آنها را در طريق محبت و خواست خود برانگيخته است مى فرمايد: (سپس آنها را در راه اراده ى خود به راه انداخته و در سبيل محبت خود مبعوث ساخته است) (ثم سلك بهم طريق ارادته، و بعثهم فى سبيل محبته).
― و در همين جا مى افزايد كه مخلوق در حركت به سوى هدفى كه به خاطر آن آفريده شده هيچگونه اختيارى از خود ندارند و نمى توانند در آن مواردى كه آنها را مقدم داشته خود را واپس نگهدارند و نه آنها كه قرار است در صفوف آخر باشند مقدم شوند مى فرمايد: (آنها مالك تاخير از آنچه بايد مقدم بر آنها باشد نيستند و استطاعت و قدرت پيشى گرفتن در آنجا كه بايد موخر باشند نيز نمى يابند (از حدى كه بر ايشان تعيين نموده قدمى پيش و پس نتوانند نهاد) (لايملكون تاخيرا عما قدمهم اليه و لايستطيعون تقدما الى ما اخرهم عنه).
― در ششمين جمله اين معنا را مورد توجه قرار داده كه هر كدام از اين مخلوق داراى قوت و روزى مشخصى است كه نه از آن كم مى شود و نه بر آن افزوده مى گردد. مى فرمايد: (براى هر كدام از آنها روزى معلوم تعيين شده كه نه كسى مى تواند از آن بكاهد و نه كسى مى تواند بر آن بيفزايد) (و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه، لاينقص من زاده ناقص، و لايزيد من نقص منهم زائد).
― در هفتمين جمله به عمر و مدت حيات هر موجود اشاره كرده و فرموده است: (براى هر كدام سرآمدى مشخص كرده و امد محدودى را معين فرموده) (ثم ضرب له فى الحياه اجلا موقوتا، و نصب له امدا محدودا).
― و مى افزايد: اين مدت مشخص و اجل معين را بايد با گامهاى خود در ايام عمر و سالهاى زندگى پيموده و به پايان آن نزديك گردد) (يتخطا اليه بايام عمره، و يرهقه باعوام دهره). (و چون اين حركت به سوى پايان عمر به پيش رفت، و به نقطه ى آخرين رسيد، و حساب عمر را فراگير شد او را قبض كرده به سوى خود فرامى خواند تا ثواب سرشار اعمال يا كيفر بديهاى خود را بيابد (حتى اذا بلغ اقصى اثره، و استوعب حساب عمره قبضه الى ما ندبه اليه من موفور ثوابه، او محذور عقابه).
― و به دنبال آن به قرآن استشهاد كرده مى گويد: (تا بدكاران را به خاطر اعمال بدشان كيفر دهد و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش) (ليجزى الذين اساووا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى).
― در هشتمين جمله به اين اصل مسلم در مورد پاداش و كيفر قيامت اشاره مى كند كه اين كار از روى عدل و بر اساس كرده هاى خود انسانها صورت مى گيرد مى فرمايد: (طبق آئين عدالت از ناحيه ى او پاداش و كيفر داده مى شود) (عدلا منه).
― سپس به دنبال آن اشاره به دليل اين معنى كرده مى فرمايد: (نامهاى خداوند مقدس و پاكيزه و نعمتهاى او آشكار و پيوسته است) (تقدست اسماوه و تظاهرت آلاوه). پاكيزه و مقدس بودن نامهاى او و آشكار و فراوان بودن نعمتهايش دليل آن است كه هيچگونه نيازى ندارد تا به كسى ستم كند.
― و به دنبال آن در آخرين جمله از اين فراز به يك اصل مسلم اشاره كرده: (هيچ كس بر كار او نمى تواند خرده بگيرد ولى در كارهاى آنها جاى سئوال و ايراد است) (و بايد دليل اعمال خود را در بازپرسى الهى بيان كنند) (لايسال عما يفعل و هم يسالون).
― در دومين فراز از اين دعا امام سجاد عليه السلام خداوند را از اين جهت مورد ستايش قرار داده كه طريق ستايش و سپاس خود را به انسانها آموخته تا بدانند چگونه او را ستايش و سپاس گويند و از عالم حيوانات جدا شده و به جهان انسانيت وارد گردند. در اولين جمله عرض مى كند: (ستايش مخصوص خداوندى است كه اگر معرفت حمدش بر نعمتهاى پياپيش كه به خاطر امتحان و آزمايش به آنان ارزانى داشته و همچنين شناخت طريق شكر و سپاس را بر نعمتهاى آشكار و فراوان كه به انسانها بخشيده دريغ مى داشت نعمتهايش را مصرف و به كار مى گرفتند ولى حمد و ستايشش را نمى كردند همچنين روزيش را مورد استفاده قرار مى دادند و شكرش را به جا نمى آوردند (و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفه حمده على ما ابلاهم من مننه المتتابعه و اسبغ عليهم من نعمه المتظاهره، لتصرفوا فى مننه فلم يحمدوه، و توسعوا فى رزقه فلم يشكروه).
در اين عبارت به دو دسته از نعمتها، نعمتهاى معنوى و نعمتهاى آشكار و ظاهر كه وسائل آزمايش نيز هستند اشاره رفته است.
― در جمله ى دوم از اين فراز به اين معنى پرداخته كه: (اگر انسانها طريق حمد و ستايش خداوند و سپاس و شكر او را فرانمى گرفتند، نعمتهاى خداوند را به كار گرفته ولى از حدود انسانيت خارج شده و به سر حد بهائم و حيوانات مى رسيدند (و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانيه الى حد البهيميه).
(فكانوا كما وصف فى محكم كتابه: (ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا).
― در سومين فراز از اين دعا امام عليه السلام خداوند را بر نعمتهائى كه ارزانى داشته حمد مى كند، در جمله ى اول او را بر نعمت شناخت و اينكه ذات مقدس خود را (از طريق دلائل آفاقى و انفسى) به ما معرفى كرده ستايش مى كند مى گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است كه خويشتن را به ما معرفى كرده (و راه شناخت خود را به ما آموخته) و طريق شكر و سپاسش را به ما الهام فرموده) (و الحمد لله على ما عرفنا من نفسه، و الهمنا من شكره).
― و در جمله ى دوم از اين جهت ستايش خداوند را لازم مى داند كه ابواب علم و دانش به ربوبيت و تدبير خود را بر روى بشريت گشوده است تا از اين طريق به خوبى او را بشناسند و آماده ى اطاعتش گردند مى گويد: (و (ستايش مخصوص خداوندى است كه) درهاى علم و دانش را براى آشنائى با ربوبيت خويش بر روى ما گشوده است) (و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته).
― در سومين جمله از اين نظر ستايش خداوند را لازم مى داند كه انسان را به پيمودن راه اخلاص در توحيدش دلالت كرده، او را از هرگونه شرك و الحاد و انحراف و شك در راه الهى برحذر داشته است كه اگر چنين نمى شد انسان نمى دانست چگونه خويشتن را بسازد و چه راهى را در عمل بپيمايد لذا مى گويد: (و (ستايش مخصوص خدائى است كه) ما را در طريق اخلاص در توحيدش دلالت فرموده و از الحاد و شك در امرش دور ساخته است) (و دلنا عليه من الاخلاص له فى توحيده، و جنبنا من الالحاد و الشك فى امره).
― از جمله ى چهارم به بعد به توصيف حمد و ستايشى پرداخته كه مى بايست خدا را با آن ستود، حمدى كه آثار خاص را پديد آورد و انسان را به مقام ويژه اى برساند لذا مى گويد: (آنچنان حمد و ستايشى كه ما را در دوران زندگى در زمره ى حامدان و ستايشگران او وارد سازد و به وسيله ى آن حمد، از پيشگامان به رضايت و عفو او سبقت گيريم) (حمدا نعمر به فيمن حمده من خلقه، و نسبق به من سبق الى رضاه و عفوه).
― در پنجمين جمله به اثر ديگرى از آثار چنين حمدى اشاره كرده مى گويد: (حمد و ستايشى كه با آن تاريكيهاى برزخ را بر ما روشن سازد) (حمدا يضى ء لنا به ظلمات البرزخ). (حمدى كه با آن راه رسيدن به قيامت را بر ما آسان سازد) (و يسهل علينا به سبيل المبعث).
― همچنين مى افزايد: (اين حمد و ستايش آنچنان باشد كه با آن جايگاههاى ما را در پيشگاه گواهان در روز قيامت بالا برده شرافت خاصى بخشد) (و يشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد).
اين حمد بايد كارگشاى (روزى باشد كه هر كس پاداش آنچه را كسب كرده مى گيرد و هيچگونه ستمى بر آنها نخواهد شد (و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لايظلمون).
اين ستايش بايد به كار (روزى آيد كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند و از هيچ رو يارى نمى شوند (يوم لايغنى مولى عن مولى شيئا و لا هم ينصرون).
― و در ششمين جمله مى فرمايد: اين ستايش بايد آنگونه باشد كه (نامه ى عمل ما را) به اعلى عليين بالا برد و در آن كتاب و نوشته كه به امضاء و گواهى مقربان الهى مى رسد ثبت گردد) (حمدا يرتفع منا الى اعلى عليين فى كتاب مرقوم يشهده المقربون).
― و در هفتمين قسمت مى خواهد كه: (حمد و ستايش ما آنچنان باشد كه در روز رستاخيز كه ديده ها خيره مى شوند براى ما مايه ى روشنى چشمها باشد و در آن روز كه پوستهاى تن افراد سياه مى گردد چهره هاى ما را به وسيله ى آن سفيد و نورانى سازد) (حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار، و تبيض به وجوهنا اذا اسودت الابشار).
― و در هشتمين جمله به اثر ديگرى از آثار اين ستايش مخصوص اشاره نموده مى گويد: (آنچنان حمد و ستايشى كه به واسطه ى آن ما را از آتش دردناك الهى آزاد سازد و در جوار قرب و كرامت الهى قرار دهد) (حمدا نعتق به من اليم نار الله الى كريم جوار الله).
― در نهمين جمله به اثر ويژه و بلندى كه حمد و ستايش الهى دارد و مقام رفيعى را كه براى انسان به بار مى آورد پرداخته مى گردد: (چنان حمد و ستايشى كه ما را دوشادوش فرشتگان مقرب و هماهنگ با انبياء و فرستادگان الهى در سراى جاويدان كه نعمتهايش زايل نشدنى است و محل كرامت و بزرگوارى كه تغيير و دگرگونى در آن راه ندارد، قرار دهد) (حمدا نزاحم به ملائكته المقربين، و نضام به انبياءه المرسلين فى دار المقامه التى لاتزول و محل كرامته التى لاتحول).
― در چهارمين فراز از اين دعا به اين معنى اشاره كرده كه اين انسان در خلقت به احسن تقويم آفريده شده و همه ى وسائل و امكانات لازم براى پيشرفت و رشدش در اين جهان تعبيه گرديده است. در جمله ى اول مى گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است كه محاسن و زيباييهاى خلقت را براى ما برگزيد) (و الحمد لله الذى اختار لنا محاسن الخلق).
― همچنين ستايش ويژه خداوندى است كه (روزيهاى طيب و پاكيزه را در اين عالم براى ما به جريان انداخت) (و اجرى علينا طيبات الرزق).
― و نيز حمد و ستايش مخصوص او است كه: (ما را با تسلط بر جميع مخلوقات فضيلت بخشيد) (و جعل لنا الفضيله بالملكه على جميع الخلق).
― به همين جهت: (همه مخلوق او به واسطه قدرتش منقاد و در برابر ما رام گرديده و با نيرو و توان خالق همه در اطاعت ما سر به فرمانند) (فكل خليقته منقاده لنا بقدرته، و صائره الى طاعتنا بعزته).
― و بالاخره در فراز پنجم مى فرمايد: (ستايش مخصوص خداوندى است كه درهاى حاجت و نياز- جز به روى خودش- را به روى ما بسته) (و الحمد لله الذى اغلق عنا باب الحاجه الا اليه).
― و نتيجه مى گيرد كه با آن همه نعمت و اين همه لطف: (چگونه براى ما امكان حمد و ستايش او است؟ و يا چه زمان مى توانيم شكر و سپاسش را گفته، ادا كنيم؟ نه، چه وقت؟ هرگز در امكان بشر نيست (فكيف نطيق حمده؟ ام متى نودى شكره؟ لا، متى؟).
― در ششمين فراز، امام به نيروها و قدرتهائى كه خداوند در اختيار انسان گذارده، و خواستهايى كه از اين انسان در نظر است اشاره فرموده.
― در جمله ى نخست مى گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است
― كه ابزار و وسائل بسط و قبض را در ما آفريد) (و الحمد لله الذى ركب فينا آلات البسط، و جعل لنا ادوات القبض).
― و در جمله ى دوم خدا را بر اين سپاس مى گويد: (كه ما را به وسيله ى ارواح حيات و زندگى متمتع گردانيده) (و متعنا بارواح الحياه).
― و در سومين جمله به وجود جوارح و اعضائى كه براى انجام كارها در پيكر ما قرار داده اشاره دارد مى گويد: (و ستايش خداوندى را سزا است كه وسائل و ابزار كار را در ما به وديعه گذارده) (و اثبت فينا جوارح الاعمال).
― و از اين نظر كه اين ابزار و وسائل وسائل كار بدون تغذيه ى صحيح، كاربردى ندارند مى گويد: و ستايش خداوندى را كه (ما را با روزيهاى پاكيزه تغذيه فرمود) (و غذانا بطيبات الرزق). و بالاخره خدا را از اين جهت حمد مى گويد: (كه ما را با فضل خود بى نياز و با من و كرمش سرمايه ى لازم را ارزانى داشت) (و اغنانا بفضله، و اقنانا بمنه).
― سپس به آنچه كه از اين انسان خواسته كه باز هم به نفع او تمام شده و براى رشد و پيشرفت او است پرداخته، مى گويد: (پس از آن خداوند به ما فرمان داد (كه يك سلسله كارها را انجام دهيم) تا ما را در مطيع بودن و عدم اطاعت بيازمايد و (از يك سلسله امور) نهى فرموده تا شكر و سپاس ما را مورد امتحان قرار دهد) (ثم امرنا ليختبر طاعتنا، و نهانا ليبتلى شكرنا).
― ولى امام راه و رسم انسانها را در اينجا بازگو كرده و چگونگى رفتارشان را مورد توجه قرار داده مى گويد: (اما ما از طريق فرمان او جدا شديم و راه فرمانش را نپيموديم بلكه از بيراهه ها و سنگلاخهاى نهى و زجرش حركت كرديم) (و زحمات فراوانى را متحمل شديم) (فخالفنا عن طريق امره، و ركبنا متون زجره).
― با اينكه اين نحوه كردار يعنى ترك اطاعت و سر به فرمان نبودن و پيمودن بيراهه ها مى بايست عقوبت و كيفر به دنبال داشته باشد و نقمت و سختى، ولى لطف خداوند شامل او شد لذا مى گويد: (با اين حال او در عقوبت و مجازات ما مبادرت نورزيد و در قرار دادن ما در نقمت و سختى عجله نفرمود) (فلم يبتدرنا بعقوبته، و لم يعاجلنا بنقمته).
― نه تنها در مجازات، عجله نفرمود (بلكه از روى رحمت و كرمش با ما به مدارائى رفتار نمود و با رافت و مهربانيش و از در حلم، منتظر بازگشت ما از بيراهه ها و سنگلاخها شد) (بل تانانا برحمته تكرما، و انتظر مراجعتنا برافته حلما).
― در هفتمين فراز از اين دعا به دنبال سخن از امر و نهى و مخالفت، در فراز سابق امام عليه السلام ستايش خود را متوجه بازبودن در توبه و راهنمائى به آن و اينكه خداوند ما را مكلف به بيش از طاقت ننموده، ساخته مى گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به توبه و بازگشت از كارهاى خلاف دلالت فرموده كه اگر فضل و لطف او نبود ما بدان راه نمى يافتيم) (و الحمد لله الذى دلنا على التوبه التى لم نفدها الا من فضله).
― آنگاه اهميت و عظمت توبه را يادآور مى شود و مى گويد: (اگر ما از ميان همه ى نعمتهاى خداوند كه از روى فضلش به ما عنايت كرده جز همين را به حساب نياوريم بايد بگوئيم نعمت نيكو و ارزنده اى را به ما عنايت كرده و احسانش نسبت به ما گرانقدر و فضلش بر ما عظيم است (فلو لم نعتدد من فضله الا بها لقد حسن بلاوه عندنا، و جل احسانه الينا، و جسم فضله علينا).
― و از اين نظر كه اين نعمت با شرايط سهلش ويژه ى اين امت است امام يادآور مى شود كه: (سنت خدا در توبه براى پيشينيان چنين نبوده كه نسبت به ما) (فما هكذا كانت سنته فى التوبه لمن كان قبلنا).
― و مى افزايد كه: (خداوند تكاليف سخت و فوق طاقت را از ما برداشته و ما را جز به مقدار وسع و قدرتمان مكلف نساخته) (لقد وضع عنا (ما لا طاقه لنا به) و لم يكلفنا الا وسعا).
― و نيز اضافه مى كند: (و ما را جز به كارهائى سهل و آسان وانداشته است) (و لم يجشمنا الا يسرا).
― بنابراين هم نعمتهاى لازم را بخشيده و هم ابزار و وسائل را داده، هم دستورات بهره بردارى را به عنوان فرمان صادر كرده و هم از آنچه موجب زيان و عدم پيشرفت ما است به وسيله ى نهى خود ما را بازداشته، هم در صورت ارتكاب خلاف راه توبه را به ما نشان داد و هم تكليف سخت و پر مشقت نفرموده (پس هيچ كس در برابر خداوند حجتى ندارد و براى هيچ كس عذرى باقى نمانده.
― هر كس هلاك گردد به خاطر آن است كه بر خلاف (فرمان خدا) برخاسته و خود را به هلاكت انداخته و آن كس كه سعادتمند گردد به خاطر آن است كه به سوى او روى آورده و از دستوراتش پيروى نموده است) (و لم يدع لاحد منا حجه و لا عذرا، فالهالك منا من هلك عليه، و السعيد منا من رغب اليه).
― در هشتمين و آخرين فراز از اين دعا امام عليه السلام عظمت و اهميت حمد و ستايش خداوند را در ضمن عبارات مختلف و از زواياى گوناگون مورد توجه قرار مى دهد. در نخستين جمله مى گويد: (ستايش مخصوص خداوند است به هر نحو و هرگونه كه نزديكترين فرشتگانش و گرامى ترين مخلوقش او را ستايش كنند و پسنديده ترين حامدانش او را ثنا گويند (و الحمد لله بكل ما حمده به ادنى ملائكته اليه و اكرم خليقته عليه و ارضى حامديه لديه).
― و مى افزايد: (اين حمد و ستايش بايد از چنان ارزش و اعتبارى برخوردار باشد كه بر همه ى ستايشها فائق آيد و برترى داشته باشد درست همانگونه كه پروردگار بر جميع خلق فضل و برترى دارد) (حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه).
― و در دومين جمله خدا را در مورد همه ى نعمتها كه بر بندگان ارزانى داشته ستايش مى كند و مى فرمايد: (سپس حمد و ستايش مخصوص او است به جاى همه نعمتهائى كه بر ما و بر همه ى بندگان گذشته و باقى مانده اش ارزانى داشته است (ثم له الحمد مكان كل نعمه له علينا و على جميع عباده الماضين و الباقين).
― و در سومين جمله به عدد حمد و ستايش او اشاره كرده مى گويد: (تعداد حمد و ستايش به آن اندازه باشد كه علم خداوند به آن احاطه دارد يعنى به اندازه ى همه ى اشياء و مكان هر يك از آنها به تعداد آنها (نه به آن اندازه) كه چندين برابر آنها) (عدد ما احاط به علمه من جميع الاشياء، و مكان كل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه).
― آنگاه به بعد زمانى اين ستايش اشاره كرده مى گويد: (حمد و ستايشى همواره ابدى و سرمدى و تا روز قيامت ادامه يابنده) (ابدا سرمدا الى يوم القيامه).
― و از نظر شمارش و حد و حدود مى گويد: (حمدى باشد كه حد و اندازه اش نهايتى نداشته باشد و تعدادش به حساب نيايد و هرگز به نهايت نرسد و مدتش پايان نگيرد) (حمدا لا منتهى لحده، و لا حساب لعدده، و لا مبلغ لغايته، و لا انقطاع لامده).
― در جمله ى بعد به آثار ديگرى از آثار حمد و ستايش او پرداخته مى گويد: (ستايشى باشد كه موجب رسيدن اطاعت خدا و عفو او و سبب خشنوديش گردد) (حمدا يكون وصله الى طاعته و عفوه، و سببا الى رضوانه).
― نه تنها حمد و ستايشى باشد كه اين آثار را دارد بلكه آثار ديگرى را نيز به دنبال داشته باشد (يعنى نردبانى به سوى مغفرت او، راهى به سوى بهشتش، پناهگاهى از نقمت و عذابش، امنيتى از غضبش پشتيبانى نسبت به طاعتش، مانعى از معصيتش و عون و كمكى بر اداى حق و وظائفش به دنبال داشته باشد) (و ذريعه الى مغفرته، و طريقا الى جنته، و خفيرا من نقمته، و امنا من غضبه و ظهيرا على طاعته و حاجزا عن معصيته، و عونا على تاديه حقه و وظائفه).
― در آخرين جمله كه دعا پايان مى يابد اثر ديگرى از آثار حمد را بازگو مى كند مى گويد: (اين حمد و ستايش آن چنان باشد كه ما را در جرگه ى سعداى اولياء خدا قرار دهد و در سلك شهيدان به خون خفته با سلاح دشمنانش درآورد) (حمدا نسعد به فى السعداء من اوليائه، و نصير به فى نظم الشهداء بسيوف اعدائه).
― و در نهايت مى گويد: (او ولى حميد است) (انه ولى حميد). يعنى سرپرستى است از هر نظر منزه و داراى قدرت و عظمت و لطف و رافت و رحمت، بنابراين همه ى آنچه كه خواسته ايم عنايت خواهد فرمود، يعنى نحوه ى ستايش و حمدش ما را رهنمون خواهد ساخت و در انجامش ياريمان خواهد كرد كه همه ى خواسته هامان تحقق پذيرد.