فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



آثار و كارهاي ملاصدرا

 

ملاصدرا يكي از فلاسفه پركار است. وي با آنكه مدتي را كه در حال انزوا و عبادت بود، دست به تأليف نزد و پس از آن نيز همواره به تدريس و تربيت دانشجويان فلسفه، كه از سراسر ايران به گرد او مي آمدند، پرداخت، ولي در تمام فرصتهاي ممكن، چه در سفر و چه در حضر، از نوشتن كتاب و رساله هايي كوچك و بزرگ درباره فلسفه، در قالبهاي مختلف كوتاهي نكرد و بهمين سبب مجموعه اي متنوع فلسفي و بسيار مفيد و استدلالي و با صورتها و هدفهاي گوناگون به وجود آورد.

برخي از كتب او كتاب درسي است و براي آموزش مقدماتي و يا تكميلي عميق فلسفه و عرفان از ديدگاه مكتب مخصوص او بنام «حكمت متعاليه» بسيار مناسب است. برخي ديگر براي توضيح و اثبات نظريه هاي ويژه خود اوست. چند كتاب او را مي توان در اخلاق و آداب انساني دانست.

وي بخش مهمي از آثار خود را به تفسير قرآن اختصاص داده و اگر چه مرگ به او اجازه نداد كه تمام قرآن را شرح فلسفي و عرفاني بكند ولي تا آنجا كه توانست بنويسد، داراي ويژگيهايي است كه آن را در ميان تفاسير بينظير كرده است.

ملاصدرا كه خود يك «مُحدّث» (يعني متخصص در حديث و روايات منقول از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه اهل بيت(عليهم السلام)) بود كار مهمي در حديث نيز دارد و آن شرح كتاب حديث معروف الكافي تأليف كُليني رازي است، كه وي بخش «اصول» آنرا شرح كرده و شرحش ـ شايد بسبب مرگ او ـ ناتمام مانده است. وي دو كتاب هم در منطق دارد بنام تنقيح المنطق و رساله تصور و تصديق.

كتب معروف او كه چاپ شده عبارتند از:

1. الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية

مباحث اين كتاب از بحث وجود و ماهيت آغاز و سپس به مبحث حركت و زمان و نيز ادراك و جوهر و عرض مي رسد و يك بخش آن اختصاص به اثبات خدا و صفات او دارد و سرانجام با بحث در نفس انسان و موضوع مرگ و معاد خاتمه مي يابد. ابتكاري كه انحصاراً در اين كتاب مهم و جالب بكار رفته آنستكه موضوعات كتاب در قالب چهار مرحله سير و سلوك روحي و معنوي عرفا دسته بندي شده كه هر مرحله را يك سفر فرض كرده است. بنابرين همانطور كه سير عارف در مرحله اول از خود و خلق بسوي خدا و در مرحله دوم و سوم از خدا به خدا (از ذات به صفات و افعال خدا) و در مرحله چهارم از جانب خدا بسوي مردم است، اين كتاب نيز از موجودات آغاز و به آخرت و خدا و مردمي كه محشور شده اند باز مي گردد. اصل كتاب در چهار جلد بزرگ (قطع رحلي) است كه در نه جلد (قطع وزيري) چاپ شده و چند نوبت به چاپ رسيده است.[1]

اين كتاب در واقع دائرة المعارفي فلسفي است و مجموعه اي از مسائل مهم فلسفه اسلامي همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فيثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلالهاي جديد و قوي است; بهمين سبب در دوره عالي فلسفه حوزه هاي علمي ديني تدريس مي شود.

تأليف اين كتاب بتدريج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهاي بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقريباً بيست و پنج سال طول كشيده است.

2. تفسير قرآن

وي در طول عمر خود گهگاه و بمناسبتهايي به تفسير يكي از سوره هاي قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز كرده تا همه آنها را بصورت يك تفسير كامل در آورد ولي اجل مهلتش نداده است. نام سوره ها و ترتيب زماني و تقريبي تأليف آنها بدينگونه است:

1ـ سوره حديد، 2ـ آية الكرسي، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آيه نور، سوره يس، سوره طارق 6ـ سوره اعلي، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در كتابشناسي كتب ملاصدرا هر يك از اين كتب، اثري مستقل به حساب آمده ولي ما آنرا تحت عنوان واحد تفسير قرآن ذكر كرديم. وي دو كتاب ديگر درباره قرآن بنام «مفاتيح الغيب» و «اسرار الآيات» نوشته كه در حكم مقدمه تفسير و فلسفه تفسير قرآن محسوب مي شود.

3. شرح الهداية

اين كتاب شرحي است بر كتابي بنام هدايه كه بر سنت فلسفه مشائي نوشته شده و براي آشنايي مقدماتي دانشجوي فلسفه بكار مي رفته است ولي امروز تقريباً متروك است.

4. المبدأ و المعاد

نام ديگر آن نيز الحكمة المتعاليه بوده است و آنرا مي توان خلاصه نيمه دوم اسفار دانست. اين كتاب بدور از مباحثي كه بنظر ملاصدرا بكار محصل نمي آيد و زائد است، نوشته شده و همانگونه كه اعتقاد باطني ملاصدرا بوده (كه فلسفه عبارتست از شناخت آغاز و انجام جهان) نام آنرا آغاز و انجام گذاشته و بيشتر در مباحث خداشناسي و معادشناسي است و از كتب مهم ملاصدرا شمرده مي شود.

5. المظاهر الإلهية

كتابي بمانند مبدأ والمعاد ولي در حجم كوچكتر و نوعي كتاب دم دستي Handbook براي خواندن و آشنا شدن با فلسفه ملاصدرا است.

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفي مسئله اي دشوار و مورد بحث بسياري از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حكماي پيش از سقراط و پس از او و برخي فلاسفه مسلمان، نظريه قاطع خود را از راه تئوري حركت جوهري اثبات كرده است.

7. اكسير العارفين

همانطور كه از نام كتاب برمي آيد كتابي عرفاني و تربيتي است.

8. الحشر

موضوع اين كتاب نحوه حشر موجودات در روز قيامت است و در آن، براي اولين بار نظريه حشر حيوانات و اشياء را در روز قيامت بيان كرده است.

9. المشاعر

كتاب كوچكي است درباره وجود و موضوعات پيراموني آن، كه كتابي عميق و پرمايه است. اين كتاب بوسيله پرفسور هانري كربن به زبان فرانسه ترجمه شده و مقدمه اي بر آن نگاشته است. اخيرا به زبان انگليسي هم ترجمه شد.

10. الواردات القلبية

در اين كتاب مسائل مهم فلسفي بصورت مجمل آمده و بنظر مي رسد فهرستي از الهامات و اشراقات الهي بر قلب او بوده است كه در طول زندگي بدست آورده است.

11. ايقاظ النائمين

در عرفان نظري و عملي و علم توحيد نوشته شده و جنبه ارشادي و تربيتي دارد و خفتگان را بيدار مي كند.

12. المسائل القدسية

كتابچه اي است كه بيشتر به مباحث وجود در ذهن و معرفت شناسي پرداخته است. ملاصدرا در اينگونه مباحث معرفت شناسي را با وجودشناسي در هم مي آميزد.

13. عرشية

يا الحكمة العرشية، كتاب غيراستدلالي ديگري درباره مكتب ملاصدرا است كه در آن مانند كتاب المظاهر فهرستوار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است. اين كتاب بوسيله پرفسور جيمز وينستون موريس به انگليسي ترجمه شده و مقدمه اي مفيد بر آن نگاشته شده است.

14. الشواهد الربوبية

كتابي فلسفي بيشتر بشيوه اشراقي است و آراء و عقايد دوره هاي اوليه تفكرات او را در آن مي توان يافت.

15. شرح شفا

اين كتاب شرح قسمتي از مباحث الهيات كتاب شفاي ابن سيناست كه بصورت پاورقي (يا بزبان عربي «تعليقه») آمده و آراء خود را در آنجا بيان كرده است.

16. حاشيه بر شرح حكمة الاشراق

اين كتاب نيز «تعليقه» و شرح پاورقي بر كتاب حكمة الاشراق سهروردي و شرح قطب الدين شيرازي بر آن است و بسيار عميق و قابل استفاده مي باشد.

17. اتحاد عاقل و معقول

رساله اي است تكنگاري در شرح اثبات فلسفي نظريه دشواري كه پيش از او كسي آنرا اثبات و برهاني نكرده بود.

18. اجوبه المسائل

چند رساله است كه در آن ملاصدرا به سلسله سؤالاتي كه فلاسفه همزمان او از او كرده اند پاسخ فلسفي داده است. اين عنوان شامل دست كم سه رساله مي شود.

19. اتصاف الماهية بالوجود

اين رساله به مسئله وجود و نحوه ارتباط آن با ماهيات پرداخته و تكنگاري است.

20. التشخص

اين رساله، مسئله تشخّص و رابطه آنرا با وجود و اصالت آن روشن كرده و يكي از مباني خاص ملاصدرا است.

21. سريان نور الوجود

در اين رساله نحوه نزول يا سريان وجود از منبع حقيقي و اصلي بر موجودات (ماهيات) بيان شده است.

22. لمّية اختصاص المنطقة

رساله اي در منطق و بيان علت شكل خاص منطقه الافلاك است.

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختيار انسان است.

24. قضا و قدر

در شرح مسئله قضا و قدر است.

25. زاد المسافر

(شايد همان زاد السالك) در اثبات معاد و آخرت از راه فلسفه مي باشد.

26. شواهد الربوبيه

اين رساله ربطي به كتاب الشواهد الربوبية ندارد و فهرستي از تئوريها و آراء مخصوص اوست كه توانسته به آنها شكل فلسفي بدهد.

27. مزاج

درباره حقيقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

اين رساله درباره آياتي از قرآن است كه داراي معاني پنهاني و پيچيده است. اين رساله فصلي از كتاب مفاتيح الغيب شمرده مي شود.

29. اصالت جعل وجود

درباره وجود و اصالت آن در برابر ماهيات است.

30. الحشرية

در شرح پس از مرگ و حضور مردمان در روز قيامت و پاداش در بهشت و كيفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ كوچكي براي شرح كلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابليس

هفت شبهه شيطان را بيان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

اين كتاب تنها كتاب ملاصدرا بزبان فارسي است كه در آن ببهانه سه اصل اصلي اخلاقي، به موضوعات اخلاقي و تربيتي دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. كسر اصنام الجاهلية

كه بمعناي در هم شكستن بتهاي دوران بربريت و جاهليت بشر است و مقصود او محكوم و مفتضح ساختن صوفيان بيتقواست.

35. التنقيح

كتابي است كه بطور فشرده به منطق صوري پرداخته و براي آموزش، كتاب مناسبي است.

36. التصور و التصديق

اين كتاب در مباحث فلسفه منطق و تحقيق درباره تصور و تصديق مي باشد.

37. ديوان شعر

از ملاصدرا اشعاري علمي و عرفاني باقي مانده كه بزبان فارسي است.

38. مجموعه يادداشتهاي علمي ـ ادبي

ملاصدرا در جواني چون بسيار پرمطالعه در كتب فلسفي و عرفاني بوده و از طرفي بسبب ذوق شاعري، به كتب اشعار شعراي مختلف علاقه و دسترسي داشته، از آغاز جواني او يادداشتهايي كوتاه از اشعار و جملات علما و عرفا و مطالب علمي باقي مانده است كه خود يك مجموعه گرانبهاست و با سير و گشت در آن مي توان به ظرائف طبع ملاصدرا واقف شد.

اين يادداشتها دو مجموعه جداگانه است و محتمل است مجموعه كوچك او در يكي از سفرهاي او فراهم شده باشد.

39. نامه و مكاتبات

از نامه هاي ملاصدرا بجز چند نامه كه بين او و استادش ميرداماد مبادله شده چيزي باقي نمانده است. اين نامه ها در جلد اول از كتاب سه جلدي زندگي، شخصيت و مكتب ملاصدرا بفارسي[2] (كه به انگليسي ترجمه شده) آمده است.

اگر عدد چهل را با دوازده جلد تفسير او ـ كه ما در بند (2) تحت عنوان تفاسير آورديم ـ و نيز كتابهاي مفاتيح الغيب و اسرار الآيات، محسوب كنيم تا اينجا بيش از پنجاه جلد اثر از او نام برده ايم (دقيقا 53 جلد)، اما آثار ديگري نيز به وي نسبت داده شد كه چون در كتب بزرگتر مورد بحث و گاهي انكار واقع شده از آنها ذكري نمي كنيم.

يكي از مسائلي كه درباره كتب ملاصدرا وجود دارد و گرد آن بحثهايي شده، زمان و محل تأليف كتابهاي اوست. بيشتر كتب ملاصدرا تاريخ تأليف ندارد و بايد براي يافتن زمان تأليف آن به شواهد و قرائن توسل كرد، و در كتابهاي مبدأ و معاد و حشر و تفاسير برخي از سوره هاي قرآن بطور ضمني به تاريخ تأليف آنها اشاره شده است.

مثلاً تاريخ تأليف كتاب مبدأ و معاد سال 1019 هـ .(1609م) است و تأليف تفسير آية الكرسي حدود سال 1023 هـ . (1613م)، تاريخ تأليف كسر الاصنام سال 1027هـ (1617م)، اكسير العارفين بسال 1031 هـ . (1621م)، رساله الحشر در سال 1032 هـ . (1622م) و رساله اتحاد عاقل و معقول حدود سال 1037 هـ . (1627م) و مفاتيح الغيب بسال 1029 هـ . (1619م) مي باشد و تاريخ بقيه كتب او را بايد بطور تقريبي بدست آورد.

براي شناخت مكان تأليف آنها، بايد توجه داشت كه ملاصدرا حدود سال 1040 هـ (1630م) از قم به شيراز رفته، و زودتر از سال 1015 هـ (1605م) از شيراز (يا جاي ديگر) به قم و اطراف آن آمده است. بنابرين تاريخ كتابهائي كه پيش از سال 1040 هـ نوشته شده عادتاً، در قم و اطراف آن بوده، مگر آنكه برخي از اين كتب و رساله ها را در سفرهاي طولاني خود نوشته باشد.

نکات:

[1]. آخرين و كاملترين چاپ آن همراه با تصحيح انتقادي بوسيله مؤسسه انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا، تهران، ايران به چاپ رسيده است.

[2]. نوشته سيد محمّد خامنه اي.

موضوعات: آثار و كارهاي ملاصدرا  لینک ثابت
[جمعه 1395-02-31] [ 01:19:00 ب.ظ ]





جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

به گزارش مشرق به نقل ز فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «صدرالمتالهین شیرازی» می‌‌‌‌پردازیم.

در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، و 19. «شهید ثالث» معرفی شدند.

ولادت

صدر الدین محمد شیرازی، معروف به «صدرالمتالهین» و «ملاصدرا»، حکیم، عارف، محدث و مفسر بزرگ شیعه و اسلام در سال 979 یا 980 (نهم جمادی الاولی) هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.

پدر ملاصدرا ـ خواجه ابراهیم قوامی ـ سیاستمداری دانشمند و مؤمن بود و با وجود داشتن ثروت و عزت و مقام، هیچ فرزندی نداشت ولی سرانجام بر اثر دعا و تضرع فراوان به درگاه الهی، خداوند پسری به او داد که نامش را محمد گذاشتند.

سفرهای ملاصدرا / سفر به قزوین

ظاهرا ملاصدرا در سن شش سالگی به همراه پدر به قزوین رفته و در کنار اساتید فراوانی که در همه رشته‌های علمی در آن شهر بودند به آموزش مقدماتی و متوسطه پرداخته و زودتر از دیگران به دوره عالی رسیده است.

دو استاد بزرگ ملاصدرا

ملاصدرا در قزوین با دو دانشمند و نابغه بزرگ، یعنی شیخ بهاءالدین عاملی (شیخ بهایی) و میرداماد ـ که نه فقط در زمان خود، که حتی طی چهار قرنی که از آنها گذشته، بی‌نظیر و سرآمد بوده‌اند ـ آشنا شد و به دروس آنان رفت. در ظرف مدتی کوتاه او نیز با نبوغ خود سرآمد شاگردان آنها شد.

شیخ بهاء نه فقط در فقه، حدیث، تفسیر، کلام و عرفان متخصص بود بلکه در نجوم و ریاضیات نظری و مهندسی و معماری و پزشکی و برخی از علوم غریبه هم استاد بود.

میرداماد، نابغه بزرگ دیگر، از همه دانشهای روزگار خود باخبر بود ولی حوزه درس او به فقه و حدیث و بیشتر به فلسفه اختصاص داشت. وی در دو شاخه مشائی و اشراقی فلسفه اسلامی ممتاز و سرآمد بود.

ملاصدرا بیشترین بهره خود را در فلسفه و عرفان از میرداماد گرفت و همواره او را مرشد و استاد حقیقی خود معرفی می‌کرد.

سفر ملاصدرا به اصفهان

با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به شهر اصفهان (سال 1006 هـ ./ 1598 م) شیخ بهایی و میرداماد نیز به همراه شاگردان خود به این شهر آمدند و بساط تدریس خود را در آنجا گستردند. ملاصدرا که در آن زمان 26 تا 27 سال داشت، از تحصیل بی‌نیاز شده بود.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

ملاصدرا به احتمال قوی در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شیراز بازگشت.

رقبای او که از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر می‌‌دیدند یا به انگیزه دفاع از عقاید خود و برخی شاید از روی حسادت، بنای بد رفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را به مسخره گرفتند و به او توهین کردند.

هجرت ملاصدرا به قم

این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمی‌ساخت و از طرفی ایمان و دین و تقوای او به او اجازه عمل مقابله به مثل را نمی‌داد، از اینرو از شیراز به صورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود.

ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و به سبب گرما و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز به روستایی بنام کَهَکْ در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه او در آن روستا هنوز باقی است.

عبادت و ریاضت ملا صدرا

ملاصدرا مدتی درس و بحث را رها کرد و همانگونه که خود در مقدمه کتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را به عبادت و روزه و ریاضت گذراند و از این فرصت که برایش فراهم شده بود استفاده کرد و مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کرد و به بالاترین درجه معنویت رسید.

وی در این دوران ـ که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد.

وی تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به شیراز باز نگشت و در روستای کهک قم ماند و شاگردان بزرگی را پرورش داد و در تمام این مدت به نوشتن کتب معروف خود مشغول بود یا رساله‌هایی در پاسخ فلاسفه همزمان خود می‌نوشت. دو تن از شاگردان معروف او به نام «فیاض لاهیجی» و «علامه فیض کاشانی» هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند.

بازگشت ملاصدرا به شیراز

در حدود سال (1039 ـ 1040 هـ / 1632 م) ملاصدرا به شیراز بازگشت. عقیده برخی بر آنستکه این بازگشت بسبب دعوت حاکم استان فارس یعنی اللهوردیخان از وی بوده، زیرا مدرسه‌ای را که پدرش امام قلیخان بنا کرده بود به پایان برده و آنرا آماده برای تدریس فلسفه ساخته بود و با سابقه ارادتی که به ملاصدرا داشته وی را برای اداره علمی آن به شیراز دعوت کرده است.

ملاصدرا در شیراز نیز به تدریس فلسفه و تفسیر و حدیث اشتغال یافت و شاگردانی را پرورش داد. از کتاب سه اصل ـ که گویا در همان زمان در شیراز و به فارسی نوشته شده، و به علمای زمان خود اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه و طبیعیدان حمله های سخت نموده ـ چنین بر می‌آید که در آن دوره نیز مانند دوره اول اقامت در شیراز زیر فشار بدگوئی‌ها و بدخوئی‌های دانشمندان همشهری خود بوده است ولی این‌بار مقاوم شده و تصمیم داشته در برابر فشار آنها پایداری کند و مکتب خود را بر پا و معرفی و نشر نماید.

سفرهای زیارتی ملاصدرا به مکه

در زندگی ملاصدرا نوشته‌اند که وی هفت سفر ـ پیاده ـ به سفر مکه رفته است. در چهارصد سال پیش این سفر را با اسب یا شتر و از راه صحرای خشک مرکزی عربستان طی می‌نمودند. بنابرین، سفر حج نوعی ریاضت هم شمرده می‌شد.

در این سفر که به صورت کاروانهای بزرگ حاجیان انجام می‌شد عده‌ای از گرما و تشنگی و خستگی در راه می‌مردند. با این وصف طی این سفر که چند هزار کیلومتر راه دشوار بود با پای پیاده، مسلماً دشواریهای بیشتری داشته و قوت اراده و ایمان را می‌طلبیده است.

ملاصدرا هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکّه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان فرو بست.

نظر بزرگان درباره ملاصدرا

امام خمینی(ره)

امام خمینی (ره) در یکی از مصاحبه‌های خود درباره علل شکل گیری انقلاب در پاسخ به این سوال خبرنگار «یک سؤالِ شاید کمى شخصى دارم که مطرح کنم؛ چه شخصیت یا شخصیت‌هایى- در تاریخ اسلامى یا غیر اسلامى- غیر از رسول اکرم (ص) و امام على (ع) شما را تحت تأثیر قرار داده است و روى شما مؤثر بوده است؟ و چه کتابهایى- بجز قرآن- در شما اثر گذاشته است؟» می‌‌فرماید: من نمى‏‌توانم به این سؤال الآن جواب بدهم. احتیاج به تأمل دارد. کتابهاى زیادى ما داریم؛ شاید بتوان گفت در فلسفه: ملا صدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر. علوم اسلامى ما خیلى غنى هستند؛ خیلى کتب داریم. نمى‌‏توانم براى شما احصا کنم. (صحیفه امام، ج‏5، 271 - مصاحبه با محمد حسنین هیکل درباره علل شکل‏گیرى انقلاب)

حضرت امام در شرح چهل حدیث، ملاصدرا را فخر شیعه معرفی می‌کند و او را چنین لقب می‌دهد: «و جناب محقق فلاسفه و فخر طایفه حقه، صدر المتألهین، رضوان اللّه علیه»

آیت الله سید احمد فهری در مقدمه ترجمه شرح دعای سحر امام خمینی (ره) درباره حساسیت امام نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: «(امام خمینی) از میان حکما و عرفاى گذشته علاقه خاصى به صدر المتألهین دارد و او را فردى محقق و متخصص که بسیارى از معارف را فهمیده و چشیده و مشکلات و مسائل را حل کرده است مى‏داند. شنیده‌‏ام که روزى در درس به عنوان تجلیل از مقام این فیلسوف عارف و در رابطه با تقدیر از علم و توبیخ کوته فکران که پیوسته درباره او سخنان ناشایست مى‌گویند چنین فرموده است: «ملا صدرا و ما ادریک ما ملا صدرا؟! او مشکلاتى را که بو على به حل آن‏ در بحث معاد موفق نشده بود حل کرده است!»

امام در پیام مهم و تاریخی خود میخائیل گورباچف می‌نویسد: «از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین - رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»

امام خمینی در کتاب کشف الاسرار عبارت عجیبی درباره ملاصدرا دارد. ایشان می‌نویسد: «محمد بن ابراهیم شیرازی از بزرگترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت ما بعدالطبیعه، او اول کسی است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد، ما با بررسی کامل دیدیم هر کس درباره او چیزی گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلندپایه اوست»

علامه سید محمدحسین طباطبایی

علامه طهرانی در کتاب مهر تابان درباره نظر علامه طباطبایی نسبت به ملاصدرا می‌نویسد: علّامه طباطبائى فلسفه صدر‌المتألّهین را به واقع نزدیکتر مى‏‌یافتند. و خدمت او را به عالم علم و فلسفه به علّت تکثیر مسائل فلسفه (که در این فلسفه، از دویست مسأله به هفتصد مسأله ارتقاء یافت) فوق العاده تقدیر مى‌‏کردند.

و از اینکه صدر المتألّهین تنها بدنبال مکتب مشّائین نرفته؛ و فلسفه فکرى و ذهنى را با اشراق باطنى و شهود قلبى جمع کرده، و هر دوى آنها را با شرع انور تطبیق نموده است بسیار تحسین مى‏‌کردند….

مرحوم استاد معتقد بودند که صدر المتألّهین فلسفه را از اندراس و کهنگى بیرون آورد، و روح نوینى در آن بخشید، و جان تازه‌‏اى در او دمید؛ پس مى‌‏توان او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه دانست.

و از اینها گذشته استاد ما نسبت به مقام زهد و بى اعتنائى بدنیا، و به روش ارتباط با خدا، و تصفیه باطن، و ریاضات شرعیّه، و انزوائى که صدر المتألّهین داشت و در کهَک قم به تصفیه سرّ مشغول شد و طهارت نفس را اهمّ از هر چیز شمرد، بسیار ارزش قائل بوده و تحسین مى‏‌نمودند.

و معتقد بودند که: غالب اشکالاتى که بر صدر المتألّهین و فلسفه او مى‌‏شود، ناشى از عدم فهم و عدم وصول ادراک بحاقّ مسائل اوست. گرچه خود ایشان نیز به بعضى از استدلالات او نظرهائى داشتند؛ ولى من حیث المجموع او را زنده کننده فلسفه اسلامیّه، و از طراز فلاسفه درجه اوّل اسلام چون بو علىّ و فارابى مى‏‌شمردند.

آیت الله حسن رمضانی از استاد علامه حسن زاده آملی نقل کرده که وقتى در محضر استاد علامه طباطبائى صاحب المیزان سخن از اقامه برهان بر اصول معارف قرآنى و عقائد انسانى عنوان شده است فرمود: اینها را ملاصدرا به ما یاد داده است. و وقتى به تنهائى در محضر مبارکش مشرف بودم که سخن از خدمت علمى این اکابر الهى به میان آمد فرمود: آقا آنهمه ناملایمات روزگار را چشیده‌‏اند، و آنهمه سنگ حوادث را خورده‏‌اند، و طعن‌‏ها و دشنام‌ها از این و آن شنیده‏‌اند، و محرومیت‌ها و آوارگی‌ها را تحمل کرده‏‌اند، ولى دست از گوهر گرانبهاى عقیدت ایقانى، و حقیقت ایمانى خود برنداشته‌‏اند و با همه آن رنج و سختی‌ها معارفى را که با خون جگر تحصیل کرده‌‏اند نوشتند و گذاشتند و گفتند حق و حقیقت این است که نوشته‌‏ایم.

همچنین آیت الله حسن رمضانی نقل کرده علامه حسن زاده آملی می‌‌فرمود: جناب علامه طباطبایی رحمت الله علیه، کلید را از جیبشان در آورده بودند و می‌‌خواستند در منزل را باز کنند و بروند داخل. نگاهی کردند به من و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از آخوند (یعنی ملاصدرا) داریم.

در اصطلاح فلاسفه و حکمای معاصر، مراد از آخوند، صدرالمتالهین شیرازی است و اگر حکما و فلاسفه، کلمه آخوند را به تنهایی و به صورت مطلق بگویند منظورشان ملاصدرا است)

علامه محمدرضا مظفر

علامه محمدرضا مظفر در مقدمه خود بر اسفار می‌نویسد: سخن گفتن از صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى قوامى، نویسنده کتاب اسفار، که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتالهین مشهور است، برایم بسى لذت‌‏بخش است. من از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاد اندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‏ زده‏ام. ویژگى‏هایى که برشمردم پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‏ام.

علامه سید محمد حسین طهرانی

علامه طهرانی در کتاب‌الله شناسی عبارت جالبی درباره صدرالمتالهین دارد. می‌نویسد: این برهان که متّخذ است از مجموع کتب صدر المتألّهین شیرازى؛ افتخار ما و افتخار اسلام و مسلمین و افتخار بشریّت تا روز قیامت، ملاحظه مى‏‌کنید که چقدر انسان داراى ترقّى و کمال بوده است! و کسانیکه از فلسفه و حکمت وى دور هستند و در تکاپوى فهم آن عمر عزیزشان را سپرى نمى‏‌کنند چقدر در ظلمت و جهالت غوطه ورند.

در کتاب امام شناسی می‌نویسد: کتاب‌‏هاى صدر المتألّهین شیرازى رضوان الله علیه حقّاً موجب فخر عالم تشیّع و بلکه عالم اسلام است؛ تحقیقات و تدقیقات این راد مرد بزرگ در زوایاى آیات و روایات، مشکل گشاى اساسى راه معرفت و پیشرفت است.

شهید استاد مطهری

شهید مطهری ارادت خاصی به ملاصدرا داشته و اسم انتشارت خود را صدرا نامگذاری کرده است و در سفرش به شیراز عنوان کرده بود که چقدر لذت‌بخش است در جایی نفس می‌کشم که ملاصدرا 400 سال پیش در این شهر نفس کشیده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

رهبر معظم انقلاب در پیام خود به همایش جهانى بزرگداشت صدرالمتالهین (ره) فرمود: «از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که برگرد اندیشه و شخصیت فیلسوف نامدار ایرانى، حکیم صدرالمتالهین شیرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرت مى‌کنم و خداى سبحان را سپاس مى گویم.

اگر چه دانسته‌هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیت کم نظیر چندان وسیع نیست، ولى حوزه‌هاى فلسفى ایران لااقل در سه قرن اخیر - یعنى تقریبا از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تا کنون - یکسره از آراء فلسفى صدرالمتالهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهم او - که بسیارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى اش از ابتکارات اوست - محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.»

مکاشفه صدر المتألهین در حرم فاطمه معصومه(س)

ملاصدرا، هنگامی که در کهک زندگی می‌کرد، برای عرض ادب و توسل به بارگاه کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س) مشرف می‌شد.

از وی نقل شده: هرگاه در زمینه مسائل علمی، مشکلی برایم پیش می‌آمد که از حلّ آن عاجز می‌ماندم، با پای پیاده از کهک به قم می‌رفتم و به کنار قبر حضرت فاطمه معصومه - سلام اللّه علیها - رفته، از آن حضرت استمداد می‌نمودم. با این کار، مسأله و مشکل من حل می‌شد و سپس به روستای کهک باز می‌گشتم.

در یکی از این سفرها در جوار قبر فاطمه معصومه یک مساله مهم و پیچیده فلسفی یعنی اتحاد عاقل و معقول در یک مکاشفه عرفانی، برایش حل شد. او خود در این زمینه می‌گوید: مساله اتحاد عاقل و معقول از مشکلترین مسایل فلسفی است که تاکنون هیچ فیلسوف مسلمانی توفیق حل آن را پیدا نکرده است. من با توجه کامل به سوی خدای سبحان از او خواستم که مشکل برایم حل شود.

دری از رحمت حق بر من گشوده شد و در این مورد معرفت جدیدی برایم حاصل شد. «کنت حین تسوید هذا المقام بکهک من قری قم، فجئت الی قم زائرا لبنت موسی ابن جعفر مستمدا منها و کان یوم الجمعه فانکشف لی هذا الامر» (14) هنگام نوشتن این بحث من درقریه کهک قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم، به زیارت دختر موسی بن جعفر(س) مشرف گردیدم و از آن حضرت در حل این مساله یاری جستم. به برکت او در روز جمعه این مطلب بر من کشف گردید. (اتحاد عاقل و معقول، علامه حسن زاده آملی، ص 108)

فرزندان ملاصدرا

ملاصدرا پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر؛

1. ام کلثوم متولد سال 1019 هـ (1609م)،

بزرگترین فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام کلثوم است که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و به همسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.

2. ابراهیم متولد سال 1021 (1611م)،

وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده می‌شد و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشته است.

وی کتابی به نام عروة الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه مشهور لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت داده‌‌اند.

3. زبیده متولد سال 1024 (1614م)،

وی همسر علامه فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده است.

4. نظام الدین احمد متولد سال 1031 (1621م)،

احمد در سال 1031 هـ (1621م) در کاشان متولد و در سال 1074 (1664م) در شیراز دار فانی را وداع کرده است. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بوده است.

5. معصومه متولد سال 1033 (1623م)

این دختر ملاصدرا نیز نصیب یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدین محمد نیریزی شد. و همسر فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندی را بدنیا آورده است و او نیز معروف به دانش و شعر و ادبیات است.

شاگردان ملاصدرا

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر هستند؛

1. علامه فیض کاشانی، که از بزرگان علمای اسلام است.

2. فیّاض لاهیجی

3. ملاحسین تنکابنی

4. حکیم آقاجانی

تالیفات ملاصدرا

کتاب‌های معروف صدرالمتالهین شیرازی که چاپ شده عبارتند از؛

1. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة در 9 جلد

این کتاب در واقع دائرة المعارفی فلسفی است و مجموعه‌ای از مسائل مهم فلسفه اسلامی همراه با آراء فلاسفه گذشته، از زمان فیثاغورس تا زمان ملاصدرا و پاسخ به آنها با استدلال‌های جدید و قوی است. به همین سبب در دوره عالی فلسفه حوزه‌های علمی دینی تدریس می‌شود.

تألیف این کتاب به تدریج از حدود سال 1015 (1605م) آغاز و تا سالهای بعد از 1040 (1630م) ادامه داشته و تقریباً بیست و پنج سال طول کشیده است.

2. تفسیر قرآن

ملاصدرا در طول عمر خود گهگاه و به مناسبت‌هایی به تفسیر یکی از سوره های قرآن پرداخته و در دهه آخر عمر خود از اول قرآن آغاز کرده تا همه آنها را به صورت یک تفسیر کامل در آورد ولی وفات کرد و این امکان برایش فراهم نشد.

نام سوره‌ها و ترتیب زمانی و تقریبی تألیف آنها بدین‌گونه است:

1ـ سوره حدید، 2ـ آیة الکرسی، 3ـ سوره سجده، 4ـ سوره زلزال، 5 ـ آیه نور، سوره یس، سوره طارق 6ـ سوره اعلی، 7ـ سوره واقعه، 8ـ سوره فاتحه، 9ـ سوره جمعه، 10ـ سوره بقره.

در کتاب‌شناسی کتب ملاصدرا هر یک از این کتب، اثری مستقل به حساب آمده ولی ما آن ‌را تحت عنوان واحد تفسیر قرآن ذکر کردیم. وی دو کتاب دیگر درباره قرآن به نام «مفاتیح الغیب» و «اسرار الآیات» نوشته که در حکم مقدمه تفسیر و فلسفه تفسیر قرآن محسوب می‌‌شود.

3. شرح الهدایة

4. المبدأ و المعاد

نام دیگر آن نیز الحکمة المتعالیه بوده است و آنرا می‌توان خلاصه نیمه دوم اسفار دانست.

5. المظاهر الإلهیة

6. حدوث العالم

مسئله حدوث عالم از نظر فلسفی مسئله‌‌ای دشوار و مورد بحث بسیاری از فلاسفه بوده و ملاصدرا در آن علاوه بر نقل آراء حکمای پیش از سقراط و پس از او و برخی فلاسفه مسلمان، نظریه قاطع خود را از راه تئوری حرکت جوهری اثبات کرده است.

7. اکسیر العارفین

8. الحشر

موضوع این کتاب نحوه حشر موجودات در روز قیامت است و در آن، برای اولین بار نظریه حشر حیوانات و اشیاء را در روز قیامت بیان کرده است.

9. المشاعر

کتاب کوچکی است درباره وجود و موضوعات پیرامونی آن، که کتابی عمیق و پرمایه است.

10. الواردات القلبیة

11. ایقاظ النائمین

در عرفان نظری و عملی و علم توحید نوشته شده و جنبه ارشادی و تربیتی دارد و خفتگان را بیدار می‌کند.

12. المسائل القدسیة

13. عرشیة

یا الحکمة العرشیة، کتاب غیراستدلالی دیگری درباره مکتب ملاصدرا است که در آن مانند کتاب المظاهر فهرست‌‌وار به اثبات مبدأ و معاد پرداخته است.

14. الشواهد الربوبیة

15. شرح شفا

16. حاشیه بر شرح حکمة الاشراق

17. اتحاد عاقل و معقول

18. اجوبه المسائل

19. اتصاف الماهیة بالوجود

20. التشخص

21. سریان نور الوجود

در این رساله نحوه نزول یا سریان وجود از منبع حقیقی و اصلی بر موجودات (ماهیات) بیان شده است.

22. لمّیة اختصاص المنطقة

23. خلق الاعمال

در مسئله جبر و اختیار انسان است.

24. قضا و قدر

25. زاد المسافر

26. شواهد الربوبیه

این رساله ربطی به کتاب الشواهد الربوبیة ندارد و فهرستی از تئوری‌ها و آراء مخصوص اوست که توانسته به آنها شکل فلسفی بدهد.

27. مزاج

درباره حقیقت مزاج در انسان و رابطه آن با بدن و روح است.

28. متشابهات القرآن

این رساله درباره آیاتی از قرآن است که دارای معانی پنهانی و پیچیده است. این رساله فصلی از کتاب مفاتیح الغیب شمرده می‌شود.

29. اصالت جعل وجود

30. الحشریة

در شرح پس از مرگ و حضور مردم در روز قیامت و پاداش در بهشت و کیفر در جهنم است.

31. الالفاظ المفردة

فرهنگ کوچکی برای شرح کلمات قرآن است.

32. ردّ شبهات ابلیس

هفت شبهه شیطان را بیان و پاسخ داده است.

33. سه اصل

این کتاب تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی است که در آن به بهانه سه اصل اصلی اخلاقی، به موضوعات اخلاقی و تربیتی دانشمندان پرداخته و به فلاسفه همزمان خود پند داده است.

34. کسر اصنام الجاهلیة

مقصود ملاصدرا از این کتاب، محکوم کردن جهله صوفیه است.

35. التنقیح

36. التصور و التصدیق

37. دیوان شعر

38. مجموعه یادداشتهای علمی ـ ادبی

39. نامه و مکاتبات

موضوعات: جمله عجیب امام(ره) درباره ملاصدرا  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]




 

نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب

مقدمه

در قرون نهم تا دوازدهم ميلادي كشورهاي اسلامي هر يك دانشگاهي محسوب مي‏شدند و در آنجا دانشمندان و فلاسفه برجسته به تحقيق و تدريس مشغول بودند.

ايرانيان كه پيشتاز اين حركت عظيم تاريخي بشمار مي‏آيند، علوم و فنون و فلسفه را از يونانيان فراگرفته و بر ميراث علمي و فرهنگي گذشته خويش افزودند.

آنان در تمام شعب آن به تحقيق و تأليف پرداختند و در بيشتر شعب علوم و فنون از جمله جبر و مثلثات و مقابله و جغرافيا و هيئت و طب و شيمي بوسيله اختراعات و اكتشافات و مطالعات تازه، دانش يونانيان را تكامل بخشيدند.

جالب اينجاست كه در همين فاصله زماني، در اروپا تحجّر فرهنگي و ركود علمي و فلسفي حاكم و انديشه فلسفي در خدمت كلام ديني مسيحي بود.

يكي از مشخّصات بارز تفكّر فلسفي مسلمانان در دوران نامبرده كه در آثار انديشمنداني نظير ابن‏سينا (وفات 1037 ميلادي) و رازي (وفات 930 ميلادي) بيان شده‏است، پيوند نزديك و عميق فلسفه با علوم طبيعي و تجربي و پزشكي است. روش تحقيقات علمي در اين دوران، عقلگرايي و تجربه‏گرايي ميباشد. شايد به اين علّت فلسفه كلاسيك اسلامي در عصر مذكور كمتر از روش و نظرات عرفاني و اشراقي متأثر است و مرز روشني با كلام اسلامي دارد.

از قرن دوازدهم ببعد مقدّمات عصر رنسانس در اروپا فراهم مي‏گردد كه در قرن پانزدهم با شكوفايي كامل پا به عرصه ميدان مي‏نهد.

رنسانس كه در اصل پديده‏اي ايتاليايي است داراي دو مشخصه كلي است:
انسانگرايي و بازگشت مجدد و يافتن دوباره انديشه و هنر قديم يونان.

در اين مرحله تاريخي متفكّران اسلامي بمثابه حلقه واسط بين دنياي قديم يونان و جهان اروپاي غربي و جنوبي نقش عظيمي بازي مي‏كنند.

آثار و منابع عربي كه هم شامل ترجمه‏هاي ميراث علمي، فلسفي و هنري يونانيان و هم تأليف و دستاورد خود انديشمندان و فلاسفه اسلامي بوده‏اند، تقريبا در مجموعه كامل خويش به زبان لاتين ترجمه شده و مورد مطالعه و تحقيق متفكّرين اروپايي قرار مي‏گيرد. البته بايد به اين مطلب نيز اشاره نمود كه در اين دوران چندصد ساله زمينه ارتباطات عملي از طريق جنگهاي صليبي، حكومت مسلمانان در اسپانيا و امپراطوري عثماني در برخورد با اروپائيان مسيحي، ميان دنياي اسلام و جهان ـ باصطلاح ـ مسيحي فراهم شده بود و بشكلي موجب تبادل فرهنگي و فكري گرديده بود. ولي شكل هدفمندانه اين ارتباط در انتقال متون و مضمون علمي آنهاست كه بدان اشاره شد.

ما بموازات اين حركت معنوي در اروپا با يك مرحله كاملا متضاد در تاريخ فكري مسلمانان سروكار داريم كه خيلي مختصر از نظر مي‏گذرد.

بعد از ابن سينا تا دوران پيدايش حكمت الهي در قرون 16 و 17 ميلادي مي‏توان در مجموع و در خطوط كلي از يك دوران ركود فلسفي و نقصان متدولوژي تجربي سخن گفت. در اينجا دو جريان معنوي اسلامي به رشد و گسترش بيسابقه رسيده‏اند: 1 - علم كلام اسلامي كه از نظر تاريخي قديمتر از فلسفه اسلامي است و در جاي خود ما را بياد اسكولاستيك مسيحي قرون وسطي مي‏اندازد.

با انتقادات غزالي (ه·· 505 / 1111 ميلادي) به مسائل مختلف مطرح شده در فلسفه اسلامي كه در اثر جاوداني او تهافت الفلاسفه بيان گرديده، تنش ميان كلام و فلسفه به اوج خويش رسيده بود. البته بايد اذعان داشت كه فرآيند انتقادات و حملات غزالي بر عليه فلاسفه اسلامي (و طبيعتا يوناني) كه حقيقتا هوشمندانه انجام يافته تأثير وجود از نظر ملاصدرا به مفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.

متضادي از خود برجاي گذاشته است كه به نتايج و پيامدهاي ناهمگوني رسيده است.

مي‏دانيم كه غزالي حملات خود را به‏فلاسفه اسلامي با سلاح منطق و تعقّل تحليلي و فلسفي به پيش مي‏برد. اين از سويي باعث تضعيف تفكّر فلسفي بشكلي تئوريك مي‏گردد ولي چون همين انتقادات دقيقا با كمك استدلالات عقلي، منطقي صورت گرفته است، به نظرات غزالي نوعي قوام فلسفي مي‏بخشد.

اين فرآيند ديالكتيكي، طبعا يك نتيجه در بر خواهد داشت و آن نزديكي دروني و مضموني كلام به فلسفه اسلامي است. بعد از اين مي‏توان از نوعي كلام فلسفي سخن گفت. اين جريان در قرون بعدي از بالندگي و رشد بيشتري برخوردار بوده است. اين حقيقت را مي‏شود با مطالعه آثار متكلّمين سرشناس از جمله فخرالدين رازي (وفات 1209 ميلادي) نصيرالدين طوسي (1273 ميلادي) جلال‏الدين دواني (1501 ميلادي) و سيّد حيدر آملي (وفات قرن 15 ميلادي) اثبات نمود. در اين ميان تنش زدايي فلسفه و كلام مشهودتر مي‏شود و عناصري بسيار از فلسفه اسلامي جذب آثار كلامي شده و با آن سازش داده مي‏شوند. فلسفه ابن‏سينا بيش از پيش مورد توجه نويسندگان نامبرده قرار گرفته و بعنوان مقدمه تحصيل علم كلام قلمداد مي‏گردد.

2 - دومين جريان و جنبش معنوي كه در دوران همزمان، شكل‏گيري تئوريك و سازمان يافته است، تصوّف يا عرفان اسلامي مي‏باشد كه داراي شعبه‏ها و گرايشات متعدّدي در طيّ تاريخ خويش بوده است. انديشه‏هاي بنياديني كه ميان تمام گرايشات عرفاني مشتركند، عبارتند از:

الف - وحدت وجود كه در مطالعات علمي غرب به مونيسم وجودي معروف گرديده وا ز اشتراك ذاتي و مضموني تمامي موجودات عالم كه تجلّي و ظهور مبدء باري مي‏باشند سخن ميگويد. در اينجا وجود حقيقي از آن ذات پروردگار (حق) مي‏باشد كه اشياء عالم سراسر تجلّي اويند.

ب - متدولوژي معرفت شناسي كه نفي تجربه و استدلالات عقلي و فلسفي است و به شناخت باطني و اشراقي توسل مي‏جويد.

ج - نوعي كلام خاص عرفاني كه استعارات و مفاهيم ويژه‏اي براي صفات خدا، معاد و فرشتگان و ساير تعبيرات كلامي قائل است و نوعي نمادگرايي خاص را معرفي مي‏نمايد.

درست است كه عرفان اسلامي رسما طريق مبارزه با تفكّر فلسفي و استدلال منطقي و شناخت تجربي را در پيش گرفته است ولي ضمن اين انتقادات به نظريه پردازي در اطراف مسائل گوناگون هستي، طبيعت، نظم عالم، انسان، حركت و افلاك، علم‏النفس و غيره دست مي‏يازد كه خود مبيّن نوعي تعبير فلسفي و جهانبيني با نكات ظريف و ويژه مي‏تواند باشد. اين نظريات در اصل متافيزيكي، انتولوژيكي و معرفت شناسي به سراسر دوران بعدي انديشه فلسفي در ايران راه يافته است و به آن رنگ خاصي داده است.

مسلّم است كه كلام جزمي امام غزالي و نيز گسترش عرفان باطني با نمايندگان مشهوري مانند ابن عربي (وفات 1240 ميلادي) و جلال‏الدين رومي (وفات 1273 ميلادي) و رشد بيسابقه آنها تا دوران صفويه (در قرون 12 تا 16 ميلادي) به علل و عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن دوران وابسته است كه اين مقاله گنجايش بررسي آنها را ندارد. ولي همين اشاره كوتاه كه تشتّت جهان اسلامي در قرون نامبرده (جنگهاي صليبي، حكومت سلجوقيان، فروپاشيدگي داخلي و بويژه حمله مغولان با نتايج وحشتناك آن) باعث ركود اقتصادي، سياسي و اجتماعي و بحران سراسري گرديده بودند، در اينجا كفايت مي‏كند.

اين اوضاع، تأثير مخرب خويش را بر تفكّر فلسفي و شناخت تجربي و عقلي بر جاي نهاده بودند. از ديدگاه تئوريك، كلام اسلامي و عرفان باطني در حقيقت بيانگر دو نوع ايدئولوژي انتقادي دوران خويش مي‏باشند، اوّلي از طريق نقّادي بيشائبه و جسورانه انديشه‏هاي غريب فلسفي خواستار رسيدن به علوم خالص اسلامي و احياي دين پاك است و دوّمي بوسيله ردّ و نقد تمامي مكاتب فكري موجود فلسفي و كلامي و فرقه‏اي براي نيل به وحدت عرفاني و نظري كوشش مي‏كند.

اين امر كه وحدت اجتماعي و از بين بردن امتيازات فردي را دستور روز خويش قرار مي‏داد، از راه وحدت مستقيم و بلاواسطه فرد با حقّ مطلق كسب مي‏گرديد.

همانطوريكه گفتيم علوم كلامي و انديشه‏هاي عرفاني بيانگر ايدئولوژيك خواسته‏هاي بخشي از اقشار اجتماعي بنوع خاصي بودند كه در بعضي موارد به تحكيم ايدئولوژيك حكام زمان كمك نموده‏اند. با اين وجود نقش خلاقانه مجادلات عقلي كلام و تأملات و انديشه‏هاي عرفاني با جهان بيني متنوع و سمبليك خويش، در تاريخ تكامل فكري مسلمانان به غناي فرهنگي كمك نموده‏است و از جايگاه پراهميّت و جالبي برخوردار است. يكي از ميدانهاي نفوذ اين دو حوزه از تاريخ انديشه و حركت معنوي، همان پيوند ارگانيك و منظّم آنها با مكاتب فلسفي قرون بعدي است.

همانطوريكه اشاره گرديد، بعد از دوره شكوفايي فلسفه اسلامي در فاصله زماني بين قرون 9 تا 12 ـ كه در حقيقت دوران جذب و تكامل انديشه‏هاي يوناني و اسكندراني است، ـ ما با يك دوران رشد و بالندگي جريانات كلامي و عرفاني روبرو هستيم كه تا اواخر قرن 16 ميلادي بخش عمده كارهاي فكري نويسندگان متكلم و عارفان باطنگرا را دربر مي‏گيرد. بعد از اين دوران ما با عصر جديدي از نوزايي فلسفي و فكري آشنا مي‏شويم كه باصطلاح، يك دگرگوني كيفي در مكاتب فلسفي، كلامي و عرفاني موجود پديد آورده و كوشش نموده است كه اين سه جريان عمده انديشه در جهان اسلامي را در يك سيستم منظّم و منطقي به توازن و هماهنگي برساند و از آنها دستگاهي فلسفي بسازد. اين سيستم فلسفي از اوايل قرن 17 ميلادي در ايران بوسيله ملاصدرا شيرازي تأسيس شده است و بنام حكمت متعاليه شهرت دارد.

با پيدايش حكمت، عصر جديدي از فعاليتهاي فكري آغاز شده كه خود بطور كلي در نتيجه ايجاد شرايط جديد تاريخي - ا جتماعي آندوران شكل گرفته و امكان رشد يافته است. اين شرايط جديد عبارتند از: ايجاد وحدت دوستي ايران، پايان جنگهاي داخلي و تثبيت اوضاع داخلي و نيز بهبود اوضاع اقتصادي و فرهنگي و رشد ارتباطات با جهان خارج در دوران حكومت صفويه ( 1720 - 1499 ميلادي).

عصر حكمت بطور كلي و فلسفه صدرالدين شيرازي بالاخص متأسفانه در محافل تحقيقاتي و علمي غرب مورد استقبال قابل توجهي قرار نگرفته است.

موضوع بالا عمدتا باين دليل كه محققين و مجامع علمي و بويژه محافل شرقشناسي و اسلام‏شناسي غربي نظر بدبينانه‏اي نسبت به نوعي احياي فلسفي بعد از دوران ابن‏سينا (و ابن رشد) دارند و تمام فعاليتهاي فكري اين دوران را عمدتا به كارهاي كلامي (و فقهي ) خلاصه مي‏نمايند. و متفكّراني مانند صدرالدين شيرازي (وفات 1640 ميلادي)، ميرداماد (وفات 1630 ميلادي )، ميرفندرسكي (وفات 1640 ميلادي) و ملا هادي سبزواري (1878 ميلادي) را در كنار متكلمين قرار مي‏دهند.

در قرن اخير از جمله دانشمنداني كه اشاراتي مختصر به فعاليّتهاي فلسفي قرون جديد در ايران نموده‏اند مي‏توان از ماكس هورتن آلماني (وفات 1948 ميلادي) و هانري كربن فرانسوي (وفات 1978 ميلادي) نام برد. ماكس هورتن كه خلاصه اسفار را بآلماني ترجمه نموده و شرح داده است، اطلاعات زيادي درباره مجموعه دوران حكمت و نمايندگان فكري آن ندارد و حتي صدرالدّين شيرازي را فيلسوف اشراقي معرفي مي‏نمايد. با اينحال وي نظرات مثبتي در مورد فلاسفه اسلامي و تاريخ تفكّر مشرق زمين دارد. هورتن در مجموع، كوشش مي‏نمايد كه نقش انديشه و تفكّر ايراني در دوران قبل از اسلام را در آثار ملاصدرا بنوعي اغراق‏آميز جلوه‏گر نمايد. در عرفان اسلامي نيز بيش از پيش تأثير فلسفه هند (بودا با شعبه‏هاي مختلف ) را مي‏بيند.

اين گرايش هورتن متأثر از نظريه نژادي جهان‏بينيهاست كه تا گذشته نه چندان دور در تحقيقات دانشمندان اروپائي مشاهده مي‏گردد. براساس اين نظريه، جهان‏بينيها ريشه نژادي دارند، بطور مثال نژاد هند و ايراني (آريائي) در فلسفه و عرفان و بطور كلي تاريخ انديشه از بينش مشابهي برخوردارند.

آثار هانري كربن شرق شناس فرانسوي متأسفانه ناتمام مانده است، ايشان البته باز بيشتر جنبه‏هاي اشراقي، عرفاني و شيعي كلامي فلسفه قرون اخير را برجسته مي‏كند.

اينجانب در رساله دكتري خويش كه بوسيله شركت انتشاراتي پترلانگ نشر يافته كوشش نموده اين كمبود علمي و تحقيقاتي را تا حدودي رفع نمايد. در آنجا بخصوص عصر حكمت تا دوران ملاهادي سبزواري بوسيله ترجمه مستقيم از آثار خود حكماي اسلامي به خوانندگان آلماني زبان معرفي گرديده است، عنوان كتاب مذكور فلسفه ايراني از زرتشت تا سبزواري مي‏باشد. در اين اثر كوشش شده با براهين و استدلالات و شواهد تاريخي و عيني مستند نظرات ناآگاهانه و گاه مغرضانه بعضي محافل غربي در مقابله با سير فلسفي و پويائي انديشه اسلامي در دوران قرون متأخر، نقد و بي‏اثر گردد.

همانطوريكه در بالا اشاره شد، يكي از موارد انتقاد محافل غربي به فلسفه اسلامي بويژه بعد از دوران ابن‏سينا، ادغام باصطلاح اين مكتب در انديشه‏هاي كلامي و مقوله‏هاي مختلف آن است. بايد توجه داشت كه اين محافل ديدگاهي سطحي نسبت به موضوعات مطرح شده در اين دو جريان فكري دارند و ديواري عظيم ميان اين دو مي‏كشند. در حاليكه بايد دانست مسائلي كه در فلسفه مطرح بوده‏اند، در اصل كم و بيش موضوع بحث در آثار متكلمين بوده و برعكس آثار كلامي نيز با مقولات و مجادلات فلسفي در آثار حكما آميخته شده است.

قرآن و وحي و نبوت و بطور كلي معارف اسلامي محل تلاقي اين دو مكتب و پيوسته از موضوعهاي مورد بحث و جدل و نيز منبع مراجعه هر دو طريق بوده است، هر چند متكلمين در موضوعات نظري ظاهرا اين جنبه را مورد توجه بيشتري قرار داده‏اند و روي آن تأكيد شديدتري نموده‏اند. ماكس هورتن نيز در اثر تاريخي و وزين خويش بنام فلسفه اسلام چاپ 1924 ميلادي به اين موضوع اشاره مي‏كند و محافل علمي غرب را از پيشداوري و يك جانبه‏نگري برحذر داشته است.

او اتهام برخي دانشمندان شرق شناس را در مورد «متكلم» شمردن فلاسفه اسلامي، غير علمي دانسته و آنرا نشانه ضعف فرهنگ علمي اين افراد مي‏داند( كتاب نامبرده ص 14).

متكلم و فيلسوف اسلامي آيت‏الله مطهري نيز درباره پيوند تاريخي كلام با فلسفه اسلامي در سير تكاملي خويش مطالب جالبي در «مقالات فلسفي» جلد سوم، (ص 48 و 49) بيان داشته‏اند كه بنحوي با موضوع ذكر شده از جانب هورتن ارتباط دارد، ايشان مي‏نويسند:

« تصور بعضي اين است كه فلسفه اسلامي تدريجا به جانب كلام گرائيده است و در فلسفه صدرا اين دو با يكديگر يكي شده‏اند، بنابرين از نظر اين دسته راه چهارمي كه صدرا در فلسفه خود ميان آن و فلسفه مشاء و اشراق و طريق عرفا ارتباط برقرار كرد روش متكلّمين بوده است. بايد بگويم كه اين تصور غلط است، فلسفه اسلامي يك قدم بطرف كلام نيامد، اين كلام بود كه بتدريج تحت نفوذ فلسفه قرارگرفت و آخر كار در فلسفه هضم شد.»

استاد مطهري سپس به نقش خلاقانه متكلّمين و تأثير آنان بطور غير مستقيم در فلسفه اسلامي اشاره مي‏كند و مي‏نويسد:

«متكلمين در فلسفه اسلامي خيلي اثر كردند، اما نه به اين نحو كه توانستند قسمتي از مدعاهاي خود را به فلاسفه بقبولانند، بلكه به اين نحو كه فلاسفه را هميشه به مبارزه مي‏طلبيدند و به گفته‏هاي آنان ناخن مي‏زدند و تشكيك و انتقاد مي‏كردند، و احيانا بن‏بستهايي براي فلاسفه ايجاد مي‏كردند، اين ناخن زدنها، و تشكيكها و انتقادها فلاسفه را وادار به عكس‏العمل و ابتكار و جستجوي راه حل براي اشكالات متكلمين مي‏كرد. عكس‏العمل نشان دادن فلسفه اسلامي نسبت به كلام، مسائل جديدي را بميان آورد كه در فلسفه‏هاي قديم يوناني و اسكندراني سابقه نداشت.»

مسائل فلسفي چندي كه بشكلي نو و پويا در حكمت اسلامي جاي گرفتند از جانب استاد برشمرده مي‏شوند كه از جمله اصالت وجود، وحدت وجود، مسئله حدوث و قدم عالم، تشكيك و وجود ذهني، اينكه آيا مِناط احتياج به علت چيست؟، آيا حدوث است يا امكان؟، و مسائل علت و معلول، معاد و اعاده معدوم مي‏باشند.

البته اينكه در مكاتب فلسفي، بعضي مسائل كلامي و عرفاني موضوع بحث بوده‏اند يا در بخشي از جهانبيني اين يا آن فيلسوف جاي خاص خويش را داشته‏اند، نه چيز جديدي است و نه ويژه حكمت ملاّصدراست. در تمام تاريخ تفكّر بشري از عهد قديم تا دوران حاضر ما شاهد عيني اين امر هستيم. بخصوص گرايش عرفاني و متدولوژي ذوقي در خيلي از آثار فلاسفه اروپائي هم يافت ميشوند ( برگسون، وفات 1948 ).

از سويي اين نشانه وسعت ديد فلاسفه و خلاقيت گسترده فلسفه است كه بررسي عامترين قوانين حاكم بر طبيعت، جامعه انساني و تفكّر بشري و انطباق مشخص آنان بر شرايط موجود را موضوع جهانبيني خويش قرار داده‏اند.

در بخش ديگر اين مقاله و پس از گزارش مقدماتي كه تصويري از اوضاع قبل از پديد آمدن حكمت را بدست صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد.

داده، وارد بحث اصلي شده و موضوع عنوان شده را مدّ نظر قرار مي‏دهيم.
نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظرات فلسفي قرون اخير در اروپا

در اين مقاله نگاهي اجمالي به نظريات اصلي صدرالدين شيرازي (وفات 1050 هجري / 1640 ميلادي)، بزرگترين فيلسوف قرون اخير ايران مي‏اندازيم ضمن آن در حد امكان به موارد مشابه و معتنابه معتقدات ايشان كه گاهي در چهارچوب ويژه دستگاه فلسفي برخي از متفكّرين اروپايي از جمله جان لاك (وفات قرن هفدهم)، اسپينوزا (وفات 1677)، كانت (1804 وفات)، هگل (1831 - 1770)، فوير باخ (اواسط قرن 19 وفات)، ماركس (1818 وفات)، برگسون (1946 وفات)، هايدگر (1979 وفات) و بعضي ديگر از دانشمندان علوم طبيعي نظير داروين و انيشتين يافت مي‏شوند، اشاره‏اي نقادانه خواهد شد.

شيرازي با نبوغ خاص به جذب، تكامل و هماهنگ كردن انديشه‏هاي متفكّرين و مكاتب عقلي و عرفاني قبل از خويش بويژه نظريات فلاسفه و متكلّمين اسلامي و نيز تصوّف و فلسفه اشراق پرداخته است. او با پيوند دادن تعقل منطقي و شناخت عرفاني و آميختن آنها در يك سيستم منظّم، به وحدت فكري و نظري رسيده و مونيسم فلسفي خويش را به سراسر اين دستگاه گسترش داده است.

از ديدگاه معرفت شناسي و متدولوژي شناخت حكمت را به چهار نوع مختلف تقسيم بندي مي‏كنند:

1 - حكمت استدلالي

2 - حكمت ذوقي

3 - حكمت تجربي

4 - حكمت جدلي 1

در نظام فلسفي ملاصدرا مسائل خاصي وجود دارد كه ويژگي حكمت متعاليه او را تشكيل مي‏دهند و باعث تمايز او از مكاتب پيشين بشمار ميروند. اين موضوعهادر پايين، مورد بررسي و مقايسه قرار داده مي‏شوند:
1 - انتولوژي و متافيزيك:

هسته اصلي نظرات متافيزيكي و انتولوژيك (وجودي) او نظريه وحدت و تشكيك وجود است. در اينجا وجود بمثابه واحدي از درجات و مراتب مختلف با اشتداد و درجه متفاوت در پلكان هستي تلقي شده كه در پيوند تكاملي و ذاتي نزديك قرار دارند. عالم هستي از وجود مطلق (واجب‏الوجود) متجلّي شده است و در تمامي اجزايش مظهر اوست. طبيعت و خدا در يك رابطه ذاتي و ماهوي قرار دارند و از پيوند جوهري بر خوردارند. شمول وجود بر اشياء، از قبيل شمول كلي بر جزئيات خود چنانكه قبلاً اشاره كرديم نيست. بلكه شمول او بركليه اشياء بطريق انبساط و سريان و ظهور در هياكل ماهيات (يعني كليه موجودات) است؛ سرياني است صعب التصور و غير قابل ادراك … در عين حال داراي حقايقي است مختلف بحسب اختلاف ماهياتي كه با وي متحدند. بطوري كه هريك از آن ماهيات بمرتبه‏اي از مراتب وجود و درجه‏اي از درجات وجود متحد شده‏اند… ما معتقديم كه حقيقت وجود حقيقتي است واحد و در عين حال داراي مراتبي است مختلف باختلاف تقدم وتأخر وتأكد و ضعف. 2

ملاصدرا بعد از اين، سعي در آن دارد كه ذات خداوند را از ماهيات و اعراض دور و پاك نگه دارد و براي او وجود نامتناهي و جاودان قائل گردد.

ملاصدرا در ادامه بحث فلسفي خويش به يك مسئله اساسي در تاريخ مجادلات عقلي و عرفاني در جهان اسلام يعني تفاوت بين وجود و ماهيت مي‏پردازد و به حلّ نهائي آن موفق مي‏شود. او مي‏نويسد:

بين وجود و ماهيتي كه بدان وجود، موجود است ملازمتي است عقلي نه صرف همراهي اتفاقي، بلكه اگر همراهي يا مصاحبتي ما بين وجود و ماهيت باشد بدان معني است كه معهود مابين حكماست. و لذا ناچار بايستي يكي از دو امر (متلازم به تلازم عقلي) در تحقق تابع ديگري بوده و بوسيله آن متحقق گردد، يا اينكه هردو باهم بوسيله امر ثالثي تحقق يابند كه آن امر ثالث مابين دو امر متلازم ارتباط برقرار سازد (يعني علت ارتباط هريك از اين دو امر با ديگري باشد).

در مسئله ملازمت بين وجود و ماهيت، شق دوم صحيح نيست. زيرا يكي از دو طرف ملازمه، يعني ماهيت، نه مجعول است و نه در حد ذات خويش وبه ذات خويش موجود است. پس باقي مي‏ماند شِقّ اول ولي جايز نيست كه بگوييم ماهيت، متحقق بالذات و علت تحقق وجود است وگرنه ماهيت قبل از وجود، موجود خواهد بود و اين امري است محال. بنابرين حق اين است كه آنچه از اين دو امر (يعني ماهيت و وجود) متقدم برديگري است همانا وجود است. و ماهيت در تحقق و ثبوت، تابع اوست نه بدانگونه كه موجودي تابع موجود ديگري باشد بلكه همانند تبعيت سايه از شي‏ء و تبعيت شبح از صاحب شبح. پس وجود و ماهيت، هر دو متحدند بدين اتحاد.3

در اين رابطه وي به اين نكته اشاره مي‏كند كه وجود و ماهيت در عقل و عالم تجريد متفاوت و در عالم ماده و دنياي خارج و مشخص عين هم بوده‏اند. بتبع اين نظريه موجودات و اشياء عالم، وجوه مختلف وجود واحدي مي‏باشند. ماهيات، پديده‏ها و نمودهاي خارجي اشياء حقيقي و موجودات هستي بوده و اموري منطقي و ذهني هستند. فقط در تعقّل و تجريد منطقي است كه فهم انساني بين كل (ماهيت) و جزء (شيي‏ء حقيقي) تفاوت مي‏نهد. در دنياي خارج و واقعي اين دوگانگي وجود ندارد. باين ترتيب اصالت وجود يكي از نظريات بنيادين فلسفه ملاصدرا را تشكيل مي‏دهد، او در عين حال از اعتباري بودن ماهيت سخن بميان مي‏آورد.

ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهان‏بيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بينيها، بطور كلي توحيد (مونيسم وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

اين مونيسم ملاصدرا تا اينجا براي بيان موضع او در قبال مكاتب دوآليستي ( ثنوي، دوگرا) يا پلوراليستي (چندگرا) مي‏باشد و هنوز توضيحي در باره اينكه آيا اين مونيسم (وجودي) به كداميك از دو جهت‏گيري اصلي در تاريخ فلسفه، يعني ايده‏آليسم يا ماترياليسم مربوط مي‏باشد داده نشده. فقط از ادامه گفتار ايشان در بررسي مسائل انتولوژيكي (وجودي) و متافيزيكي (ماوراءالطبيعه‏اي) به اين گرايش نوعي خصلت پانته‏ايستي (همه خدايي) مي‏بخشد. چرا كه ملاصدرا وجود اشياء و موجودات عالم را تجلّي وجود مطلق واجب‏الوجود تلقي مي‏كند كه در عين حال از استقلال و موجوديت نسبي برخوردارند.

ببياني ديگر، دنياي كثرت، يگانگي و وحدت خود را در واحد مطلق و بسيط كه واجب‏الوجود ( خداوند ) باشد مي‏يابد.

نظريه وحدت وجود بشكل پيگير و عميقتري از فلسفه در مكاتب عرفاني سراسر جهان ديده مي‏شود. در تاريخ عرفان اسلامي، ما بطور كلي با دو گرايش معتدل و افراطي وحدت وجود آشنا هستيم. اولي به شباهت و پيوند نسبي ذات موجودات و خداوند معتقد است و از وحدت جوهري و ماهوي مخلوق و خالق سخني نمي‏گويد.4

دومي طرفدار نوعي وحدت وجود افراطي است و هويت يكساني براي ذات واجب‏الوجود و موجودات عالم قائل است و امكان وحدت ذاتي و اتحاد بين خداوند و موجودات عالم را بيان مي‏كند.5

در تاريخ اروپا نيز ـ بويژه بين قرون 13 تا 17 ميلادي ـ از سوي عارفان آلماني نظير اِكهارت6 (1327 - 1206)، تيلر7 (1361 - 1300) و بوهمه8 (1624 - 1575) و در فلسفه كوزانوس9 (1464 - 1401 ) يك نوع وحدت وجود (پانته‏ايسم) ايدآليستي فرموله گرديده است.

كاملترين و رشد يافته‏ترين نوع پانته‏ايسم بطور كلاسيك در انديشه‏هاي فلسفي برونو10 (ايتاليائي وفات 1600) و باروخ اسپينوزا11 (هلندي وفات 1677) يافت مي‏شود.

نظريات وحدت وجودي اسپينوزا در قرون بعد تأثيرات گوناگوني بر تفكّر و انديشه عصر روشنگري در فرانسه و آلمان و نيز فلسفه كلاسيك آلمان ( SCHELL ING, GOETHE, HERDER, LESSING, HEGEL )نموده است.

اِكهارت آلماني اگر چه در انديشه‏هاي عرفاني در جزئيات تحت تأثير تثليث مسيحيت است ولي در جهانبيني كلي مبين وحدت وجود خاص خويش مي‏باشد او از واجب قديم بمثابه ذات تمامي موجودات ملاصدرا با دفاع از وحدت و تشكيك وجود و پيوند سرياني مراحل و درجات مختلف آن در نظام هستي، بيانگر نوعي جهانبيني مونيستي ( وحدت گرا) است.

از ديدگاه طبقه‏بندي جهان‏بيني‏ها، بطور كلي مونيسم (وجودي) وحدت جهان حقيقي و اجزاء آنرا بمثابه امر اساسي و بنيادين مي‏پذيرد.

و اشياء عالم ياد مي‏برد. هر چيز در عالم هستي، وجود خويش را فقط در خدا باز مي‏يابد. دنيا بدون خدا عدم است .

يك انديشه اساسي ديگر در عرفان ايشان از وحدت خدا و نفس انساني صحبت مي‏كند.12

نفس انساني به اين معرفت دست مي‏يابد كه همه چيز خارج از خدا نه تنها بي‏ارزش بلكه في نفسه هيچ است و همه چيز فقط تا زماني موجود است، كه در خدا مكان دارد. 13

كوزانوس فيلسوف آلماني قرن 15 ميلادي، مطالعات زيادي در مذاهب جهاني دارد و از پيشگامان علوم نجوم و رياضي جديد است و معتقد است كه نظم و هماهنگي عالم به دليل اين است كه خداوند جهان را بدون برنامه و بدون هدف خلق ننموده، بلكه آنرا براساس اصول رياضي بوجود آورده است. وي يكي از اولين متفكّرين آلماني است كه شخصا با قرآن و اسلام آشنائي دارد. ضمن تحقيق در اين مورد به اين نتيجه مي‏رسد كه تمام مذاهب توحيدي دنبال حقيقتي واحد و خدا يكسان هستند. او بدفاع از همزيستي مسالمت‏آميز و گفتگوي بين مذاهب مي‏پردازد و انديشه دگرپذيري (سعه صدر) را تبليغ مي‏كند.

نظريات وحدت وجودي كوزانوس كه خدا را بمثابه موضوع اعلاي تفكّر بشر مي‏نامد و آن را امر مطلق مي‏نامد كه در او تمامي اضداد عالم به وحدانيت و يگانگي مي‏رسند. خداوند كل و جزء عالم، بزرگترين و كوچكترين است كه درك آن براي عقل ما غير ممكن است.

جوردانو برونوي شهيد كه در آتش برافروخته از سوي كليسا جان باخت، خدا را بمثابه اصل كلي حاكم و جانبخش تلقي مي‏كند كه نقطه پاياني همه اضداد است، او لايتناهي و وحدت امكان و حقيقت است. خداوند نه در فوق اين جهان و نه در خارج از آن بلكه در بطن آن جاي دارد. او بمثابه اصل جانبخش در تمامي اجزاي جهان فعليّت يافته است. روح خدا در تمامي عالم دميده شده و در درون و باط ن آدمي مكان دارد. اين انديشه برونو، كه خدا و طبيعت را در يك پيوند ارگانيك مي‏بيند و براي آنها هويتي يكسان قائل است، بيان روشن تفكّر پانته‏ايستي اوست كه صداي مخالفت فقيهان كليساي وقت را برانگيخته بود. 14

اسپينوزا فيلسوف هلندي كه در قرن 17 ميلادي حيات داشته نوعي مونيسم وجودي را ارائه مي‏دهد كه از تمايلات ماترياليستي بيشتري نسبت به جوردانو برونو برخوردار است. دو عنصر اساسي، مشخصه فلسفه اوست: يكي عقلگرايي و ديگري كاربرد علوم رياضي.

براساس نظام او تمامي اشياء وجوه مختلف وجود حقيقي واحد مي‏باشند كه ذات يا جوهر ( Substant )ناميده مي‏شود. او قائم بذات و علت وجودي خويش است. اين ذات يا جوهر همان طبيعت يا خداست كه نامتناهي و قديم است. تنها وجود حقيقي از آن اوست، فقط اشياء عالم كه مظاهر اين وجود حقيقي مي‏باشند محدود و متأثر و معلول هستند و مي‏توانند معدوم باشند.

مفهوم ذات واحد در فلسفه اسپينوزا اساس مونيسم اوست كه تعبير كيفي جديدي از نظريه تعالي در هستي ( TRANSZENDENZ ) و ميتولوژي خلقت بدست داده و با معرفي تفكّر و بعد بعنوان خواص ذاتي جوهر واحد نه فقط ثنويت دكارت بلكه جدايي روح و ماده، نفس و جسم را تبليغ مي‏نمود، بي‏اعتبار نمود بلكه به اين نظريه كه توضيح طبيعت بوسيله مشاهده خود طبيعت ممكن است، پروبال داد. از ديدگاه اسپينوزا تأثير متقابل تك تك پديده‏هاي طبيعي براساس قانون عليت انجام مي‏گردد كه جوهر، علت العلل آنهاست. ارتباط و وابستگي جبري (دترمنيتي) بين تمام پديده‏ها و حوادث حتي بر احساس و رفتار انسانها نيز حاكم است.

در اينجا نظريه كمال و غائيگرائي ( Teleologie ) و تشبيه ذهني ( Anthrspomosphism ) جايي در فلسفه اسپينوزا ندارد،15 اين خلاف نظريه ملاصدرا است كه كمالي‏غائي و هدفي عالي براي تمامي اشياء و موجودات عالم قائل است. از آنجايي كه تفكّر، يكي از خواص عالم است، ارتباط و نظم ايده‏ها اصولاً عين ارتباط و نظم اشياء است، دقيقا بهمين دليل، امكانات شناخت جهان بوسيله انسان نامحدود است. يقينيترين متد شناخت وجود واحد، همانا راه عقلي - اشراقي است. نظريات متافيزيك - انتولوژيكي اين فيلسوف هلندي حداقل در چند نقطه در اساس خود شباهت به فلسفه ملاصدرا دارد. 1 - اينكه سراسر هستي و پديده‏هاي آن از ذاتي واحد كه نامحدود و لايتناهي است، نشأت مي‏گيرند. 2 - ميان دنياي مادي و روحي رابطه‏اي تنگا تنگ و ارگانيك وجود دارد و آنها از هم جدا نيستند.

3 - براي ملاصدرا و اسپينوزا اطمينان بخشترين و يقينيترين راه شناخت جهان و معرفت به ذات وجود از راه اشراق و مشاهده مستقيم و بلاواسطه مي‏باشد.16

در اين رابطه بدون اينكه بخواهيم مرزهاي تفاوت و تمايز فلسفه ايدآليستي هِگِل آلماني (وفات 1831 ) و ملاصدرا را مخدوش نمائيم، اشاره به مونيسم فلسفي هگل در اين مورد كه دنياي كثير و عيني در جريان صيرورت ( شدن ) وحدت خويش را در روح مطلق كه بمثابه هدف غائي عالم اشياء و موجودات است، لازم و جالب مي‏نمايد17

در پايان اين بحث ذكري كوتاه از مقايسه فلسفه اصالت وجود صدرالمتألهين و مفهوم اصالت وجود يا موجود در فلسفه وجودي (اگزيستانسياليسم) اروپايي، قبل از هر چيز نزد هايدگر آلماني (1979 وفات) بجا خواهد بود.

قبل از هر چيز تأكيد بر اين نكته لازم است كه مفهوم اصالت وجود كه در آثار ملاصدرا ملاحظه مي‏گردد هيچ وجه مشتركي مضموني با معني وجود و تعبيرات متفاوتي از آن كه نزد فلاسفه اروپايي از جمله هايدگر (وفات 1979)، سارتر (وفات 1968) و ياسپرس(1966) يافت مي‏شود ندارد.

وجود از نظر ملاصدرا بمفهوم انتولوژيك آن حقيقتي عيني است كه در خارج از ذهن متحقق است، حقيقتي بسيط و در عين حال محيط بر همه چيز عالم. و چون براي حقيقت وجود، وجود ذهني نيست، بنابرين حقيقت وجود نه كلي، نه جزئي، نه عام و نه خاص، نه مطلق و نه مقيّد مي‏باشد. بلكه اين اوصاف و عناوين، لازمه مراتب و درجات مختلف وجود است و يا لازمه ماهيات و عوارض ماهياتي كه بوسيله وجود، موجود مي‏گردند.18

همانطوريكه قبلا اشاره شد، ماهيات مرز تعين و تشخص موجودات نسبت به وجود و نيز در تقابل با همديگر است و امري ذهني مي‏باشند. فقط وجود است كه حقيقي و اصيل است. اين است مفهوم اصالت وجود ملاصدرا.

اما جريانات فلسفي اگزيستانسياليستي از مفهوم وجود ( E×ISTENZ ) بطور كلي، وجود فردي انسان را مي‏فهمند كه حداكثر از نظر شباهت لفظي همان موجود است كه در آثار ملاصدرا داراي ماهيت تلقي شده است.

اگزيستانسياليستها وجود حقيقي را فقط از آن انسان مي‏دانند و نه اشياء ديگر. گذشته از اين اين وجود بالفعل به انسانها داده نشده بلكه ابتدا نوعي وجود بالقوه و ممكن است. در اصل انسان خود، خود را خلق مي‏كند. وجود او طرح خود اوست. فلاسفه اگزيستانسياليستي از جمله هايدگر معتقدند كه نماينده يكنوع انتولوژي بنيادي هستند كه تمام نظريات مكاتب فلسفي سابق از افلاطون به بعد را تخريب مي‏كند. از ديدگاه هايدگر، ما براي اينكه چيزي از وجود بدانيم بايد از خود موجود انساني شروع كنيم و از او بپرسيم.

موجودي كه نه از راه تفكّر بلكه فقط از راه شهود ( Erleben )و علم حضوري (مشاهده) به ذات خويش پي مي‏برد. اين مشاهده فقط در حالات ويژه‏اي از جمله تجربه كردن مرگ (هايدگر) و يا تهوع (سارتر) و يا شكست انسان در حالت مرزي (مرگ، غم و اندوه، گناه) (ياسپرس) بدست مي‏آيد. نيروي محركه اين جريان علم حضوري ( Erleben ) ترس است. در اينجاست كه انسان جايگاه محدود خود را در عالم مي‏يابد. يعني بوسيله ترس، عدم امنيت خويش، عزلت و سرشكستي هستيش را كه از آغاز مرگ، مرگي كه راه گريزي از آن ندارد معين شده است.19

براساس نظريات هايدگر، تنها موجودي كه قادر است در باره وجود اظهار نظر كند، موجود انساني است، تنها موجودي كه با محيط اطرافش (وجود) مناسباتي برقرار مي‏كند، همان هستي( DASEIN ) انساني است. در يك نكته مي‏توان از علم حضوري ملاصدرا كه درك وجود را بلاواسطه و مستقيم مشاهده مي‏كند و مفهوم ( Esleben )كه مشاهده مستقيم و ذوقي موجود را بوسيله خودش ميسر مي‏داند و نوعي برتر از تعقل است، شباهتي ديد.

اصطلاحات شهود و خودآگاهي برتر را نيز مي‏توان بكاربرد. همانطوريكه توشيهيكو ايزوتسو در مقايسه شهود عرفاني ملاصدرا با پديده ناگهاني الهامي تجربه وجود از جانب سارتر اشاره مي‏كند يكباره در سطح و مرتبه غيرعادي وجدان و آگاهي، بعنوان چيزي بكلي متفاوت با آنچه افراد عادي از وجود مي‏شناسند به او داده شده است.
2 - نظريه حركت جوهري:

ملاصدرا نظريه سنتي مربوط به حركت را كه در متافيزيك ارسطو و ابن سينا مطرح گرديده و براساس آن، حركت، فقط در چهار مقوله كميت، كيفيت، وضع و أين رخ مي‏دهد، تكامل داده است. بنظر او حركت نه تنها چهار مقوله فوق را در بر مي‏گيرد بلكه در جوهر اشياء و عالم هستي جريان دارد.

ملاصدرا در شواهد الربوبيه ص 156 مي‏نويسد: «بعضي گمان كرده‏اند كه حركت همان طبيعت است يعني همان جوهر صوري كه در سير و سلوك است اما اين گمان غلط است، بلكه حركت عبارت است از متحركيّت طبيعت. و بنابرين، حركت، صفت متحرك و حالت اوست نه نفس او، پس حركت عبارتست از نفس خروج قوه به فعل نه آن چيزي (يعني مقوله‏اي) كه متحرك، بدان چيز از قوه به فعل مي‏رسد.»

در ادامه بحث ملاصدرا با استدلالات منطقي و نقد نظرات فلاسفه مشائي در جهت اثبات نظريه خويش مطالب جالبي را اظهار مي‏دارد كه از نقل تمامي آنها در اينجا خودداري مي‏شود.

در پايان تجدد، او نوزايي را در طبيعت بررسي مي‏كند و دو وجه ثبات و تغيّر را بيان مي‏دارد كه بعنوان دوجهت حركت جوهري محسوب مي‏گردند، در اينباره مي‏نويسد: «طبيعت جوهري است كه هيچگاه در ذات و جوهر خويش قرار و ثبات ندارد و همواره در تغير و تجدد و حركت است و چون طبيعت، جوهري است مادي‏الوجود و از خصوصيات ماده، امكان و استعداد قبول هر صورتي است پس هر قدر كه بوسيله حركت از قوه به فعليّت برسد باز امكان و استعداد قبول صورت جديدي در وي الي غيرالنهايه باقي است و مبدأ تغيير و تحرك و همچنين مبدأ قوام و بقاي ماده، همان طبيعت است. زيرا خود در ذات و جوهر خويش نيز ثابت و بر يك حال باقي نيست. پس طبيعت، حادث و متجدد بالذات است و حركت زمان در حدود و تجدد تابع طبيعتند.» (ص 244).

براساس اين نظريه حركت و ماده، حركت و طبيعت جدايي ناپذيرند.

زمان، نيز در اين بين كميّت جوهر است و مانند حركت يكي از خواص ذاتي ماده مي‏باشد. اين نكته خلاف نظر كانت (وفات 1804) آلماني است كه زمان و مكان را فقط امري ذهني شمرده و ناشي از تصورات انساني ميداند و براي آنها واقعيت خارجي قائل نيست. اضافه براين رد نظريه نيوتن انگليسي است كه براي زمان، خاصيت مطلق قائل است. صدرالدين شيرازي زمان را بعد چهارم ماده ناميده و بر ابعاد شناخته شده، طول و عرض و ارتفاع اضافه نموده است. انيشتين دانشمند فيزيكدان آلماني ( 1955 - 1879 ) كه كاشف تئوري نسبيت مي‏باشد، ضمن تحقيقات دامنه‏دار در ابعاد و كميّت عالم و امتداد اجسام، ضمن كاربرد قوانين رياضي به اين نتيجه رسيده كه: اصل عالم جز حركت چيزي نيست و تنوع حركت، اجسام متنوع بوجود آورده، و امتداد زماني، از امتداد مكاني جدايي ناپذير است و حجم عالم طبيعت از چهار بعد تشكيل يافته كه بعد چهارم آن زمان مي‏باشد.20

در اينجا، دو فيلسوف شرق و غرب بر مبناي دو جهانبيني به يك نتيجه علمي فوق‏العاده مدرن دست مي‏يابند.21

فلاسفه مادي و ماركسيستي عصر اخير، كشفيات فيزيك مدرن را كه از پيوند ذاتي حركت ماده و زمان دفاع مي‏كنند، بعنوان ضربه‏اي به ايده‏آليسم فلسفي و مذهبي تلقي مي‏نمايند كه پيوسته حركت و طبيعت را جدا از هم تصور نموده تا از آن بنتايج متافيزيكي و مذهبي برسد و در نهايت نظريه خلقت را توجيه نمايند.

البته ما نمي‏خواهيم از اين نكته ماترياليستي در نظرات ملاّصدرا بنتايج تئوريك دور از واقع برسيم. چرا كه ملاصدرا در مطالب مربوط به ادامه بحث حركت جوهري كه در پايين به آن اشاره مي‏كنم به مخلوق بودن ماده با حركت در يك پيوند ذاتي اشاره مي‏كند و مسئله را بشيوه‏اي كلامي حل مي‏نمايد و باصطلاح به نوعي ايدآليسم مذهبي و خداجويانه توسل مي‏جويد.

ملاّصدرا كه رساله‏اي بنام في حركت الجوهريه نوشته است، آنرا بمثابه يكي از اركان اساسي حكمت خويش قرار ميدهد. يعني هم نظريه‏اي است پويا كه به انسجام سيستم فلسفي او كمك مي‏كند و هم متدولوژي خاصي است براي حل مسائل فلسفي چندي از جمله حدوث عالم، حدوث جسماني روح، معاد جسماني و نيز ربط حادث ( متغير ) به قديم (ثابت لامتغير) كه خود در رابطه با تئوري كمال غائي ( Teleologie ) از اهميت ويژه‏اي برخوردار است و نوعي نظريه «تكامل طبيعي» را معرفي مي‏كند.

به اعتقاد ملاصدرا حركت جوهري علت و اساس سير تكاملي اشياء عالم و نفس انساني است كه در طلب كمالند و در اين سير صعودي و بالنده به سلب نواقص خويش و كسب جمال جديد نائل مي‏آيند، بدون اينكه انواع ثابته تغيير نمايند، و اين بعلت اينست كه هر موجودي دو وجه و جهت دارد، يكي ثابت كه جهت او را به واجب‏الوجود نشان مي‏دهد و دومي وجه متغير است كه مبدء تحولات ذاتي در ماده و جسم توجه دارد.

چهره متغير موجودات را عالم طبيعت و ماده مي‏خوانند و چهره ثابت موجودات را عالم ملكوت نامند. و واسطه ربط متغيرات به ثابت نيز، همان جوهر اساسي و ازلي عالم مي‏باشد كه در گردش مستدير و دائمي است. اشياء واقعي بترتيب درجات از واجب‏الوجود صادر مي‏شوند ( عقول، نفس، افلاك آسماني، انسان، حيوان، نبات، جسم، عناصر و هيولا) كه مجددا در يك سير تكاملي معكوس، ماده بيجان به نبات، نبات به حيوان، حيوان به انسان، در پايان، انسان در تكامل نهايي ( با كسب معرفت) به روح خالص تبديل شده كه در نهايت به مبدء خويش (خداوند) كه نور مطلق است برمي‏گردد.

در حقيقت روح، شكل نهايي و تكامل يافته و ظريف ماده است كه بر بنيان حركت جوهري پديد آمده است. انسان حلقه واسط بين دنياي روحاني و دنياي مادي را تشكيل مي‏دهد.22

همانطوريكه اشاره گرديد صدرالمتألهين بر اين عقيده است كه مفردات و اشياء عالم قادرند مراحل مختلف درجات وجود از پايينترين تا بالاترين مرتبه را براساس حركت جوهري طي نمايند. اين نظر خلاف رأي ارسطو و ابن‏سيناست كه براي ماهيات اشياء و موجودات درجات بالاتر و پايينتري در تكامل هستي قائل نيستند، مطابق اين نظريه ملاصدرا، نفس انساني، ابتدا از ماهيّت فيزيكي و مادي برخوردار است. سپس در جنين بصورت نفس نباتي، بعد از آن بصورت نفس حيواني و در نهايت به نفس انساني مبدل مي‏گردد. نفس انساني قادر است با اشتغال به تفكّر فلسفي و عرفاني پله‏هاي تكامل معنوي را تا رسيدن به درجه وجودي فرشتگان بپيمايد. 23

البته لازم به گفتن نيست كه اين انديشه‏هاي تجدد و نوزائي مستمر عالم و نيز تكامل موجودات عالم بشكلي نزد عرفاي اسلامي از جمله مولانا جلال‏الدين رومي بسيار يافت مي‏گردند.

اين نظريات تكاملي صدرالدين شيرازي البته در جاي خود، بسي جالب است و از ديدگاه تئوريك نكاتي را بيان مي‏دارند كه از سوي دانشمنداني همچون لامارك (وفات 1829) و داروين (وفات 1882 ميلادي) و شاگردان آنان نيز بنحوي خاص بدانها اشاره شده است.

البته اين مقايسه بايد خيلي محتاطانه انجام گيرد و براساس تجربه تاريخي ومتدلوژي علمي به بحث بپردازد، زيرا كه نمي‏توان مضمون اين نظريات را در جزئيات يكسان دانست. در اين مورد ذكر اين نكته لازم است كه نظريه ملاصدرا كم و بيش تحت تأثير ميتولوژي صدور و فيض نوافلاطوني مي‏باشد كه اشياء و موجودات عالم را تجلي مبدء باري مي‏داند كه بترتيب درجات بوجود آمده‏اند.

نتيجه تبعي و كلّي اين انديشه، توضيح رابطه وحدت و كثرت عالم است. در واقع اين سير معكوس افاضه (يعني رجعت) موجودات و اشياء عالم كه ضرورتا از مدارج مختلفي مي‏گذرد، مبناي نظريه تكاملي او شده است.

در اين رابطه بايد در نظر داشت كه اين نتايج تئوريك از سوي ملاصدرا هيچگونه پايه و اساس علمي و تجربي ندارد بلكه همانطوريكه گفته شد، توجيه عملي و كاربردي حركت جوهري مي‏باشد كه از استنتاجات و استدلالات كم و بيش عقلي و منطقي و ذوقي بدست آمده است. از اين گذشته وي از تبدل انواع بشكلي كه نزد لامارك و داروين پيدا مي‏شود، سخني بميان نمي‏آورد، بر عكس حتي وي ثبات انواع را جهت ثابت موجودات عالم در رابطه با حركت جوهري مي‏داند. بطور كلي در يك نكته و آنهم در جايي كه براي حيات (روح) منشأ مادي و فيزيولوژيك قائل است بنظرات دانشمندان مذكور در مورد اينكه جاندار مي‏تواند از ماده بيجان با طيّ يك فرآيند بغرنج و طولاني بوجود آيد، نزديك مي‏گردد.

از اين گذشته در جمعبنديهاي تئوريك لامارك و داروين در مورد انتخاب طبيعي و تكامل و تبدل انواع، عمدا محيط و ارث (ژنها) نقش برجسته‏اي بازي مي‏كنند.24

هِردِر( HERDER ) (وفات 1803) دانشمند آلماني، شاگرد كانت و هوادار مكتب اسپينوزا، نظرياتي دارد كه از نظر محتواي تاريخي و طبيعي شباهت بيشتري با نقطه نظرات ملاصدرا دارد. او يكي از پيشگامان اوليه داروينيسم بشمار مي‏رود. او در اثر خويش نظراتي درباره فلسفه تاريخ بشريت (جلد دوم ص 38)25

بزبان آلماني، بطور غير مستقيم به آن اشاره مي‏كند كه ما انسانها ابتدا نبات و سپس حيوان بوده‏ايم بعد از اين، طبيعت چه چيزي از ما بوجود خواهد آورد، نزد ما روشن نيست. از ديدگاه او ماده و روح در يك پيوند لاينقطع تكاملي قرار دارند و بشكلي جدايي ناپذير، بهم مرتبطند.

هِردر هنوز به مونيسم پيگير اسپينوزا، نپيوسته است، و در عين حال ثنويت دكارت را تعديل مي‏كند. او در اين رابطه نيروهاي آلي را حلقه واسط بين خدا و ماده مي‏داند.26

هِردِر نيز مانند صدرالدين شيرازي انديشه را بالقوه با ماده در ارتباط مي‏داند ولي مي‏داند كه فقط در مرحله تكامل يعني در مورد زنده انساني آنست كه به فعليت مي‏رسد.

وي عالم را بمثابه يك فرايند تكاملي پيوسته مي‏داند كه بشكل قانونمندي مراحل ضروري و معيني را مي‏پيمايد. طبقات مختلف عالم كه هِردِر ترسيم مي‏كند در زير بطور خلاصه ذكر مي‏شود:

1 - سازمان ماده: حرارت، آتش، نور، هوا، آب، خاك.

2 - سازمان زمين: مطابق قوانين حركت.

3 - سازمان اشياء بيجان: سنگ‏ها، عناصر، نمك و غيره

4 - سازمان نباتات: ريشه، برگ، نيروها.

5 - حيوانات: جسم و حواس

6 - انسانها: عقل و فهم

7 - عقل كل ( نفس كل ): عالم هستي27

اين تقسيمات عالم هستي شباهت زيادي به تشكيك و مراحل وجودي ملاصدرا دارد. از ديدگاه هر دو فيلسوف اين اجزاء، حلقه‏هايي از زنجير كمال غائي را تشكيل مي‏دهد كه به دنياي مافوق حسي ( ملكوتي ) منتهي مي‏گردد.28
3 - نظريه شناخت :

در تاريخ تفكّر اسلامي نظريه شناخت جايگاه پراهميتي را اشغال نموده است. يكي از نكات بنيادين در متدولوژي شناخت فلاسفه اسلامي و بويژه متفكّرين عصرحكمت اين بوده كه آنها امور حسي و عقلي را از هم جدا پنداشته‏اند، بشكلي كه شناخت جزئيات را كار حواس انساني و كليات را مختص عقل مي‏دانستند و در نتيجه دخالت در جزئيات را كار علم نمي‏دانستند و بيشتر به كليات و مباحث مربوطه مي‏پرداختند.

اين فلاسفه بدينترتيب راه تحقيقات و اكتشافات علمي را برروي خود مي‏بستند. آنها از ارتباط ارگانيك بين ادراك حسي و عقلي، جزئي و كلي سخني روشن بميان نمي‏آوردند.

از همه اينها گذشته ادراك مفاهيم و معلومات كامل را در رابطه عقل مستفاد و عقل فعّال (عقل دهم) ممكن مي‏دانستند و به شناخت، جنبه غيبي و ميتولوژيك مي‏دادند. عقل را عامل مجردي مي‏دانستند و به اين مسئله پي نبرده بودند كه مغز عضو انديشيدن است. در دوراني كه ملاصدرا نظريات تئوريك خويش را در اين حوزه مهم از فلسفه در همان چارچوب كلي نوافلاطوني ارسطوئي مطرح مي‏نموده فلاسفه دقيقا همعصر او مانند دكارت (وفات اواسط قرن 17) و بيكن (وفات اواسط قرن 17) انقلاب عظيمي در نظريه معرفت ايجاد كردند و با مطرح كردن متد رياضي، تجربي، حسي و عقلي زمينه اكتشافات و پيشرفتهاي فني و علمي غرب را ريختند.

بعد از اين مختصر نظري اجمالي به نظريه معرفت شيرازي مي‏افكنيم.

همانطوريكه اشاره شد ملاصدرا شناخت را از 3 طريق معتبر مي‏داند:
1 - شناخت‏حسي (جزئي):

كه بوسيله پنج‏حسّ ظاهري و همان تعداد حواس باطني كه مُدرك معاني و امور جزئي است.29

در حقيقت پنج حس باطني اطلاعات داده شده را از طرف قواي ظاهري (باصره، لامسه، سامعه، ذائقه و شامه) جذب و شناسايي كرده و به رده بندي و ذخيره آنها مي‏پردازند.

دماغ بعنوان عضو مادي اين عمليات مي‏باشد.30
2 - شناخت عقلي:

ملاصدرا نفس را در وجود انسان كمال اول متعلق به جسم طبيعي آلي داراي حيات اوليه بالقوه مي‏نامد كه قادر است به ادراك امور كليه و انجام عمل فكريه ولذا براي اين نفس باعتبار داشتن مزيّت قبول و فراگيري علوم از مافوق خويش (يعني عالم عقول) و قدرت بر تدبّر و تصرّف بر مادون خويش، در قوه ديگري است به نام قوه علاّمه و قوه عمّاله كه با قوه اول، تصورات و تصديقات را ادراك مي‏كند و حق و باطل را در مورد آنچه كه تعقل و ادراك مي‏كند تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام عقل نظري ناميده مي‏شود. و با قوه دوم اعمال و صنايع مختص به انسان را استنباط مي‏كند و عمل نيك و پسنديده و يا عمل زشت و نكوهيده و انجام يا ترك آنها را تشخيص مي‏دهد و اين قوه بنام ( عقل عملي) ناميده مي‏شود.

ملاصدرا براي هريك از عقول نامبرده چهار مرتبه قائل است.
مراتب عقل نظري عبارتند از:

عقل هيولاني، عقل بالملكه، عقل بالفعل، عقل مستفاد. عقل مستفاد در حقيقت همان عقل بالفعل است هنگامي كه بتواند كليه معقولات و صور علميه را بوسيله اتصال به مبدء فعال در ذات وي مشاهده كند و در حقيقت عقل بالفعل حصول و حضور كليه معقولات است در ذات عقل با حصول و حضور بالفعل و عقل مستفاد، مشاهده كليه معقولات است در ذات عقل فعال.

عقل مستفاد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند كه نفس، آن معقولات را از مافوق خود يعني عقل فعال استفاده مي‏كند.31

براساس اظهارات ملاصدرا معرفت انسان از اشياء در نتيجه پيوند عقل انساني با عقل فعال كه با افلاك آسماني مرتبط است، حاصل مي‏گردد. در اين رابطه عقل انساني قدرت تصور اشكال و مفاهيم معرفت را مي‏يابد، بدون اينكه تجريد مفاهيم كلي از اطلاعات داده شده توسط حواس انساني، بوقوع بپيوندد.
3 - شناخت اشراقي، شهودي:

ملاصدرا در آثار خويش مدام نقش شهود را برجسته مي‏كند و آنرا تنها راه معرفت به ذات وجود و جوهر اشياء و روشنترين و يقينيترين راه شناخت مي‏داند.

جان لاك ( وفات 1704 ) فيلسوف انگليسي براساس درجه يقيني سه مرحله شناخت قائل است: شهودي، حسي و برهاني كه از ميان آنها معرفت اشراقي (شهودي) روشنترين و مطمئنترين نوع معرفت است چرا كه نفس (روح) بعد از مقايسه دو ايده، در مورد انطباق يا عدم انطباق دو ايده را بلاواسطه از طريق شهود كسب مي‏كند.32

هانري برگسون33(1941 - 1859) فيلسوف فرانسوي نيز در نظريه معرفت خويش مي‏گويد: در حاليكه عقل، شناخت مكان را به زمان انتقال مي‏دهد و آنرا بشيوه رياضي محاسبه مي‏كند، در شهود (جايي كه عاقل تا اتحاد كامل ذاتي با معقول پيش مي‏رود، و زمان بعنوان (امتداد دائم ) ادراك مي‏شود. حقيقت (واقعيت) بعنوان امري گوناگون، لاينقطع و بيپايان در حركت خلاقانه‏اش مشاهده گردد. اين مشاهده يا جريان روانِ آگاهي از هر گونه جبري خالي است و معني واقعي آزادي انساني است.34

**************************************************

مرتضي مطهري، آشنايي با علوم‏اسلامي، انتشارات‏صدرا، ص160.

**********************************************

موضوعات: نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب  لینک ثابت
 [ 01:13:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم