فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 




نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا

 

پرسش : امام صادق(علیه السلام) در رد ادعای ا هل سنتدر مورد رویت خداچه پاسخی داده اند؟
پاسخ اجمالی: امام صادق در پاسخ کسی که از او تفسیر رویت شدن خدا توسط پیامبر و رویت شدن خدا توسط بهشتیان را خواسته بود اینگونه توضیح داد که دیدن گاهی با چشم و گاهی با قلب است و منظور از دیدن خدا اگر دیدن با قلب باشد صحیح و اگر دیدن با چشم باشد منجر به کفر می شود؛ زیرا رسول خدا به کفر کسانی که خدا را به خلقش تشبیه کرده اند، حکم کرده است. سپس امام صادق با استشهاد به دو آیه 103 سوره انعام و 143 سوره اعراف بر امکان ناپذیر بودن دیدن خداوند با چشم تاکید کرد.
پاسخ تفصیلی: «هشام بن سالم» می گوید: در خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم که «معاویه بن وهب» و «عبدالملک بن اعین» وارد شدند. معاویهبن وهب رو به امام علیه السلام کرده گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) می خواستم نظر شما را در مورد دو روایت بدانم؛ یکی اینکه می گویند: رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) پروردگارش را دیده است! و دیگر اینکه می گویند: اهل ایماندر بهشت پروردگارشان را می بینند! خواستم بدانم به چه صورتی او را می بینند؟!
امام علیه السلام تبسمی کرده فرمودند: ای معاویه! چقدر زشت است که هفتاد هشتاد سال از عمر کسی بگذرد، در ملک خدازندگی کند و از نعمت های او استفاده کند ولی خدارا آنگونه که سزاوار است نشناسد!
آنگاه در ادامه فرمودند: ای معاویه: حضرت محمد(صلی اللهعلیه و آله) خدارا با نگاه ظاهر ندیده است. ما دو نوع دیدن داریم: 1ـ دیدن قلبی 2 ـ دیدن با چشم.
پس هر کس از «رویت خدا» دیدن قلبی را در نظر بگیرد، درست فهمیده است و هر کس منظورش دیدن با چشم ظاهر باشد به خداو آیاتش کفر ورزیده است؛ چرا که رسول خدا(صلی اللهعلیه و آله) فرمود: «کسی که خدارا به خلقش تشبیه کند کافر است».(1)
وای بر آنان، مگر این سخن خدارا نشنیده‌اند که می فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» ؛ (دیدگان او را درنیابند و او دیدگان را دریابد و او لطیف و خبیر است).(2)
آیا نشنیده اند این آیهشریفه را که خطاب به موسی علیه السلام فرمود«قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَى الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُوْمِنینَ» (3)
(ای موسی هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آنرا متلاشی ساخت) در حالی که آنچه از نور خدابر کوه درخشید همانند روشنایی ناچیزی که از درون روزنه سوزن بتابد بود و در عین حال زمین را ویران کرد و کوه ها متلاشی گشتند «و موسی مدهوش بر زمین افتاد» و مُرد. همین که به هوش آمد و روحش به او بازگشت «گفت: خداوندا منزهی تو؛ من از گفتار کسی که می‌پندارد تو دیده می شوی به سوی تو توبه می کنم و به همان شناخت خودم از تو باز می گردم که دیدگان تو را در نیابند و من اول کسی هستم که ایمان آورده ام و اول کسی هستم که اقرار می کند تو همه را می بینی و خود دیده نمی شوی و تو در چشم اندازی بالاتر قرار داری.

************************************************

پی نوشت:

(1). بحارالانوار، ج 36، ص 406، حدیث 16.
(2). سوره انعام، آیه 103.
(3). سوره اعراف، آیه 142.

 

موضوعات: نظر امام صادق(ع) در مورد رؤیت خدا - آیت الله العظمی مکارم شیرازی  لینک ثابت
[پنجشنبه 1395-02-30] [ 11:12:00 ب.ظ ]




ستايش خداوند

نخستين دعاى صحيفه ‌ى‌ سجاديه ‌با‌ حمد ‌و‌ ستايش خداوند آغاز شده ‌و‌ ‌در‌ ضمن چند فراز ‌كه‌ ‌هر‌ كدام حمد ‌و‌ ستايش براى جهات مخصوصى است پايان ‌مى‌ گيرد.

― در فراز اول حمد ‌و‌ ستايش ‌در‌ مورد صفات خداست ‌كه‌ ضمن چند جمله بيان شده است. نخست ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اول است، بدون اينكه اولى قبل ‌از‌ ‌او‌ وجود داشته باشد ‌و‌ آخر ‌و‌ پايان است، بدون اينكه ‌پس‌ ‌از‌ ‌او‌ آخرى باشد) (الحمد لله الاول بلا اول كان قبله، ‌و‌ الاخر بلا آخر يكون بعده).

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌به‌ اين معنى اشاره دارد ‌كه‌ ذات خداوند ‌از‌ رويت ‌با‌ چشم ظاهر ‌به‌ دور است ‌و‌ هيچ امكان ديده شدن ‌با‌ چشم ‌در‌ مورد ‌او‌ نمى رود ‌مى‌ گويد: (خداوندى ‌كه‌ چشمان بينندگان ‌از‌ رويت ‌و‌ ديدن ‌او‌ قاصر است) (الذى قصرت عن رويته ابصار الناظرين).

― ‌در‌ سومين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اوهام ‌و‌ تفكر توصيف- كنندگان- ‌از‌ وصف خداى متعال عاجزند ‌مى‌ فرمايد: (خداوند كسى است ‌كه‌ توصيف كنندگان ‌از‌ توصيف ‌او‌ عاجز ‌و‌ درمانده اند) (و عجزت عن نعته اوهام الواصفين).

― در چهارمين جمله سخن ‌از‌ خلقت، ‌به‌ وسيله ‌ى‌ خداوند متعال ‌به‌ ميان آمده ‌و‌ آفرينش بديع ‌او‌ ‌را‌ مورد توجه ‌و‌ ستايش قرار داده ‌مى‌ گويد: (او ‌با‌ قدرت خود مخلوق ‌را‌ ‌به‌ صورت بديعى آفريد ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ طبق مشيت خاص خود اختراع نمود) (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا، ‌و‌ اخترعهم على مشيته اختراعا).

― در پنجمين جمله سخن ‌از‌ اين ‌به‌ ميان آمده ‌كه‌ اين مخلوق ‌را‌ خداوند ‌در‌ راه هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده حركت داده ‌و‌ آنها ‌را‌ ‌در‌ طريق محبت ‌و‌ خواست خود برانگيخته است ‌مى‌ فرمايد: (سپس آنها ‌را‌ ‌در‌ راه اراده ‌ى‌ خود ‌به‌ راه انداخته ‌و‌ ‌در‌ سبيل محبت خود مبعوث ساخته است) (ثم سلك بهم طريق ارادته، ‌و‌ بعثهم ‌فى‌ سبيل محبته).
― ‌و‌ ‌در‌ همين ‌جا‌ ‌مى‌ افزايد ‌كه‌ مخلوق ‌در‌ حركت ‌به‌ سوى هدفى ‌كه‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ آفريده شده هيچگونه اختيارى ‌از‌ خود ندارند ‌و‌ نمى توانند ‌در‌ ‌آن‌ مواردى ‌كه‌ آنها ‌را‌ مقدم داشته خود ‌را‌ واپس نگهدارند ‌و‌ ‌نه‌ آنها كه قرار است ‌در‌ صفوف آخر باشند مقدم شوند ‌مى‌ فرمايد: (آنها مالك تاخير ‌از‌ آنچه بايد مقدم ‌بر‌ آنها باشد نيستند ‌و‌ استطاعت ‌و‌ قدرت پيشى گرفتن ‌در‌ آنجا ‌كه‌ بايد موخر باشند نيز نمى يابند (از حدى ‌كه‌ ‌بر‌ ايشان تعيين نموده قدمى پيش ‌و‌ ‌پس‌ نتوانند نهاد) (لايملكون تاخيرا عما قدمهم اليه ‌و‌ لايستطيعون تقدما الى ‌ما‌ اخرهم عنه).

― در ششمين جمله اين معنا ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌كه‌ ‌هر‌ كدام ‌از‌ اين مخلوق داراى قوت ‌و‌ روزى مشخصى است ‌كه‌ ‌نه‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌كم‌ ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌نه‌ ‌بر‌ ‌آن‌ افزوده ‌مى‌ گردد. ‌مى‌ فرمايد: (براى ‌هر‌ كدام ‌از‌ آنها روزى معلوم تعيين شده ‌كه‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌از‌ ‌آن‌ بكاهد ‌و‌ ‌نه‌ كسى ‌مى‌ تواند ‌بر‌ ‌آن‌ بيفزايد) (و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما ‌من‌ رزقه، لاينقص ‌من‌ زاده ناقص، ‌و‌ لايزيد ‌من‌ نقص منهم زائد).

― در هفتمين جمله ‌به‌ عمر ‌و‌ مدت حيات ‌هر‌ موجود اشاره كرده ‌و‌ فرموده است: (براى ‌هر‌ كدام سرآمدى مشخص كرده ‌و‌ امد محدودى ‌را‌ معين فرموده) (ثم ضرب له ‌فى‌ الحياه اجلا موقوتا، ‌و‌ نصب له امدا محدودا).

― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد: اين مدت مشخص ‌و‌ اجل معين ‌را‌ بايد ‌با‌ گامهاى خود ‌در‌ ايام عمر ‌و‌ سالهاى زندگى پيموده ‌و‌ ‌به‌ پايان ‌آن‌ نزديك گردد) (يتخطا اليه بايام عمره، ‌و‌ يرهقه باعوام دهره). (و چون اين حركت ‌به‌ سوى پايان عمر ‌به‌ پيش رفت، ‌و‌ ‌به‌ نقطه ‌ى‌ آخرين رسيد، ‌و‌ حساب عمر ‌را‌ فراگير ‌شد‌ ‌او‌ ‌را‌ قبض كرده ‌به‌ سوى خود فرامى خواند ‌تا‌ ثواب سرشار اعمال ‌يا‌ كيفر بديهاى خود ‌را‌ بيابد (حتى اذا بلغ اقصى اثره، ‌و‌ استوعب حساب عمره قبضه الى ‌ما‌ ندبه اليه ‌من‌ موفور ثوابه، ‌او‌ محذور عقابه).

― ‌و‌ ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌به‌ قرآن استشهاد كرده ‌مى‌ گويد: (تا بدكاران ‌را‌ ‌به‌ خاطر اعمال بدشان كيفر دهد ‌و‌ نيكوكاران ‌را‌ ‌در‌ برابر اعمال نيكشان پاداش) (ليجزى الذين اساووا بما عملوا ‌و‌ يجزى الذين احسنوا بالحسنى).

― در هشتمين جمله ‌به‌ اين اصل مسلم ‌در‌ مورد پاداش ‌و‌ كيفر قيامت اشاره ‌مى‌ كند ‌كه‌ اين كار ‌از‌ روى عدل ‌و‌ ‌بر‌ اساس كرده هاى خود انسانها صورت ‌مى‌ گيرد ‌مى‌ فرمايد: (طبق آئين عدالت ‌از‌ ناحيه ‌ى‌ ‌او‌ پاداش ‌و‌ كيفر داده ‌مى‌ شود) (عدلا منه).
― سپس ‌به‌ دنبال ‌آن‌ اشاره ‌به‌ دليل اين معنى كرده ‌مى‌ فرمايد: (نامهاى خداوند مقدس ‌و‌ پاكيزه ‌و‌ نعمتهاى ‌او‌ آشكار ‌و‌ پيوسته است) (تقدست اسماوه ‌و‌ تظاهرت آلاوه). پاكيزه ‌و‌ مقدس بودن نامهاى ‌او‌ ‌و‌ آشكار ‌و‌ فراوان بودن نعمتهايش دليل ‌آن‌ است ‌كه‌ هيچگونه نيازى ندارد ‌تا‌ ‌به‌ كسى ستم كند.

― و ‌به‌ دنبال ‌آن‌ ‌در‌ آخرين جمله ‌از‌ اين فراز ‌به‌ ‌يك‌ اصل مسلم اشاره كرده: (هيچ ‌كس‌ ‌بر‌ كار ‌او‌ نمى تواند خرده بگيرد ولى ‌در‌ كارهاى آنها جاى سئوال ‌و‌ ايراد است) (و بايد دليل اعمال خود ‌را‌ ‌در‌ بازپرسى الهى بيان كنند) (لايسال عما يفعل ‌و‌ ‌هم‌ يسالون).

― در دومين فراز ‌از‌ اين دعا امام سجاد عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌از‌ اين جهت مورد ستايش قرار داده ‌كه‌ طريق ستايش ‌و‌ سپاس خود ‌را‌ ‌به‌ انسانها آموخته ‌تا‌ بدانند چگونه ‌او‌ ‌را‌ ستايش ‌و‌ سپاس گويند ‌و‌ ‌از‌ عالم حيوانات جدا شده ‌و‌ ‌به‌ جهان انسانيت وارد گردند. ‌در‌ اولين جمله عرض ‌مى‌ كند: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ اگر معرفت حمدش ‌بر‌ نعمتهاى پياپيش ‌كه‌ ‌به‌ خاطر امتحان ‌و‌ آزمايش ‌به‌ آنان ارزانى داشته ‌و‌ همچنين شناخت طريق شكر ‌و‌ سپاس ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ فراوان ‌كه‌ ‌به‌ انسانها بخشيده دريغ ‌مى‌ داشت نعمتهايش ‌را‌ مصرف ‌و‌ ‌به‌ كار ‌مى‌ گرفتند ولى حمد ‌و‌ ستايشش ‌را‌ نمى كردند همچنين روزيش ‌را‌ مورد استفاده قرار ‌مى‌ دادند ‌و‌ شكرش ‌را‌ ‌به‌ ‌جا‌ نمى آوردند (و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفه حمده على ‌ما‌ ابلاهم من مننه المتتابعه ‌و‌ اسبغ عليهم ‌من‌ نعمه المتظاهره، لتصرفوا ‌فى‌ مننه فلم يحمدوه، ‌و‌ توسعوا ‌فى‌ رزقه فلم يشكروه).
‌در‌ اين عبارت ‌به‌ ‌دو‌ دسته ‌از‌ نعمتها، نعمتهاى معنوى ‌و‌ نعمتهاى آشكار ‌و‌ ظاهر ‌كه‌ وسائل آزمايش نيز هستند اشاره رفته است.

― در جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين فراز ‌به‌ اين معنى پرداخته كه: (اگر انسانها طريق حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌و‌ سپاس ‌و‌ شكر ‌او‌ ‌را‌ فرانمى گرفتند، نعمتهاى خداوند ‌را‌ ‌به‌ كار گرفته ولى ‌از‌ حدود انسانيت خارج شده ‌و‌ ‌به‌ ‌سر‌ ‌حد‌ بهائم ‌و‌ حيوانات ‌مى‌ رسيدند (و لو كانوا كذلك لخرجوا ‌من‌ حدود الانسانيه الى ‌حد‌ البهيميه).
(فكانوا كما وصف ‌فى‌ محكم كتابه: (ان ‌هم‌ الا كالانعام بل ‌هم‌ اضل سبيلا).

― در سومين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام خداوند ‌را‌ ‌بر‌ نعمتهائى ‌كه‌ ارزانى داشته حمد ‌مى‌ كند، ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ نعمت شناخت ‌و‌ اينكه ذات مقدس خود ‌را‌ (از طريق دلائل آفاقى ‌و‌ انفسى) ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده ستايش ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ خويشتن ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ معرفى كرده (و راه شناخت خود ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ آموخته) ‌و‌ طريق شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ الهام فرموده) (و الحمد لله على ‌ما‌ عرفنا ‌من‌ نفسه، ‌و‌ الهمنا ‌من‌ شكره).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم ‌از‌ اين جهت ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ ابواب علم ‌و‌ دانش ‌به‌ ربوبيت ‌و‌ تدبير خود ‌را‌ ‌بر‌ روى بشريت گشوده است ‌تا‌ ‌از‌ اين طريق ‌به‌ خوبى ‌او‌ ‌را‌ بشناسند ‌و‌ آماده ‌ى‌ اطاعتش گردند ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خداوندى است كه) درهاى علم ‌و‌ دانش ‌را‌ براى آشنائى ‌با‌ ربوبيت خويش ‌بر‌ روى ‌ما‌ گشوده است) (و فتح لنا ‌من‌ ابواب العلم بربوبيته).
― ‌در‌ سومين جمله ‌از‌ اين نظر ستايش خداوند ‌را‌ لازم ‌مى‌ داند ‌كه‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ پيمودن راه اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت كرده، ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ هرگونه شرك ‌و‌ الحاد ‌و‌ انحراف ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ راه الهى برحذر داشته است ‌كه‌ اگر چنين نمى ‌شد‌ انسان نمى دانست چگونه خويشتن ‌را‌ بسازد ‌و‌ ‌چه‌ راهى ‌را‌ ‌در‌ عمل بپيمايد لذا ‌مى‌ گويد: (و (ستايش مخصوص خدائى است كه) ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ طريق اخلاص ‌در‌ توحيدش دلالت فرموده ‌و‌ ‌از‌ الحاد ‌و‌ ‌شك‌ ‌در‌ امرش دور ساخته است) (و دلنا عليه ‌من‌ الاخلاص له ‌فى‌ توحيده، ‌و‌ جنبنا ‌من‌ الالحاد ‌و‌ الشك ‌فى‌ امره).

― از جمله ‌ى‌ چهارم ‌به‌ بعد ‌به‌ توصيف حمد ‌و‌ ستايشى پرداخته ‌كه‌ مى بايست خدا ‌را‌ ‌با‌ ‌آن‌ ستود، حمدى ‌كه‌ آثار خاص ‌را‌ پديد آورد ‌و‌ انسان ‌را‌ ‌به‌ مقام ويژه ‌اى‌ برساند لذا ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ دوران زندگى ‌در‌ زمره ‌ى‌ حامدان ‌و‌ ستايشگران ‌او‌ وارد سازد ‌و‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ حمد، ‌از‌ پيشگامان ‌به‌ رضايت ‌و‌ عفو ‌او‌ سبقت گيريم) (حمدا نعمر ‌به‌ فيمن حمده ‌من‌ خلقه، ‌و‌ نسبق ‌به‌ ‌من‌ سبق الى رضاه ‌و‌ عفوه).

― در پنجمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار چنين حمدى اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ تاريكيهاى برزخ ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ روشن سازد) (حمدا يضى ء لنا ‌به‌ ظلمات البرزخ). (حمدى ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ راه رسيدن ‌به‌ قيامت ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ آسان سازد) (و يسهل علينا ‌به‌ سبيل المبعث).
― همچنين ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش آنچنان باشد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ جايگاههاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ پيشگاه گواهان ‌در‌ روز قيامت بالا برده شرافت خاصى بخشد) (و يشرف ‌به‌ منازلنا عند مواقف الاشهاد).
اين حمد بايد كارگشاى (روزى باشد ‌كه‌ ‌هر‌ ‌كس‌ پاداش آنچه ‌را‌ كسب كرده ‌مى‌ گيرد ‌و‌ هيچگونه ستمى ‌بر‌ آنها نخواهد ‌شد‌ (و لتجزى كل نفس بما كسبت ‌و‌ ‌هم‌ لايظلمون).
اين ستايش بايد ‌به‌ كار (روزى آيد ‌كه‌ هيچ دوستى كمترين كمكى ‌به‌ دوستش نمى كند ‌و‌ ‌از‌ هيچ ‌رو‌ يارى نمى شوند (يوم لايغنى مولى عن مولى شيئا ‌و‌ ‌لا‌ ‌هم‌ ينصرون).

― و ‌در‌ ششمين جمله ‌مى‌ فرمايد: اين ستايش بايد آنگونه باشد ‌كه‌ (نامه ‌ى‌ عمل ‌ما‌ را) ‌به‌ اعلى عليين بالا برد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ كتاب ‌و‌ نوشته ‌كه‌ ‌به‌ امضاء ‌و‌ گواهى مقربان الهى ‌مى‌ رسد ثبت گردد) (حمدا يرتفع منا الى اعلى عليين ‌فى‌ كتاب مرقوم يشهده المقربون).

― و ‌در‌ هفتمين قسمت ‌مى‌ خواهد كه: (حمد ‌و‌ ستايش ‌ما‌ آنچنان باشد ‌كه‌ ‌در‌ روز رستاخيز ‌كه‌ ديده ‌ها‌ خيره ‌مى‌ شوند براى ‌ما‌ مايه ‌ى‌ روشنى چشمها باشد ‌و‌ ‌در‌ ‌آن‌ روز ‌كه‌ پوستهاى ‌تن‌ افراد سياه ‌مى‌ گردد چهره هاى ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ‌آن‌ سفيد ‌و‌ نورانى سازد) (حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الابصار، ‌و‌ تبيض ‌به‌ وجوهنا اذا اسودت الابشار).

― و ‌در‌ هشتمين جمله ‌به‌ اثر ديگرى ‌از‌ آثار اين ستايش مخصوص اشاره نموده ‌مى‌ گويد: (آنچنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌به‌ واسطه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش دردناك الهى آزاد سازد ‌و‌ ‌در‌ جوار قرب ‌و‌ كرامت الهى قرار دهد) (حمدا نعتق ‌به‌ ‌من‌ اليم نار الله الى كريم جوار الله).

― در نهمين جمله ‌به‌ اثر ويژه ‌و‌ بلندى ‌كه‌ حمد ‌و‌ ستايش الهى دارد ‌و‌ مقام رفيعى ‌را‌ ‌كه‌ براى انسان ‌به‌ بار ‌مى‌ آورد پرداخته ‌مى‌ گردد: (چنان حمد ‌و‌ ستايشى ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ دوشادوش فرشتگان مقرب ‌و‌ هماهنگ ‌با‌ انبياء ‌و‌ فرستادگان الهى ‌در‌ سراى جاويدان ‌كه‌ نعمتهايش زايل نشدنى است ‌و‌ محل كرامت ‌و‌ بزرگوارى ‌كه‌ تغيير ‌و‌ دگرگونى ‌در‌ ‌آن‌ راه ندارد، قرار دهد) (حمدا نزاحم ‌به‌ ملائكته المقربين، ‌و‌ نضام ‌به‌ انبياءه المرسلين ‌فى‌ دار المقامه التى لاتزول ‌و‌ محل كرامته التى لاتحول).

― در چهارمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ اين معنى اشاره كرده ‌كه‌ اين انسان ‌در‌ خلقت ‌به‌ احسن تقويم آفريده شده ‌و‌ همه ‌ى‌ وسائل ‌و‌ امكانات لازم براى پيشرفت ‌و‌ رشدش ‌در‌ اين جهان تعبيه گرديده است. ‌در‌ جمله ‌ى‌ اول ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ محاسن ‌و‌ زيباييهاى خلقت ‌را‌ براى ‌ما‌ برگزيد) (و الحمد لله الذى اختار لنا محاسن الخلق).
― همچنين ستايش ويژه خداوندى است ‌كه‌ (روزيهاى طيب ‌و‌ پاكيزه ‌را‌ ‌در‌ اين عالم براى ‌ما‌ ‌به‌ جريان انداخت) (و اجرى علينا طيبات الرزق).

― و نيز حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است كه: (ما ‌را‌ ‌با‌ تسلط ‌بر‌ جميع مخلوقات فضيلت بخشيد) (و جعل لنا الفضيله بالملكه على جميع الخلق).
― ‌به‌ همين جهت: (همه مخلوق ‌او‌ ‌به‌ واسطه قدرتش منقاد ‌و‌ ‌در‌ برابر ‌ما‌ رام گرديده ‌و‌ ‌با‌ نيرو ‌و‌ توان خالق همه ‌در‌ اطاعت ‌ما‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمانند) (فكل خليقته منقاده لنا بقدرته، ‌و‌ صائره الى طاعتنا بعزته).

― و بالاخره ‌در‌ فراز پنجم ‌مى‌ فرمايد: (ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ درهاى حاجت ‌و‌ نياز- ‌جز‌ ‌به‌ روى خودش- ‌را‌ ‌به‌ روى ‌ما‌ بسته) (و الحمد لله الذى اغلق عنا باب الحاجه الا اليه).
― ‌و‌ نتيجه ‌مى‌ گيرد ‌كه‌ ‌با‌ ‌آن‌ همه نعمت ‌و‌ اين همه لطف: (چگونه براى ‌ما‌ امكان حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ است؟ ‌و‌ ‌يا‌ ‌چه‌ زمان ‌مى‌ توانيم شكر ‌و‌ سپاسش ‌را‌ گفته، ادا كنيم؟ نه، ‌چه‌ وقت؟ هرگز ‌در‌ امكان بشر نيست (فكيف نطيق حمده؟ ‌ام‌ متى نودى شكره؟ لا، متى؟).

― در ششمين فراز، امام ‌به‌ نيروها ‌و‌ قدرتهائى ‌كه‌ خداوند ‌در‌ اختيار انسان گذارده، ‌و‌ خواستهايى ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان ‌در‌ نظر است اشاره فرموده.
― ‌در‌ جمله ‌ى‌ نخست ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است

― كه ابزار ‌و‌ وسائل بسط ‌و‌ قبض ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ آفريد) (و الحمد لله الذى ركب فينا آلات البسط، ‌و‌ جعل لنا ادوات القبض).
― ‌و‌ ‌در‌ جمله ‌ى‌ دوم خدا ‌را‌ ‌بر‌ اين سپاس ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ وسيله ‌ى‌ ارواح حيات ‌و‌ زندگى متمتع گردانيده) (و متعنا بارواح الحياه).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ وجود جوارح ‌و‌ اعضائى ‌كه‌ براى انجام كارها ‌در‌ پيكر ‌ما‌ قرار داده اشاره دارد ‌مى‌ گويد: (و ستايش خداوندى ‌را‌ سزا است ‌كه‌ وسائل ‌و‌ ابزار كار ‌را‌ ‌در‌ ‌ما‌ ‌به‌ وديعه گذارده) (و اثبت فينا جوارح الاعمال).
― ‌و‌ ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين ابزار ‌و‌ وسائل وسائل كار بدون تغذيه ‌ى‌ صحيح، كاربردى ندارند ‌مى‌ گويد: ‌و‌ ستايش خداوندى ‌را‌ ‌كه‌ (ما ‌را‌ ‌با‌ روزيهاى پاكيزه تغذيه فرمود) (و غذانا بطيبات الرزق). ‌و‌ بالاخره خدا ‌را‌ ‌از‌ اين جهت حمد ‌مى‌ گويد: (كه ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ فضل خود ‌بى‌ نياز ‌و‌ ‌با‌ ‌من‌ ‌و‌ كرمش سرمايه ‌ى‌ لازم ‌را‌ ارزانى داشت) (و اغنانا بفضله، ‌و‌ اقنانا بمنه).

― سپس ‌به‌ آنچه ‌كه‌ ‌از‌ اين انسان خواسته ‌كه‌ باز ‌هم‌ ‌به‌ نفع ‌او‌ تمام شده ‌و‌ براى رشد ‌و‌ پيشرفت ‌او‌ است پرداخته، ‌مى‌ گويد: (پس ‌از‌ ‌آن‌ خداوند ‌به‌ ‌ما‌ فرمان داد (كه ‌يك‌ سلسله كارها ‌را‌ انجام دهيم) ‌تا‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ مطيع بودن ‌و‌ عدم اطاعت بيازمايد ‌و‌ (از ‌يك‌ سلسله امور) نهى فرموده ‌تا‌ شكر ‌و‌ سپاس ‌ما‌ ‌را‌ مورد امتحان قرار دهد) (ثم امرنا ليختبر طاعتنا، ‌و‌ نهانا ليبتلى شكرنا).
― ولى امام راه ‌و‌ رسم انسانها ‌را‌ ‌در‌ اينجا بازگو كرده ‌و‌ چگونگى رفتارشان ‌را‌ مورد توجه قرار داده ‌مى‌ گويد: (اما ‌ما‌ ‌از‌ طريق فرمان ‌او‌ جدا شديم ‌و‌ راه فرمانش ‌را‌ نپيموديم بلكه ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخهاى نهى ‌و‌ زجرش حركت كرديم) (و زحمات فراوانى ‌را‌ متحمل شديم) (فخالفنا عن طريق امره، ‌و‌ ركبنا متون زجره).
― ‌با‌ اينكه اين نحوه كردار يعنى ترك اطاعت ‌و‌ ‌سر‌ ‌به‌ فرمان نبودن ‌و‌ پيمودن بيراهه ‌ها‌ ‌مى‌ بايست عقوبت ‌و‌ كيفر ‌به‌ دنبال داشته باشد ‌و‌ نقمت ‌و‌ سختى، ولى لطف خداوند شامل ‌او‌ ‌شد‌ لذا ‌مى‌ گويد: (با اين حال ‌او‌ ‌در‌ عقوبت ‌و‌ مجازات ‌ما‌ مبادرت نورزيد ‌و‌ ‌در‌ قرار دادن ‌ما‌ ‌در‌ نقمت ‌و‌ سختى عجله نفرمود) (فلم يبتدرنا بعقوبته، ‌و‌ لم يعاجلنا بنقمته).
― ‌نه‌ تنها ‌در‌ مجازات، عجله نفرمود (بلكه ‌از‌ روى رحمت ‌و‌ كرمش ‌با‌ ‌ما‌ ‌به‌ مدارائى رفتار نمود ‌و‌ ‌با‌ رافت ‌و‌ مهربانيش ‌و‌ ‌از‌ ‌در‌ حلم، منتظر بازگشت ‌ما‌ ‌از‌ بيراهه ‌ها‌ ‌و‌ سنگلاخها شد) (بل تانانا برحمته تكرما، ‌و‌ انتظر مراجعتنا برافته حلما).

― در هفتمين فراز ‌از‌ اين دعا ‌به‌ دنبال سخن ‌از‌ امر ‌و‌ نهى ‌و‌ مخالفت، ‌در‌ فراز سابق امام عليه السلام ستايش خود ‌را‌ متوجه بازبودن ‌در‌ توبه ‌و‌ راهنمائى ‌به‌ ‌آن‌ ‌و‌ اينكه خداوند ‌ما‌ ‌را‌ مكلف ‌به‌ بيش ‌از‌ طاقت ننموده، ساخته ‌مى‌ گويد: (و ستايش مخصوص خداوندى است ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ توبه ‌و‌ بازگشت ‌از‌ كارهاى خلاف دلالت فرموده ‌كه‌ اگر فضل ‌و‌ لطف ‌او‌ نبود ‌ما‌ بدان راه نمى يافتيم) (و الحمد لله الذى دلنا على التوبه التى لم نفدها الا ‌من‌ فضله).
― آنگاه اهميت ‌و‌ عظمت توبه ‌را‌ يادآور ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌مى‌ گويد: (اگر ‌ما‌ ‌از‌ ميان همه ‌ى‌ نعمتهاى خداوند ‌كه‌ ‌از‌ روى فضلش ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌جز‌ همين ‌را‌ ‌به‌ حساب نياوريم بايد بگوئيم نعمت نيكو ‌و‌ ارزنده ‌اى‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ عنايت كرده ‌و‌ احسانش نسبت ‌به‌ ‌ما‌ گرانقدر ‌و‌ فضلش ‌بر‌ ‌ما‌ عظيم است (فلو لم نعتدد ‌من‌ فضله الا بها لقد حسن بلاوه عندنا، ‌و‌ ‌جل‌ احسانه الينا، ‌و‌ جسم فضله علينا).

― و ‌از‌ اين نظر ‌كه‌ اين نعمت ‌با‌ شرايط سهلش ويژه ‌ى‌ اين امت است امام يادآور ‌مى‌ شود كه: (سنت خدا ‌در‌ توبه براى پيشينيان چنين نبوده ‌كه‌ نسبت ‌به‌ ما) (فما هكذا كانت سنته ‌فى‌ التوبه لمن كان قبلنا).
― ‌و‌ ‌مى‌ افزايد كه: (خداوند تكاليف سخت ‌و‌ فوق طاقت ‌را‌ ‌از‌ ‌ما‌ برداشته ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ مقدار وسع ‌و‌ قدرتمان مكلف نساخته) (لقد وضع عنا (ما ‌لا‌ طاقه لنا به) ‌و‌ لم يكلفنا الا وسعا).
― ‌و‌ نيز اضافه ‌مى‌ كند: (و ‌ما‌ ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ كارهائى سهل ‌و‌ آسان وانداشته است) (و لم يجشمنا الا يسرا).

― بنابراين ‌هم‌ نعمتهاى لازم ‌را‌ بخشيده ‌و‌ ‌هم‌ ابزار ‌و‌ وسائل ‌را‌ داده، ‌هم‌ دستورات بهره بردارى ‌را‌ ‌به‌ عنوان فرمان صادر كرده ‌و‌ ‌هم‌ ‌از‌ آنچه موجب زيان ‌و‌ عدم پيشرفت ‌ما‌ است ‌به‌ وسيله ‌ى‌ نهى خود ‌ما‌ ‌را‌ بازداشته، ‌هم‌ ‌در‌ صورت ارتكاب خلاف راه توبه ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ نشان داد ‌و‌ ‌هم‌ تكليف سخت ‌و‌ ‌پر‌ مشقت نفرموده (پس هيچ ‌كس‌ ‌در‌ برابر خداوند حجتى ندارد ‌و‌ براى هيچ ‌كس‌ عذرى باقى نمانده.

― هر ‌كس‌ هلاك گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌بر‌ خلاف (فرمان خدا) برخاسته ‌و‌ خود ‌را‌ ‌به‌ هلاكت انداخته ‌و‌ ‌آن‌ ‌كس‌ ‌كه‌ سعادتمند گردد ‌به‌ خاطر ‌آن‌ است ‌كه‌ ‌به‌ سوى ‌او‌ روى آورده ‌و‌ ‌از‌ دستوراتش پيروى نموده است) (و لم يدع لاحد منا حجه ‌و‌ ‌لا‌ عذرا، فالهالك منا ‌من‌ هلك عليه، ‌و‌ السعيد منا ‌من‌ رغب اليه).

― در هشتمين ‌و‌ آخرين فراز ‌از‌ اين دعا امام عليه السلام عظمت ‌و‌ اهميت حمد ‌و‌ ستايش خداوند ‌را‌ ‌در‌ ضمن عبارات مختلف ‌و‌ ‌از‌ زواياى گوناگون مورد توجه قرار ‌مى‌ دهد. ‌در‌ نخستين جمله ‌مى‌ گويد: (ستايش مخصوص خداوند است ‌به‌ ‌هر‌ نحو ‌و‌ هرگونه ‌كه‌ نزديكترين فرشتگانش ‌و‌ گرامى ترين مخلوقش ‌او‌ ‌را‌ ستايش كنند ‌و‌ پسنديده ترين حامدانش ‌او‌ ‌را‌ ثنا گويند (و الحمد لله بكل ‌ما‌ حمده ‌به‌ ادنى ملائكته اليه ‌و‌ اكرم خليقته عليه ‌و‌ ارضى حامديه لديه).

― و ‌مى‌ افزايد: (اين حمد ‌و‌ ستايش بايد ‌از‌ چنان ارزش ‌و‌ اعتبارى برخوردار باشد ‌كه‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ ستايشها فائق آيد ‌و‌ برترى داشته باشد درست همانگونه ‌كه‌ پروردگار ‌بر‌ جميع خلق فضل ‌و‌ برترى دارد) (حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه).

― و ‌در‌ دومين جمله خدا ‌را‌ ‌در‌ مورد همه ‌ى‌ نعمتها ‌كه‌ ‌بر‌ بندگان ارزانى داشته ستايش ‌مى‌ كند ‌و‌ ‌مى‌ فرمايد: (سپس حمد ‌و‌ ستايش مخصوص ‌او‌ است ‌به‌ جاى همه نعمتهائى ‌كه‌ ‌بر‌ ‌ما‌ ‌و‌ ‌بر‌ همه ‌ى‌ بندگان گذشته ‌و‌ باقى مانده ‌اش‌ ارزانى داشته است (ثم له الحمد مكان كل نعمه له علينا ‌و‌ على جميع عباده الماضين ‌و‌ الباقين).
― ‌و‌ ‌در‌ سومين جمله ‌به‌ عدد حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (تعداد حمد ‌و‌ ستايش ‌به‌ ‌آن‌ اندازه باشد ‌كه‌ علم خداوند ‌به‌ ‌آن‌ احاطه دارد يعنى ‌به‌ اندازه ‌ى‌ همه ‌ى‌ اشياء ‌و‌ مكان ‌هر‌ ‌يك‌ ‌از‌ آنها ‌به‌ تعداد آنها (نه ‌به‌ ‌آن‌ اندازه) ‌كه‌ چندين برابر آنها) (عدد ‌ما‌ احاط ‌به‌ علمه ‌من‌ جميع الاشياء، ‌و‌ مكان كل واحده منها عددها اضعافا مضاعفه).
― آنگاه ‌به‌ بعد زمانى اين ستايش اشاره كرده ‌مى‌ گويد: (حمد ‌و‌ ستايشى همواره ابدى ‌و‌ سرمدى ‌و‌ ‌تا‌ روز قيامت ادامه يابنده) (ابدا سرمدا الى يوم القيامه).

― و ‌از‌ نظر شمارش ‌و‌ ‌حد‌ ‌و‌ حدود ‌مى‌ گويد: (حمدى باشد ‌كه‌ ‌حد‌ ‌و‌ اندازه ‌اش‌ نهايتى نداشته باشد ‌و‌ تعدادش ‌به‌ حساب نيايد ‌و‌ هرگز ‌به‌ نهايت نرسد ‌و‌ مدتش پايان نگيرد) (حمدا ‌لا‌ منتهى لحده، ‌و‌ ‌لا‌ حساب لعدده، ‌و‌ ‌لا‌ مبلغ لغايته، ‌و‌ ‌لا‌ انقطاع لامده).

― در جمله ‌ى‌ بعد ‌به‌ آثار ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌و‌ ستايش ‌او‌ پرداخته ‌مى‌ گويد: (ستايشى باشد ‌كه‌ موجب رسيدن اطاعت خدا ‌و‌ عفو ‌او‌ ‌و‌ سبب خشنوديش گردد) (حمدا يكون وصله الى طاعته ‌و‌ عفوه، ‌و‌ سببا الى رضوانه).
― ‌نه‌ تنها حمد ‌و‌ ستايشى باشد ‌كه‌ اين آثار ‌را‌ دارد بلكه آثار ديگرى ‌را‌ نيز ‌به‌ دنبال داشته باشد (يعنى نردبانى ‌به‌ سوى مغفرت او، راهى ‌به‌ سوى بهشتش، پناهگاهى ‌از‌ نقمت ‌و‌ عذابش، امنيتى ‌از‌ غضبش پشتيبانى نسبت ‌به‌ طاعتش، مانعى ‌از‌ معصيتش ‌و‌ عون ‌و‌ كمكى ‌بر‌ اداى ‌حق‌ ‌و‌ وظائفش ‌به‌ دنبال داشته باشد) (و ذريعه الى مغفرته، ‌و‌ طريقا الى جنته، ‌و‌ خفيرا ‌من‌ نقمته، ‌و‌ امنا ‌من‌ غضبه ‌و‌ ظهيرا على طاعته ‌و‌ حاجزا عن معصيته، ‌و‌ عونا على تاديه حقه ‌و‌ وظائفه).

― در آخرين جمله ‌كه‌ دعا پايان ‌مى‌ يابد اثر ديگرى ‌از‌ آثار حمد ‌را‌ بازگو ‌مى‌ كند ‌مى‌ گويد: (اين حمد ‌و‌ ستايش ‌آن‌ چنان باشد ‌كه‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌در‌ جرگه ‌ى‌ سعداى اولياء خدا قرار دهد ‌و‌ ‌در‌ سلك شهيدان ‌به‌ خون خفته ‌با‌ سلاح دشمنانش درآورد) (حمدا نسعد ‌به‌ ‌فى‌ السعداء ‌من‌ اوليائه، ‌و‌ نصير ‌به‌ ‌فى‌ نظم الشهداء بسيوف اعدائه).

― و ‌در‌ نهايت ‌مى‌ گويد: (او ولى حميد است) (انه ولى حميد). يعنى سرپرستى است ‌از‌ ‌هر‌ نظر منزه ‌و‌ داراى قدرت ‌و‌ عظمت ‌و‌ لطف ‌و‌ رافت ‌و‌ رحمت، بنابراين همه ‌ى‌ آنچه ‌كه‌ خواسته ايم عنايت خواهد فرمود، يعنى نحوه ‌ى‌ ستايش ‌و‌ حمدش ‌ما‌ ‌را‌ رهنمون خواهد ساخت ‌و‌ ‌در‌ انجامش ياريمان خواهد كرد ‌كه‌ همه ‌ى‌ خواسته هامان تحقق پذيرد.

موضوعات: ستايش خداوند  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ب.ظ ]




 


زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير

در شام غريبان عاشوراي حسيني سال ۱۳۲۲ در يكي از روستاهاي «فريدونكنار» به دنيا آمد. او اولين فرزند زوج «محمد حسن بصير» و سيده «سكينه طيبي نژاد» بود كه در دورة ارباب و رعيتي به عنوان يك رعيت در زمين هاي ارباب كشاورزي مي كردند. مادرش مي گويد : «در آن دوره ما رعيت مردم بوديم و گندم و پنبه مي كاشتيم. ما كار مي كرديم و ارباب مي برد. حتي خانه اي كه زندگي مي كرديم مال ارباب بود.» «حسين» در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن ۷ سالگي به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدايي نظام قديم را در مدرسه «سنايي» فريدونكنار گذراند. بعد از اتمام دوره ششم ابتدايي نظام قديم ترك تحصيل كرد و نزد يكي از بستگانش در “بابل» به آهنگري مشغول شد. در كنار اين كار در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. اول شهريور ۱۳۴۱ براي انجام خدمت وظيفه به «تهران» اعزام شد و در آنجا به دليل فعاليت هاي سياسي و پخش اعلاميه هاي امام خميني(ره) به پادگان منظريه قم تبعيد گرديد. شرايط سخت و دشوار خدمت سربازي را در اول شهريور ۱۳۴۳ به پايان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بيست و چهار سالگي ـ با خانم «آمنه براري» ازدواج كرد. در دوم مرداد ۱۳۵۰ در شركت باطري سازي وزارت جنگ در تهران مشغول به كار شد ولي به علت فعاليتهاي سياسي در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج گرديد. به دنبال آن به زادگاهش «فريدونكنار» بازگشت و مشغول آهنگري شد. مدتي بعد به كمك پدرش يك كارگاه ساخت در و پنجره آلومينيومي راه اندازي كرد و مشغول كار شد. او در رژيم پهلوي به طور گسترده و همه جانبه مبارزه مي كرد به همين خاطر چند بار دستگير و روانه زندان شد درسال ۱۳۵۷ برنامه راهپيمايي «فريدونكنار» را با تظاهرات مردم در «تهران» هماهنگ مي كرد و در شهر هسته مبارزه و راهپيمايي را سازمان داد. تا ۳۰ دي ماه ۱۳۵۹ در جبهه حضور داشت و بعد از دو ماه مراجعت به زادگاهش بار ديگر در اول فروردين ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد.مدتي در منطقه «گيلان غرب» مسئول حفاظت از قله هاي «صدفي»،«ابرويي» و «كرجي» بود. حسين از اول فروردين تا پنجم تيرماه ۱۳۶۰ در مناطق مرزي بود و در عمليات طريق القدس و فتح بستان شركت داشت. پس از عمليات ها براي مدت كوتاهي بازگشت.اما بار ديگر در ۸ بهمن ۱۳۶۰ به جبهه اعزام و تا شهرير ۱۳۶۲ به عنوان بسيجي و به طور مستمر در جبهه ها بود. در اين مدت به عنوان جانشين فرمانده گردان در لشكر ۲۵ كربلا انجام وظيفه مي كرد و در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتي شركت كرد. در بيست و هشت شهريور ماه ۱۳۶۲ در منطقه جنگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد. از آن پس فرماندهي گردان يا رسول (ص) لشكر كربلا را عهده دار شد. يكي از همرزمانش مي گويد : به ندرت لباس فرم سپاه را مي پوشيد و اكثر وقت ها لباس خاكي بسيجيان بر تن داشت. روزي در قرارگاه با فرماندهان عالي رتبه جنگ مانند محسن رضايي و علي شمخاني جلسه داشت. مشاهده كردم كه با همان لباس خاكي بسيج مي رود تا در جلسه شركت كند. گفتم بهتر نيست تا لباس فرم سپاه را بپوشيد ؟ در جوابم گفت : فرزندم ! من اين لباس را دوست دارم و به آن افتخار مي كنم و از خدا مي خواهم كه همين لباس را كفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم كفنم شود و در آن روز بزرگ كه همه در پيشگاه محبوب سرافكنده مي ايستيم در قافله پر شور شهيدان سربلند بر حرير خويش مباهات كنم . در عمليات والفجر ۴ به سمت جانشيني تيپ يكم ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد.پس از عمليات الفجر ۴در عمليات والفجر ۶ نيز با همين مسئوليت شركت كرد و بر اثر اصابت تركش مجروح گرديد. در سال ۱۳۶۳ با تقليل بعضي از تيپهاي لشكر فرماندهي گردان يا رسول (ص) را به عهده گرفت. در همين سال به زيارت بيت اللّه الحرام مشرف شد. او همچون تمامي سرداران گمنام جنگ متواضع و فروتن بود. وقتي كه عنوان و سمت وي در جبهه سوال شد، گفت : «مثل رزمندگان بسيجي من هم دارم مي جنگم.» وقتي ضرورت جبهه و عمليات اقتضاء مي كرد آن را با هيچ چيزي عوض نمي كرد. حتي در جريان ازدواج دختر اولش با «مرتضي جباري»- كه رزمنده دايم الحضور جبهه بود و بعد ها شهيد شد ـ شركت نكرد و در جبهه بود. حاج بصير نسبت به حفظ بيت المال بسيار حساس بود. يكي از همرزمانش مي گويد : قبل از عمليات بدر حاجي براي سركشي به نيروهاي پادگان بيگلو آمده بود و مشغول صحبت كردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ كوچكي را مشاهده كرد كه در خاك ها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهي به آن كرد و متوجه شد كه سالم است و مسئول تداركات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور مي اندازيد. اگر چه اين لامپ كوچك است ولي بيت المال است و بايد در روز قيامت جواب دهيد. در حفظ بيت المال كوشا باشيد تا خداي ناكرده در روز قيامت سرافكنده نباشيد. حاج بصير در گردان تاكيد داشت كه در موقع اذان نيروها اذان دسته جمعي بگويند. او با نيروهاي تحت امر بسيار صميمي بود و گاهي اتفاق مي افتاد نيروهاي گردان اگر خواب مي ديدند براي تعبير آن به نزد حاجي مي رفتند و او با صبر و حوصله خواب آنها را تعبير مي كرد. يكي از همرزمانش مي گويد : صبح روزي در چادر فرماندهي مشغول خوردن صبحانه بوديم كه به حاجي گفتم: يكي از دوستان خواب ديد كه يكي از انگشتان دستم قطع مي شود. حاجي در تعبير آن گفت : «يكي از بهترين دوستانت را از دست خواهي داد .» ديري نپاييد كه دوست عزيزم محمد تيموريان در عمليات بدر به شهادت رسيد. وقتي حاجي خبر شهادت تيموريان را شنيدگفت : «شهيد تيموريان فرزند من بود وشهادت او كمرم را شكست.» حاج حسين بصير بعد از شركت در عمليات بدر در عملياتهاي زنجيره اي قدس در سال ۱۳۶۴ شركت داشت و با هدايت نيروهايش توانست پاسگاه «بلاليه» و «ابوليله» عراق را تصرف كند. پس از عمليات قدس، گردان يا رسول (ص) به عنوان گردان نمونه مأمور ادغام در لشكر ۷۷ خراسان شد. بعد از اتمام ماموريت، نيروهاي گردان براي آموزش غواصي و كسب آگاهي براي انجام عمليات والفجر ۸ به منطقه «بهمنشير» انتقال يافتند و بصير شخصاً آموزش نيروها در رودخانه را به عهده داشت. در همين زمان به فراندهي يكي از تيپهاي عملياتي لشكر ويژه ۲۵ كربلا منصوب شد. بعد از تصرف شهر فاو به فرماندهي محور عملياتي منصوب شد و در حالي كه شبانه روز دوشادوش رزمندگان در منطقه عملياتي حضور داشت بر اثر اصابت تركش به قفسه سينه و بازو مجروح شد. در سال ۱۳۶۴ در مازندران و فريدونكنار شايع شد كه حاج بصير به شهادت رسيده است. مطرح شدن اين موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به اين شايعه قوت بخشيد. اما بسيجيان فريدونكنار در يك شب كه براي اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند كه حاجي به فريدونكنار آمده است. آنها با سردادن شعارهاي حماسي به سوي منزل حاجي حركت مي كنند. در بين راه عده اي از مردم نيز به آنها پيوستند تا به خانه حاجي رسيدند و شعار مي دادند «حاجي سرت سلامت.» جمعيت گرداگرد حياط خانه به ياد شهيدان جنگ اقدام به نوحه سرايي كردند. سپس حاجي شروع به سخنراني كردند و با ذكر آيه اي از قرآن مجيد تشكر از حضار در حالي كه قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «اي عزيزان من ! نور چشمان من ! چرا شعار سرت سلامت مي دهيد. من خسته و تنها شده ام ؛ دلم گرفته ؛ دوستانم همه رفتند و عزيزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمي گذاريد كه به آنان ملحق شوم. همين شعارها و دعاهاي شماست كه مرا از آنان جدا كرده است. شما انسانهاي بزرگي هستيد و خدا به شما نظر دارد و حرف شما را اجابت مي كند.» در عمليات صاحب الزمان (عج) كه در منطقه فاو در سال ۱۳۶۵ انجام گرفت حضور داشت. دشمن كه با شروع عمليات متوجه حضور نيروها ي ايراني شده بود اقدام به آتش سنگين روي مواضع رزمندگان كرد به طوري كه نيروها در دويست متري خاكريز دشمن زمين گير شدند و تلاش فرماندهان گردان براي به حركت در آوردن و پيشروي نيروها ثمري نداشت. وضعيت با بي سيم به حاجي گزارش شد و او به سرعت خود را به خط مقدم رساند و با صداي خوش و ملايم اما استوار گفت : «فرزندان من، كربلا رفتن خون مي خواهد.» بعد يا حسين گويان نيروهاي زمين گير شده را تشويق به پيشروي كرد و آنان كه با حضور حاجي در جمع جاني دوباره گرفته بودند با نداي يا حسين (ع) به خاكريزه هاي دشمن يورش بردند و مواضع آنان را به تصرف در آوردند. بعد از اتمام عمليات كه با شب نوزدهم ماه مبارك رمضان مصادف بود، حاجي به مقر پشتيباني برگشت و وارد چادر تداركات شد و تا صبح مشغول عبادت بود. قبل از عمليات كربلاي ۱ در سال ۱۳۶۵ و فتح مهران حاج بصير خواب مي بيند كه در عالم رويا سيبي شيرين به او داده اند كه مانند آن را هرگز نخورده بود. خودش اين خواب را به شهادت تعبير مي كرد. در عمليات كربلاي ۱ بعد از فتح قله قلاويزان مشاهده كرد كه بعضي از رزمندگان با اسرا با عصبانيت رفتار مي كنند. با ديدن اين منظره بسيار ناراحت شد و گفت : «اسرا هيچ وسيله دفاعي ندارند، پس با برخوردي مناسب با آنها رفتار كنيد و كاري نكنيد كه خداوند ورق جنگ را برگرداند و پيروزي را به شكست مبدل نمايد.» حاج بصير در عمليات كربلاي ۴ نيز حضور داشت. در ادامه عمليات كربلاي ۵ يك دسته شانزده نفري به اتفاق حاجي كه فرمانده محور عمليات بود براي نجات گردان نصر از محاصره دشمن به سوي نوك شمشيري درياچه ماهي حركت كردند. آنها در داخل كانال كه عرض آن حدود سي سانتي متر بود با تمام توان جنگيدند تا اينكه مهماتشان به تمام رسيد. در اين عمليات مرتضي جباري ـ داماد حاجي، فرمانده گردان عاشورا ـ در شلمچه به شهادت رسيد. حاجي در مراسم بزرگداشت سومين روز شهادت در مجلس عزاي او حضور يافت و در سخنان كوتاهي اعلام كرد : « خدا را شاهد مي گيرم كه به خاطر شركت در اين مجلس عزا براي اينكه در مراسم بزرگداشت دامادم شركت كنم جبهه را ترك نكرده ام، بلكه به امر فرمانده لشكرم در اينجا حضور يافتم تا شما مردم شهيد پرور و دوستان مرتضي و جوانان غيور اين سامان را به سوي جبهه حماسه و شرف فراخوانم.» اين سخنان باعث شد تا جمع كثيري از بسيجيان فريدونكنار به سوي جبهه اعزام شوند. حاج بصير در ۱۹ فروردين ۱۳۶۶ به قائم مقامي فرمانده لشكر ۲۵ كربلا منصوب شد و در عمليات كربلاي ۸ شركت كرد. در اين عمليات دو همرزم او سردار محمد حسن قاسمي طوسي و سردار حميدرضا نوبخت به شهادت رسيدند. حاج حسين بصير قبل از هر عمليات موهاي سر و صورت را اصلاح مي كرد و گفت : «عمليات سعي در صفاي مستي و طواف كعبه عشق است.» نقل است كه روزي حاج بصير از مادرش خواست به وي اجازه دهد بر سجاده اش دو ركعت نماز حاجت بخواند و پس از نماز خواندن به دعايش آمين بگويد. مادرش با قبول اين درخواست بر دعاي او آمين مي گويد. حاجي بعد از دعا رو به مادرش كرده و پرسيد مادر آيا مي داني دعايي كه كردم چه بود ؟ مادر گفت : «حتماً پيروزي رزمندگان.» جواب داد : «بله آن به جاي خودش ولي من از خدا طلب شهادت كردم وچون مي دانم دعايت مانع شهادتم مي شود امروز خواستم آمين تو را بر شهادتم بشنوم.» مادر در جواب فرزند مي گويد : «پسرم من به خدا از شهادت تو باك ندارم همچنان كه برادرت اصغر شهيد شد و هادي در جبهه است. دوست دارم شما زنده بمانيد و از امام و انقلاب دفاع كنيد.» قبل از شروع عمليات كربلاي ۱۰ شبي كه با نيمه شعبان مصادف بود، حاج بصير خطاب به رزمندگان گفت:«انتظار يعني حركت و انتظار يعني ايثار، يعني خون؛ انتظاريعني ادامه دادن راه شهيدان، انتظار براي اين است كه انسان در سكون آب گنديده نباشد، انتظار خيمه خروشان استو درياي مواج.» نقل است كه حاجي قبل از هر عمليات يكي از معصومين را در خواب مي ديد و براي تقويت روحيه بسيجيان و رزمندگان آن خواب را براي آنان تقويت مي كرد. بعد از آن نوحه اي مي خواند تا رزمندگان با معنويت بيشتري در عمليات شركت نمايند. قبل از عمليات كربلاي ۱۰ برادرش هادي به حاجي مي گويد : «چرا در اين عمليات براي رزمندگان خوابي را تعريف نكردي ؟» حاجي گفت : «قبل از اين عمليات هيچ خوابي نديدم و اين نشانه آن است كه اين بار مي خواهم خودم به كنار امام حسين (ع) بروم و براي اين لحظه روز شماري مي كنم .» غروب عمليات حاجي به اتفاق تني چند از رزمندگان در سنگر نشسته بود. دستي به محاسنش كشيد. گفت : ديگر پير و خسته شده ام و نياز به استراحت دراز مدت دارم. برادرش هادي مي گويد: «من كه هيچگاه كلمه خستگي را از حاجي نشنيده بودم با تعجب گفتم : ان شاءاللّه بعد از عمليات به شمال برويد و كمي استراحت كنيد.» در شب عمليات شيشة عطري ازجيبش بيرون آورد و به سر و صورت تك تك افرادي زد كه با او وداع مي كردند. به آنها مي گفت:«اگر به فيض شهادت نائل شديد ما را فراموش نكنيد؛ ما از شما التماس دعا داريم.» حاج بصير در سال ۱۳۶۶ در عمليات كربلاي ۱۰ در ارتفاعات برفگير ماووت حضور داشت. سرانجام در دوم ارديبهشت ۱۳۶۶ در شب عمليات كربلاي ۱۰ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره اي بر سنگر او فرود آمد و حاج حسين بصير در سن چهل و پنج سالگي بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه هاي نبرد به شهادت رسيد. پيكر شهيد حاج حسين بصير در ميان انبوه جمعيت سوگوار تشييع و در گلزار شهداي «فريدونكنار» به خاك سپرده شد. منبع اصلي: كتاب فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ (زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران)/ نويسنده:يعقوب توكلي 

موضوعات: زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم