فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



 

امام مهدی علیه السلام در نگاه مذاهب چهارگانه اهل سنت
 
 

مقدمه
اعتقاد به ظهور مهدی موعود علیه السلام بخشی از اعتقادات اسلامی را تشکیل می دهد و با وجود پاره ای از اختلاف نظرها در برخی از جزئیات مربوط به شخص امام مهدی علیه السلام و نیز در باره چگونگی ظهور و تشکیل حکومت آن حضرت، تمامی مذاهب اسلامی به آمدن چنین شخصیتی در آخر الزمان باور دارند و بر خلاف نظر بعضی از نویسندگان، این عقیده اختصاص به مذهب شیعه نداشته و ندارد و این واقعیت با مراجعه به منابع روایی و دیدگاههای عالمان مذاهب اسلامی به خوبی روشن می شود. عالمان و دانشمندان چهار مذهب اصلی اهل سنت، یعنی: شافعیان، حنبلیان، مالکیان و حنفیان به این واقعیت تصریح دارند و آن را از جمله اعتقادات اسلامی بر شمرده و حتی برخی آن را ضروری دین نیز دانسته اند.

با این وصف، برخی از نویسندگان اسلامی و به ویژه در دوره اخیر، از پذیرفتن اصل مهدویت سرباز زده اند و با دلایلی که به نظر می رسد برخی از آنها برگرفته از دیدگاههای مستشرقان باشد، به انکار مهدویت به عنوان عقیده ای اسلامی پرداخته و آن را بر آمده از تفکرات شیعه معرفی کرده اند.

بر خلاف این اظهار نظر غیر کارشناسانه، اعتقاد به امام مهدی علیه السلام و تصریح بر اسلامی بودن این باور، از سده های نخستین تاریخ اسلام تاکنون وجود داشته و در آثار و نوشته های دانشمندان اسلامی منعکس شده است و نادیده گرفتن این واقعیت همانند انکار امور بدیهی و واضح است.

در این نوشتار، برای اثبات این ادعا گفته ها و نوشته هایی از دانشمندان چهار مذهب اصلی اهل سنت ذکر می شود که به روشنی بیانگر این مهم است؛ البته باید اعتراف کرد که توجه به این موضوع در میان عالمان شافعی مذهب جایگاه ویژه و برتری داشته است و آثار و تألیفات آنان در این زمینه، بیش از آثار و تألیفات دیگر دانشمندان مذاهب اسلامی می باشد.

الف. دانشمندان شافعی
آنان توجه خاص و ویژه ای به موضوع مهدویت داشته اند و در بسیاری از آثار و نوشته های خود، از زوایای مختلف به طرح این بحث و مباحث پیرامونی آن پرداخته اند؛ گاهی با ذکر روایات و احادیث مربوط، گاهی با بیان ویژگیها و اوصاف حضرت و دیگر گاه با رد اشکالات و شبهاتی که در این حوزه وارد شده است.

یادآوری این نکته مفید است که تعدادی از دانشمندان شافعی مذهب در مورد خصوصیات و ویژگیهای امام علیه السلام با شیعه هم عقیده هستند و این واقعیت از لا به لای برخی نوشته های آنان مشهود است. اینک برخی از نوشته ها و نظرات تعدادی از نویسندگان شافعی مذهب ذکر می شود:

1. کمال الدین محمد بن طلحة الشافعی (م قرن هفتم ه . ق)
وی با نوشتن کتاب «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» دیدگاههای خود را در باره امامان معصوم علیهم السلام بیان داشته است و همان گونه که از نام کتاب پیداست، مؤلف، آن را در باره فضایل و زندگی نامه امامان علیهم السلام نگاشته است و به همین سبب، باب آخر کتاب را به امام مهدی علیه السلام اختصاص داده و در آنجا نظرات خود را در باره آن حضرت بیان داشته است.

نکته مهم و قابل توجه در اندیشه این نویسنده، این است که در مورد شخص آن حضرت، به مانند شیعه معتقد است که ایشان فرزند امام عسکری علیه السلام می باشد و اکنون نیز در قید حیات است.

برای اثبات ظهور امام علیه السلام ، احادیث متعددی را از منابع اهل سنت ذکر کرده و در پایان نیز به بررسی و ارزیابی برخی اشکالات در باره امام مهدی علیه السلام پرداخته و به تفصیل آنها را پاسخ داده است. از جمله آن اشکالات اینکه چگونه مهدی موعودی که پیامبر صلی الله علیه و آله وعده آمدن وی را داده است، همان محمد بن الحسن العسکری می باشد؟

نویسنده در توجیه حدیث «اسم ابیه اسم ابی» که برخی منابع اهل سنت آن را به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر کرده اند، توضیح مفصل و ارزشمندی را بیان داشته است.

2. کنجی شافعی (م قرن هفتم ه . ق)
یکی از کتابهای خوب و منظمی که احادیث و مباحث مربوط به امام مهدی علیه السلام را با ترتیبی خاص و با ابواب و موضوعاتی منسجم ذکر کرده، کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» نوشته کنجی شافعی است. وی در مقدمه کتاب می نویسد:

«من این کتاب را به نام «البیان فی اخبار صاحب الزمان» نامیدم و از ذکر هر روایتی که از طریق شیعه وارد شده، اجتناب کردم؛ که شیعه هر چند نقلش صحیح باشد، برای آنان کارساز است… و استدلال به احادیث غیر شیعه مسئله را تأکید بیشتری خواهد بخشید.»

نکته حائز اهمیت در این نوشته آن است که نویسنده با عنوانی که به آخرین باب داده ـ بر خلاف نظر بیشتر اهل سنت ـ امام مهدی علیه السلام را متولد شده می داند و معتقد است که وی دارای حیات است.

وی در ابتدای باب 25 می نویسد:

«هیچ امتناعی در بقاء مهدی وجود ندارد؛ به دلیل اینکه عیسی و الیاس و خضر علیهم السلام که از اولیای خداوند می باشند، زنده اند و دجال و ابلیس که از دشمنان خداوند هستند نیز زنده اند و زنده بودن اینها به وسیله قرآن و سنت اثبات شده. آن گاه که بر این موضوع اتفاق کرده اند، زنده بودن مهدی را انکار کرده اند. پس بعد از این به سخن هیچ عاقلی توجه نمی شود، اگر بخواهد باقی بودن مهدی را انکار نماید.

نویسنده در ادامه، با ذکر دلایل و مستنداتی، زنده بودن عیسی و خضر علیهماالسلام را اثبات می کند و از این دلایل نتیجه می گیرد که زنده ماندن امام مهدی علیه السلام در مدت طولانی هیچ استبعادی ندارد.

3. اسماعیل بن کثیر(م 774 ه . ق)
وی در کتاب «النهایة فی الفتن و الملاحم» فصل ویژه ای برای امام مهدی علیه السلام گشوده و ضمن توضیحاتی در باره ایشان، احادیث و روایات زیادی را نقل کرده و در پاره ای از موارد به توضیح آنها نیز پرداخته است. وی عنوان این فصل را چنین ذکر کرده: «فصل فی ذکر المهدی الذی یکون فی آخر الزمان.»

در ابتدای این فصل این چنین آغاز می کند:

«مهدی علیه السلام یکی از خلفای راشدین و از امامان هدایتگر می باشد که روایات منقول از رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او نقل شده و گویای این است که حضرت در آخر الزمان خواهد آمد و به گمانم ظهورش پیش از آمدن عیسی علیه السلام باشد.»

وی تصریح می کند که مهدی موعود علیه السلام از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله و از فرزندان فاطمه علیهاالسلام می باشد.

نویسنده بعد از ذکر برخی از احادیث، در باره سند آنها به قضاوت نشسته و در چند مورد، اسناد این روایات را صحیح و یا حسن دانسته است.

4. سعد الدین تفتازانی (م 793 ه . ق)
وی در مبحث امامت کتاب «شرح المقاصد» که آخرین بخش این کتاب است، موضوع ظهور امام مهدی علیه السلام را مورد توجه قرار داده، می نویسد:

«روایات صحیحه ای در مورد ظهور پیشوایی از نسل فاطمه علیهاالسلام آمده و چنین دلالت دارد که آن حضرت، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از پر شدنش از ظلم و ستم… .»

وی در ادامه، ظهور امام علیه السلام را از جمله نشانه های قیامت بر شمرده و مجددا بر صحت اخبار مهدویت تأکید ورزیده؛ هر چند آنها را احادیث آحاد دانسته است.

البته نگاهی نقادانه به نگرش شیعه به مهدویت دارد و زنده بودن امام مهدی علیه السلام را امری بعید دانسته و ظاهرا مهم ترین دلیل وی در این مطلب، همین استبعاد حیات حضرت می باشد که معلوم است استبعاد تنها، نمی تواند دلیل قانع کننده و درستی باشد؛ چون واضح است که اگر با استبعاد تنها بشود موضوعی را منکر شد، بسیاری از مباحث و مسائل به راحتی قابل انکار خواهد بود و البته این شیوه ای پسندیده نمی باشد.

5. جلال الدین سیوطی (م 911 ه . ق)
وی که از نویسندگان برجسته اهل سنت در زمینه های گوناگون حدیثی، تفسیری و علوم قرآنی است، تألیف مستقلی در باره امام مهدی علیه السلام دارد با نام «العرف الوری فی اخبار المهدی» و در آن صدها حدیث را از منابع متعدد و مختلف اهل سنت جمع آوری کرده است و این کار، نشان از اهتمام و توجه جدی وی به این موضوع دارد. نویسنده که بیشتر به نقل احادیث اکتفا کرده و به ندرت توضیحاتی در باره آنها ذکر کرده است، در پایان، فصلی را گشوده و در آن چهار نکته مهم را یادآوری کرده که عبارت است از:

1. مهدی علیه السلام یکی از خلفای دوازده گانه ای است که در حدیث جابری سمره ذکر شده ؛

2. مهدی علیه السلام نمی تواند از فرزندان عباس بن عبد المطلب باشد؛

3. سند حدیث «لَا مَهْدِی اِلَّا عِیْسَی بْنُ مَرْیَمَ» ضعیف است؛ چون با نقل متواتری که گویای ظهور مهدی علیه السلام است، و اینکه وی از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد و عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند، متعارض است؛

4. آنچه نقل شده که مهدی علیه السلام از مغرب ظهور خواهد کرد، هیچ پایه و دلیلی ندارد.

علاوه بر آنچه که وی در این اثر نقل کرده، در برخی دیگر از آثارش، همانند: «الجامع الصغیر» احادیثی را در باره امام مهدی علیه السلام ذکر کرده است.

6. ابن حجر هیتمی (م 974 ه . ق)
وی در کتاب «الصواعق المحرقه» در ذیل آیه دوازدهم که در فضایل اهل بیت علیهم السلام نقل کرده، روایات مربوط به امام مهدی علیه السلام را با تفصیل زیادی از منابع متعدد اهل سنت آورده است و در ادامه می نویسد:

«قول بهتری است که خروج امام مهدی علیه السلام پیش از ظهور عیسی علیه السلام می باشد؛ ولی برخی نیز گفته اند: بعد از آن می باشد. ابو الحسن آبری می گوید: روایات ظهور مهدی علیه السلام که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده و متواتر و مستفیض هستند، دلالت دارند که وی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است و زمین را پر از داد می کند و به همراه عیسی علیه السلام خروج می نماید و او را در کشتن دجال در درب «لدّ» در سرزمین فلسطین یاری می رساند و او امام این امت خواهد شد و عیسی علیه السلام پشت سر او به نماز می ایستد.»

وی در شرح حال ابی القاسم محمد الحجة می گوید:

«سن وی هنگام وفات پدر، پنج سال بوده که خداوند در این سن به وی حکمت عطا کرد.»

با اینکه سخن وی صراحت در تولد پسر امام عسکری علیه السلام دارد، اما در ادامه و نیز در جایی دیگر، شدیدا بر شیعیان تاخته است که چرا آنان مهدی موعود علیه السلام را همان فرزند امام عسکری علیه السلام دانسته اند.

هیتمی در جایی دیگر و در پاسخ به پرسشی در مورد اعتقاد به یک مدعی مهدویت و نیز سؤال در باره حکم منکران امام مهدی علیه السلام چنین نوشته است:

«اعتقاد این گروه (معتقدان به مهدی بودن آن شخص) باطل و زشت است و بدعتی فاحش و گمراهی حتمی می باشد و اما انکار مهدی علیه السلام اگر به خاطر انکار سنت باشد، حکم کفر و ارتداد آنان باید صادر شود و کشته شوند و اگر این انکار، نه به خاطر انکار سنت، بلکه صرف دشمنی با بزرگان اسلامی باشد، پس تعزیر آنان لازم است.»

وی ضمن یادآوری مطلب یاد شده و تأکید بر آن در کتاب «الفتاوی الحدیثیة» برای استوار کردن رد این افکار و عقاید، احادیث متعدد و مختلفی را در باره امام مهدی علیه السلام ذکر کرده و به استناد آنها، ادعای آنان را غیر قابل قبول معرفی کرده است.

ضمنا وی کتابی مستقل در باره امام مهدی علیه السلام به رشته تحریر در آورده با نام «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر» که این نوشته در سه باب و یک خاتمه خلاصه شده و باب اول به بیان نشانه ها و خصوصیاتی که برای امام مهدی علیه السلام در روایات آمده، اختصاص یافته است و در این قسمت، با استناد به احادیث، 63 عنوان را یادآور شده است. در باب دوم روایات و احادیثی را که از صحابه ذکر شده، نقل کرده و در آن 39 حدیث را آورده است. در باب سوم آنچه که از تابعین در باره امام علیه السلام نقل شده، آورده که جمع آنها 56 حدیث است و در خاتمه کتاب، مباحث مختلفی از قبیل خروج امام علیه السلام پیش از آمدن عیسی علیه السلام ، علامات نزول عیسی علیه السلام ، خروج یأجوج و مأجوج، و نیز خروج دابة الارض را با تکیه بر احادیث و گفته های علما ذکر کرده است.

افزون بر این چند مورد که از میان علمای شافعی مذهب ذکر شد، شمار زیادی از دانشمندان شافعی، در باره امام مهدی علیه السلام با صراحت اظهار نظر کرده اند و برخی حتی تألیف مستقل و ویژه ای در این مورد به سامان رسانده اند که به جهت رعایت اختصار تنها نام چند نفر از آنها برده می شود: 1. مناوی (م 103 ه . ق) در کتاب «فیض القدیر»؛ 2. محمد رسول برزنجی (م 1103 ه . ق) در کتاب «الاساعة لا شراط الساعة»؛ 3. محمد الصبان (م 1307 ه . ق) در کتاب «اسعاف الراغبین و ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون.»

ب. دانشمندان حنبلی
1. امام احمد بن حنبل (م 241 ه . ق)
وی رئیس فرقه حنبلیهاست و نویسنده یکی از گسترده ترین و کهن ترین جوامع حدیثی اهل سنت نیز به شمار می رود. وی در این مجموعه حدیثی، احادیث مختلف و متعددی را در باره امام مهدی علیه السلام ذکر کرده است. یکی از فضلای محترم حوزه علمیه قم در اقدامی شایسته، احادیث مربوط به امام مهدی علیه السلام را که در این کتاب حدیثی آمده، جمع آوری کرده و با نام «احادیث المهدی علیه السلام من مسند احمد بن حنبل» به چاپ رسانده است.

در این کتاب، 136 حدیث از مسند احمد استخراج شده و طی چند بخش تنظیم گردیده است که در بردارنده موضوعات متعدد و مختلفی در باره امام مهدی علیه السلام است؛ از نشانه های ظهور آن حضرت تا ظهور و وضعیت عصر ظهور و دیگر موضوعات مرتبط با امام مهدی علیه السلام .

ممکن است گفته شود: چون احمد بن حنبل در باره این احادیث قضاوت خاص نداشته است، پس ذکر این احادیث نمی تواند دلیلی برای اثبات دیدگاه و نظر او در این باره باشد؛ ولی در جواب باید گفت: ثبت این تعداد زیاد از احادیث در این جامع حدیثی کهن، حتما نشان از پذیرش و اعتماد نویسنده بر این احادیث دارد و چنین اهتمامی از سوی وی حکایت از مقبولیت محتوای آنها نزد وی دارد. بنابراین، مهم ترین شخصیتِ فرقه حنبلی که در موضوع مهدویت دیدگاهش روشن و مشخص است، امام آنها یعنی احمد بن حنبل است.

2. ابن تیم جوزیه حنبلی (م 751 ه . ق)
وی که از نویسندگان سرشناس و معروف اهل تسنن است، فصل پنجاهم کتاب «المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف» را به مباحث مربوط به امام مهدی علیه السلام اختصاص داده و در ردّ حدیث جعلی «لَا مَهْدِیَّ اِلَّا عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ؛ مهدی جز عیسی وجود ندارد.» مطالب و مباحث مختلفی را ذکر کرده و از قول برخی از دانشمندان اهل سنت، از جمله احمد بن الحسین آبری تواتر روایات نبوی را در باره امام مهدی علیه السلام یاد آور می شود و می گوید: «تواتر در این باره وجود دارد که آن حضرت از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و عیسی علیه السلام به هنگام ظهور وی، خواهد آمد و در نماز به او اقتدا خواهد کرد.»

وی در ادامه، برای تأکید گفته آبری، روایات متعددی را از منابع اهل سنت ذکر کرده و هنگام تقسیم بندی این احادیث، تصریح دارد که اینها چهار دسته هستند: صحیح، حسن، غریب و موضوع.

و به این ترتیب، تعدادی از احادیث امام مهدی علیه السلام را صحیح و حسن دانسته و آنها را دارای حجیت و قابل برای استدلال معرفی کرده است.

3. یحیی بن محمد حنبلی (م قرن دهم ه . ق)
وی در پاسخ به پرسشی در مورد معتقدان به یک مدعی مهدویت و نیز در باره منکران اصل مهدویت چنین نوشته است:

«الحمد لله اللهم اهدنا لما اختلف فیه الحق باذنک! عقیده مذکور بدون شک، باطل است؛ چون مستلزم مخالفت و ردّ احادیث صحیحی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و پیامبر صلی الله علیه و آله در این احادیث از ظهور مهدی علیه السلام در آخر الزمان خبر داده و ویژگیهای شخصی مهدی علیه السلام و حوادث زمان ظهور را یاد کرده است. یکی از علائم مهم ظهور مهدی علیه السلام که کسی نمی تواند ادعا کند که واقع شده است، فرود آمدن حضرت عیسی علیه السلام از آسمان و قرار گرفتن او در کنار مهدی علیه السلام و نمازگزاردن او پشت سر آن حضرت و همین طور خروج دجال و کشته شدن او می باشد… و کسی که مهدی موعود علیه السلام را تکذیب کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به کفر او خبر داده است… .»

ج. عالمان حنفی و مهدویت
تعدادی از عالمان و نویسندگان حنفی مذهب در باره مهدویت و اعتقاد به مهدی آخر الزمان، نوشته ها و آثار خوب و ارزشمندی را از خود بر جای گذاشته اند. در پاره ای از موارد، علاوه بر اصل اعتقاد به ظهور امام مهدی علیه السلام ، به مانند شیعه به زنده بودن وی نیز معتقد می باشند و اینک دیدگاه چند نفر از دانشمندان حنفی مذهب در پی می آید:

1. ابن جوزی (م 650 ه . ق)
وی در کتاب معروفش، «تذکرة خواص الامة فی خصائص الائمة علیهم السلام »، فصلی جداگانه به امام مهدی علیه السلام اختصاص داده و مباحث و موضوعات مختلفی در این باره نگاشته است و در آغاز این فصل می گوید:

«فصل فی ذکر الحجة المهدی هو محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا و کنیته ابو عبد الله و ابو القاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان.»

آن گاه روایاتی از منابع اهل سنت ذکر می کند که در آنها موضوعات مربوط به امام مهدی علیه السلام مطرح شده است. ابن جوزی سپس به دیدگاه امامیه در باره زنده بودن امام مهدی علیه السلام پرداخته و برخی دلایل شیعیان در این باره را یاد آور شده است. از نوشته ابن جوزی چنین بر می آید که وی اعتقاد شیعه را در باره امام مهدی علیه السلام پذیرفته و آن را منطقی و قابل قبول دانسته است.

2. ابن طولون دمشقی (م 935 ه . ق)
وی که در حدیث، فقه و تاریخ صاحب نظر و در بسیاری از موضوعات دارای آثار و نوشته هایی بوده، کتابی با نام «الائمة الاشاعة» دارد که بخشی را به «الحجة المهدی» اختصاص داده و در آن به بحث در باره امام مهدی علیه السلام پرداخته است. در این اثر، بیشتر عقاید و اندیشه های شیعه در مورد ولادت امام مهدی علیه السلام و زنده بودن آن حضرت را نوشته است و هر چند با صراحت این عقاید را نپذیرفته، ولی از لا به لای نوشته وی چنین بر می آید که تمایل به قبول آنها دارد و البته اظهار نظر صریح را به کتاب دیگرش با نام «الهدی الی ماورد فی المهدی» موکول کرده و ظاهرا از این نوشته هم اثری باقی نمانده است.

ابن طولون در کتاب «الائمة اثنا عشر» با احترام و تجلیل فراوان اسامی امامان دوازده گانه شیعه را در اشعاری گنجانده است.

3. عبد الوهاب شعرانی (م 973 ه . ق)
وی در باب 56 کتاب «الیواقیت و الجواهر» نشانه های قیامت را که در احادیث آمده، ذکر کرده که از جمله آنها، خروج امام مهدی علیه السلام می باشد. نکته قابل توجهی که وجود دارد، این است که وی با وجود حنفی بودن، به مانند شیعه معتقد است امام مهدی علیه السلام فرزند امام عسکری علیه السلام است و اکنون زنده و در قید حیات می باشد و تا زمان ظهور عیسی علیه السلام نیز زنده خواهد ماند. به متن عبارت وی بنگرید:

«وی (امام مهدی علیه السلام ) از فرزندان امام عسکری علیه السلام است و ولادتش در شب نیمه شعبان سال 255 ه . ق اتفاق افتاده و تا زمان آمدن عیسی علیه السلام زنده خواهد ماند.»

بدین شکل، وی نه تنها آمدن و ظهور امام مهدی علیه السلام را در آخر الزمان از جمله موارد حتمی بر شمرده است، بلکه تولد آن حضرت و حیات ایشان را تا زمان ظهور قبول دارد و از این جهت، اندیشه و عقیده وی بسیار نزدیک به عقیده شیعه می باشد.

4. ابو السرور حنفی (م قرن دهم ه . ق)
وی که مفتی حنفیها در شهر مکه بوده است، در پاسخ به استفتائاتی که جماعتی از مسلمانان هند از علمای آن زمان مکه کرده اند و از آنان خواسته اند که نظرشان را در مورد اعتقاد به یک مدعی مهدویت و نیز منکران مهدویت بنویسند، چنین گفته است:

«اعتقاد این طایفه زشت کردار باطل است و پوچ. باید با عقیده باطل و پیروان آن به سختی مبارزه کرد و این فکر یاوه را از مغز آنان در آورد؛ چون این عقیده مخالف است با احادیث صحیح و سنن صریح و متواتری که به وسیله راویان بسیار و اخبار فراوان رسیده است و آن احادیث و سنن همه می گوید که مهدی موعود علیه السلام که در آخر الزمان خروج می کند، همراه عیسی علیه السلام خواهد آمد و با کمک او، دجال را خواهد کشت. برای ظهور او، علامتهایی است، از جمله: خروج سفیانی و گرفته شدن ماه و خورشید در ماه رمضان بر خلاف معمول.»

از این گفته به خوبی نگاه مذهب حنفی به موضوع امام مهدی علیه السلام آشکار می شود و معلوم می گردد که نه تنها آنان این فکر را قبول دارند، بلکه آن را مضمون احادیث صحیح و متواتر می دانند و این نکته بسیار مهمی می باشد.

5. سلیمان بن ابراهیم قندروزی (م 1294 ه . ق)
وی که متولد شده در بلخ می باشد، بیشتر تحصیلاتش را در همان دیار سپری کرد و ادامه تحصیلات را در بخارا گذراند. بعد از آن به تصوف و عرفان نیز روی آورد و از بزرگان صوفیه شد. بدین شکل، هم در مباحث نقلی و هم طریقی صاحب مقاماتی گردید.

او کتاب «ینابیع المودة» را در مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام نگاشته است و بخش عمده ای از آن را به مباحث مربوط به امام مهدی علیه السلام اختصاص داده و آیات تفسیر و تأویل شده در باره آن حضرت را ذکر کرده و نیز روایاتی که در مورد ایشان نقل شده، از منابع مختلف آورده است. همین طور، احادیث خلفای دوازده گانه و تفسیرهایی که برای آنها شده را ذکر کرده و نقلهایی که در باره ولادت ایشان شده و نیز علمای سنی مذهب را که تصریح بر ولادت آن کرده اند، نام برده است. در بخش دیگر، کرامات و خارق عادتهایی که توسط آن حضرت انجام شده را نقل کرده و ملاقات کنندگان با ایشان را در دوره غیبت یاد آور شده است.

از مجموع نوشته های وی چنین بر می آید که نویسنده درباره امام مهدی علیه السلام همانند شیعه می اندیشد و معتقد به ولادت و زنده بودن آن حضرت است.

6. ابو البرکات آلوسی (م 1371 ه . ق)
وی در کتاب «غایة المواعظ» در بخش شمارش نشانه های برپایی قیامت ـ به مانند برخی دیگر از دانشمندان اهل سنت ـ ظهور امام مهدی علیه السلام را از جمله این نشانه ها دانسته و گفته است که قول صحیح تر نزد بیشتر عالمان و دانشمندان، ظهور و خروج امام مهدی علیه السلام است.

وی از قول ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقة» نقل می کند که آیه «وَ اِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَة» در مورد امام مهدی علیه السلام نازل شده است. آن گاه در ادامه می گوید که در باره آمدن امام مهدی علیه السلام ، احادیث و اخبار متعددی وارد شده و به همین مناسبت، تعدادی از این احادیث را ذکر کرده است. در باره سیر حکومتی که امام خواهد داشت، بحثهایی را مطرح کرده و نظرات عالمان معروف را مورد اشاره قرار داده است.

وی در پایان، با اشاره به اعتقاد شیعه در مورد زنده بودن امام علیه السلام ، این باور را مردود دانسته و آن را انکار می کند؛ البته دلیل خاصی برای این کار ارائه نکرده است.

د. امام مهدی علیه السلام در نگاه مالکیان
 
همانند دیگر عالمان مذاهب اسلامی، علمای فرقه مالکی باور به ظهور و فرج امام مهدی علیه السلام را یکی از اعتقادات خود دانسته و بر آن تأکید ورزیده اند. این واقعیت در نوشته ها و آثار آنان کاملاً مشهود و واضح است. در دوره های مختلف، تصریح بر این عقیده در لا به لای کتابها و نوشته های آنها دیده می شود. اینک از باب نمونه به گزارشی از نوشته ها و گفته های برخی از دانشمندان برجسته این فرقه پرداخته می شود:

1. قرطبی مالکی (م 671 ه . ق)
او که از جمله عالمان و نویسندگان معروف و شناخته شده اهل سنت است، آثار علمی و مشهوری از خود بر جای گذاشته که مهم ترین آنها تفسیر «الجامع لاحکام القرآن» است. وی در کتاب دیگرش با نام «التذکرة فی احوال الموتی و امور الآخرة» ابواب و فصولی را به بحث در باره امام مهدی علیه السلام اختصاص داده و با بیان احادیث متعددی از منابع اهل سنت، این موضوع را دنبال کرده و در توضیح برخی از این احادیث، مطالبی را در مورد امام مهدی علیه السلام بیان داشته است؛ البته نویسنده در تفسیر آیه 33 سوره توبه، در کتاب تفسیرش، مضمون آن آیه را که وعده خداوند بر غلبه دین اسلام است، بنا بر قولی منطبق بر عصر و زمان امام مهدی علیه السلام دانسته است.

2. ابن صباغ مالکی (م 855 ه . ق)
وی که از بزرگان فرقه مالکی در عصر و زمان خود بوده است، کتابی با نام «الفصول المهمة فی معرفة احوال با وجود پاره ای از اختلاف نظرها در برخی از جزئیات مربوط به شخص امام مهدی علیه السلام و نیز در باره چگونگی ظهور و تشکیل حکومت آن حضرت، تمامی مذاهب اسلامی به آمدن چنین شخصیتی در آخر الزمان باور دارند

الائمة علیهم السلام » نگاشته که انگیزه تألیف آن را بیان شرح حال و مقامات ائمه دوازده گانه علیهم السلام معرفی کرده است و این نوشته را بنا بر درخواست برخی از معاصران خود به سامان رسانده است. وی در فصل دوازدهم این کتاب، شرح حال و خصوصیات امام مهدی علیه السلام را ذکر کرده و در آن، مباحث مختلف و احادیث گوناگونی در باره امام مهدی علیه السلام آورده است. وعده رسول خدا صلی الله علیه و آله به ظهور آن حضرت را مورد اثبات قرار داده و از نسب آن بزرگوار سخن گفته است.

نکته قابل توجه در نوشته های این نویسنده آن است که به مانند برخی دیگر از عالمان اهل سنت، معتقد به ولادت امام مهدی علیه السلام است و بر این باور است که آن حضرت اکنون زنده و در قید حیات می باشد.

3. محمد بن محمد بن الخطاب المالکی (م قرن دهم ه . ق)
 
وی در پاسخ به پرسشی در باره معتقدان به میّتی که مدعی مهدویت بوده و نیز راجع به منکران مهدویت گفته است: «عقیده طایفه یاد شده، در باره آن میّت در گذشته که او مهدی موعود است و باید در آخر الزمان ظهور کند، باطل و پوچ است؛ به سبب احادیث صحیحه ای که دلالت دارد بر وجود مهدی علیه السلام و خروج او و نیز حوادثی که در آستانه ظهور او اتفاق خواهد افتاد، همانند: ظهور سفیانی، فرو رفتن وی و لشکرش در زمین منطقه بیداء، کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان و خسوف ماه در اول آن… و نیز به سبب احادیثی که دلالت دارند بر اینکه مهدی علیه السلام فرمانروای زمین خواهد شد و دجال، در روزگار وی ظهور خواهد کرد و دیگر علاماتی که هیچ کدام در دوره این شخص مرده ای که بدان اشاره شد، تحقق نیافته است.»

4. شیخ محمد الصبان (م 1307 ه . ق)
وی در کتاب «اسعاف الراغبین» فصلی را به بحث درباره امام مهدی علیه السلام ، نسب ایشان و محل ظهور و نیز نشانه های خروج حضرت بیان داشته است. علاوه بر روایاتی که در این باره ذکر کرده، مطالب مختلفی در تأیید این موضوع از بزرگانی چون محی الدین عربی و شعرانی نقل می کند.

عربی در جمع بین روایاتی که امام مهدی علیه السلام را از نسل امام حسین علیه السلام دانسته و روایاتی که آن حضرت را از نسل امام حسن علیه السلام می داند، مطالب متنوعی را بیان داشته است.

5. محمد بن جعفر بن ادریس الکتانی المالکی (م 1345 ه . ق)
در کتاب «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» که در آن احادیث متواتر را جمع آوری کرده، روایات مربوط به امام مهدی علیه السلام را از جمله آنها دانسته و با استناد به سخنان و گفته های دانشمندان معروف و شناخته شده اهل سنت، بر تواتر این احادیث پای می فشارد و معتقد است که آمدن و ظهور امام مهدی علیه السلام بر اساس این احادیث و نیز وعده هایی که در آنها داده شده است، از ضروریات و موارد حتمی می باشد.

****************************

منبع:حوزه نت

موضوعات: امام مهدی علیه السلام در نگاه مذاهب چهارگانه اهل سنت  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-07-07] [ 10:38:00 ب.ظ ]




مهدويت در اسلام

 

شخصيت اسلامى مهدى، به معنى “درست هدايت شده” يا “هدايت شده از سوى خداوند” اين واژه ريشه عربى دارد و وجه مجهول فعل هَدى به معنى “هدايت كردن” است اشتراكات زيادى با تجربه‏ى مسيحايى يهودى - مسيحى سابق دارد.
انتظار پيامبرى معاد شناختى از سوى خداوند در آخر زمان، در تاريخ اسلام به اندازه‏ى تاريخ اديان نظير آن، نقش مهمى داشته است. اما به عنوان يك پديده‏ى كلى اسلامى، عقايد مربوط به مهدى را نمى‏توان صرفاً به لحاظ معادشناختى به طور كامل درك كرد و مقايسه با مسيحا باورى يهود يا مفهوم مربوط به بازگشت مجدد عيسى مسيح در مسيحيت، پيچيدگى آن را در يافت اسلامى حل نمى‏كند. ضمناً نبايد آن را غيرمتعارف و متعلق به يك فرقه و صرفاً بازتاب ديدگاههاى افراطى دانست.
اميدهاى مسيحايى بخشى از روند نخستين جامعه اسلامى در شكل دهى خود بود و در تقسيم مسلمانان به دو شاخه بزرگ رقيب، نقش داشت. از آن خود كردن مجموعه اسطوره‏هاى مسيحايى توسط اسلام نقش مهمى را در محيطهاى مختلف فرهنگى، ايدئولوژيكى ايفا نموده، به عنوان عاملى بنيادى در جنبشهاى اصلاح‏طلبانه و احياگر، حوزه‏هاى علميه، و تعاليم فلسفى عمل كرده است.
نخستين نمود اسطوره مهدى. گرايش مسيحايى آشكار در اسلام نو ظهور را مى‏توان با روحيه پرشور اميد به معاد دريافت، روحيه‏اى كه طى قرون پنجم و ششم ميلادى بر خاور نزديك سايه افكنده، تحت هيجان معاد شناختى مذكور در قرآن، به سوى آخرتى آرمانى‏گرا تقويت شده بود. تأكيد فراوان قرآن بر موضوع روز قيامت، علائم زمان اشارات الساعة(79) و پاداش صالحان و عذاب بدكاران، باعث برانگيختن وجه ادبى و روانى مكاشفه‏گرايى مى‏گردد. در دوره‏اى كه بلافاصله به روز قيامت منتهى مى‏شود، نشانه‏هاى تهديدآميزى از بى‏نظمى در عالم رخ مى‏دهد كه عبارت است از: دود در هم يا تاريك بى‏شكل، بيرون آمدن چهارپايان (الدابة) از زمين، طلوع آفتاب از غرب و اختلالات مختلف مربوط به ستارگان.
تمام اينها باعث مى‏شود كه انسانها در نقطه‏ى نهايى گرد هم آيند، الدجّال مسيح دروغين و اقوام يأجوج و مأجوج نيز در آنجا جمع مى‏شوند كه بيانگر دوره‏اى استثنايى خاصى از وحشت و ترس است. واژه‏ى مهدى در هيچ كجاى قرآن به كار نرفته است، اگر چه مفهوم هدايت الهى يكى از بنيادى‏ترين اصول بديهى اين كتاب را تشكيل مى‏دهد و به اين تعليم قرآن مربوط مى‏شود كه هدايت الهى براى مؤمنين با رهنمون شدن غيرمؤمنان به سوى گمراهى توسط خداوند مساوى است.
از اين رو در سوره‏ى 18 آيه‏ى 17 آمده است: “كسى كه خداوند او را هدايت كند، تنها هدايت شده‏ى واقعى است ]المهتدى، وجه وصفى صيغه‏ى هشتم هدى است اما كسى كه خداوند او را به گمراهى رهنمون كند، هيچ پشتيبانى براى هدايت به راه راست نخواهد داشت. “هر چند قرآن با بيانى قوى به مسأله نجات بشر اشاره نمى‏كند، اما توجه عميقى به گرفتارى انسان و اينكه چگونه مى‏توانيم از آن رهايى يابيم، يا در اصطلاح خاص اسلامى، چگونه مى‏توانيم بر آن فائق شويم، در رديف افراد موفق قرار گيريم و مشمول هدايت نجات بخش )هُدىً، هدايه( واقع شده، در نتيجه دچار خسران نگرديم، دارد.
از جمله تصوراتى، كه با اين مفاهيم در ارتباط است، آن است كه جامعه‏ى مقدس ذاتاً با خدا و پيامبر او ارتباط دارد. با توجه به اينكه برخى مسيحيان و يهوديان در عربستان پيش‏بينى كرده بودند كه به زودى پيامبرى ظهور خواهد كرد كه خبر از معاد و آخرت خواهد داد (سوره‏ى 2 آيه 89) و جامعه‏ى خاص آنها را تأييد خواهد نمود و با توجه به اينكه گونه‏شناسى مسيحاباورى در خاور نزديك به عنوان پشتيبانى براى مشروعيت امپراطورى يا پادشاهى(به ويژه امپراطور بيزانس، نجاشى حبشه، و پادشاه يهودى ذو نُواس در يمن) به كار رفته بود، اين ادعاى مسلمانان كه محمد آخرين حلقه در زنجيره‏ى نبوت و “خاتم” پيامبران است، ممكن است در اصل به معناى مسيحايى درك شده باشد. افزون بر اين نكته، موضع و نقشى است كه محمد به عنوان راهنماى الهى جامعه‏ى تازه تشكيل يافته‏ى خود به عهده گرفته، آن را با نوعى رسالت تاريخى جهان شمول و با اصرار پرتكاپو بر اهميت جهانى آن القا نموده است.
پس از رحلت او، مملكت در حال گسترش اسلامى بايد معضل ماهيت هدايت آمرانه را تحت تأثير وقايع تعيين‏كننده متوالى حل مى‏كرد. طى دو قرن نخست )قرن هفتم و هشتم ميلادى( دو گرايش بنيادى به وجود آمد:
شيعه كه معتقد به ضرورت ادامه‏ى جاذبه‏ى رهبرى نبوى در مسير سلاله‏ى محمد از طريق منصب امامت بود و اكثريت سنى كه طرفدار منصب خلافت به عنوان جانشين مشروع رهبرى پيامبر بودند و در عين حال عموماً جاذبه‏ى رهبرى معنوى و دينى را از خليفه سلب كردند وترجيح دادند كه خود قرآن را مرجع و راهنماى خود به عنوان مبناى احكام قضايى و دينى قرار دهند.
شخصيت مهدى در پى تحولات دينى - سياسى ظهور كرد، تحولاتى كه در فاصله‏ى بين قتل عثمان، خليفه‏ى سوم، در سال 35 پس از هجرت؛ 655 ميلادى، و شهادت( حسين )، نوه‏ى محمد (صلّى‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) و پسر على بن ابيطالب، پسرعمو و داماد محمد، پس از يك ربع قرن اتفاق افتاد. اعتقاد به مهدى به عنوان منجى منتظَر بايد از ميان گروههاى جاه طلب و ناآرام عرب كه حامى ادعاهاى علويان در خصوص رهبرى مشروع جامعه بودند برخاسته باشد، همچنين از مجموعه‏ى خاصى از شرايط اجتماعى - سياسى همراه با تفسيرى متفاوت از وحى اسلامى ناشى شده باشد.
اين نوع معنويت فوق العاده كه با قديمى‏ترين اعتقادات در باره‏ى ظهور مهدى مربوط است، نمى‏تواند به طور ناگهانى وارد تفكر اسلامى شده باشد، بلكه خود اين واژه، در مفهوم “هدايت شده از سوى خداوند"، نخستين بار در 686 ميلادى با شورش شيعى مختار در كوفه ظاهر شد، او تبليغاتى را براى محمد بن حنفيه، سومين پسر باز مانده از على به راه انداخت.
جنبشى كه مختار پايه‏گذار آن بود و كيسانيه نام داشت، باعث رواج تعدادى از ابعاد دينى نظريه‏ى شيعه در باره‏ى امام از قبيل تعيين صريح امام (نصّ) و غيبت و بازگشت امام منتظَر يا مهدى (اصول غيبت و رجعت) بود. (به مدخل امامت و غيبت مراجعه كنيد.)
ظهور اسطوره مهدى در ميان شيعه. ويژگى تفكر خاص مكاشفه‏اى كيسانيه و گروه‏بنديهاى مرتبط با آن، گرايش انقلابى و تمايل آن به سوى نوعى آرمان گرايى افراطى بود كه در اصل مهدى پنهان شده و متضمن انتقام جويى و خواسته‏هاى مشخص سياسى بود. مهدى، شخصيتى معاد شناختى و پيشگويانه تلقى مى‏شد كه از معرض ديد بشرى ناپديد شده و تا زمان ظهور مجدد و مورد انتظار خود به گونه‏اى معجزه‏آسا در وضعيتى شبيه به بهشت زندگى مى‏كند؛ طبق روايتى پيشگويانه، در آن زمان او ارتش صالحان را رهبرى خواهد كرد و ماجراى مخوف آخرالزمان را به راه خواهد انداخت، “زمين پر از عدل و برابرى مى‏شود همان‏گونه كه در حال حاضر پر از بى‏عدالتى و ظلم است.
“او، هم به عنوان منتقم ظلمهاى وارده بر شيعه عمل مى‏كند و هم پيام‏آور حكومت دينى نهايى بر روى زمين خواهد بود. در آن زمان افراد شرور و ظالم به مجازات خواهند رسيد و به دنبال آن دوران حكومت سعادتمند توأم با تكامل اجتماعى و دينى قبل از روز قيامت آغاز مى‏شود. مهدى را با حوادثى مرتبط مى‏دانستند كه به اعتقاد آنها خداوند قبل از روز قيامت مقرر و پيشگوئى كرده بود و در قرآن از آنها به عنوان نشانه‏هاى آخرالزمان تعبير شده بود.
جالب است كه كيسانيه قائل به شباهت آشكارى بين شخص امام خود يا مهدى و نقش عيسى به گونه‏اى كه در قرآن ترسيم شده، بودند. عليرغم اين واقعيت كه نمى‏توان گفت قرآن عيسى را مسيح موعود مى‏داند، در سنت اسلامى بازگشت مجدد او به عنوان يكى از نشانه‏هاى زمان قيامت پذيرفته شده است (به سوره 4 آيه 159 و سوره 43 آيه 61 مراجعه كنيد) و در تفاسير اوليه‏ى اسلامى صعود روحانى(80) جسم او به آسمانها و نهايتاً رحلت او پس از بازگشت كاملاً پذيرفته شده است.
بين شخصيت مهدى و ماجراى مربوط به آخرالزمان كه او به راه مى‏اندازد و ماجراى احيا كه از قبل در ارتباط با بازگشت مجدد عيسى مطرح شده بود، نوعى ادغام يا تلفيق آشكار وجود دارد. سوابق مختلف در يهود يا مسيحيت در باره‏ى شخصيت مهدى كه برخى علما مطرح كرده‏اند همگى فاقد قطعيت هستند مانند بازگشت الياس نبى، افرايم مسيح، اصطلاح مسيح‏شناسى نسطورى تحت عنوان مَهدُيا كه شايد به محمد اطلاق شده باشد، با وجود اين تأثير غيرقابل انكار ايده‏هاى دينى در رابطه با شخصيتهاى معاد شناختى و پيشگويانه اوليه بر جاى مانده است. اين ميراث با حوادث واقعى تلفيق گرديد و باعث شكل‏گيرى خودآگاهى شيعه‏ى اوليه و ايجاد اين مفاهيم توسط آنها گرديد.
در جنبشهاى گسترده‏تر شيعى طى سه قرن اول اسلام، عنوان مهدى مكرراً به وسيله‏ى مدعيان مختلف از علويان به كار مى‏رفت از قبيل محمد نفس زكيه از خاندان حسن كه رهبرى شورشى ناكام عليه منصور، خليفه‏ى عباسى، در سال 758 را بر عهده داشت، يا مانند عبيداللَّه بنيانگذار سلسله‏ى اسماعيليه فاطمى در افريقاى شمالى در سال 909؛ اين عنوان به وسيله خليفه عباسى المهدى (دوران حكومت 785 – 775) عنوانى حكومتى پذيرفته شد.
اگر چه نخست گروههاى انقلابى كه مثل قارچ از كيسانيه بيرون مى‏آمدند اين اصطلاح را به كار مى‏بردند، جناح ديگرى از شيعه كه كمتر از آن گروهها رسميت نداشتند و علويان حسينى  خاندان  دوازده امام  مظهر آنها بودند، انتظار منجى آينده را محور تعاليم خود قراردادند. اما خاندان امامان حسينى در هيچ جنبش سياسى علناً طرفدار عصر طلايى يا معتقد به ظهور مسيحا شركت نداشتند و به نظر مى‏رسد از كاربرد واژه‏ى مهدى به عنوان لقبى براى خود، خوددارى مى‏نمودند و در عوض به واژه‏ى امام يا قائم “ايستاده"، كسى كه قيام خواهد كرد، يا هادى المهتدين “راهنماى كسانى كه به درستى هدايت شده‏اند” اشاره مى‏كردند.
با توجه به اين واقعيت كه هر مدعى امامت كه پيروان او اعتقاد به غيبت و بازگشت او داشتند، مى‏توانست مهدى بالقوه يا بالفعل تلقى گردد. احتمالاً در اين دوره‏ى اوليه، مفهوم امام و مهدى تا حدودى با هم، هم‏پوشى داشتند، گروههاى افراطى شيعه در عراق تا اوايل قرن هشتم ميلادى شاهد موجى از فعاليت دينى نظرى بودند؛ ارتباط آنها با سنتهاى قديمى‏تر عرفانى، رهبانى، و تصوف، مبهم است اما پيامدهاى مهمى براى شناخت آنها از امام و در نتيجه براى شخصيت مهدى در پى داشت. عقايدى در رابطه با معصوم بودن امام مهدى، دانش فوق طبيعى او، نحوه‏ى وجود معراجى او، قدرت شفاعت.
بخشش گناه او، و عظمت و حقانيت آينده‏ى او به وجود آمد و سرانجام در بين بزرگترين جمعيت شيعه يعنى شيعه دوازده امامى، به عنوان جزء لازم شخصيت مهدى پذيرفته شد. اين سلسله‏ى متوالى امامان در برابر تمايل گروههاى رقيب براى “توقف” بر سر امامى خاص و انتظار ظهور مجدد او به عنوان مهدى و در برابر شاخه‏هاى فرعى شيعه كه شمارى از مدعيان مسيحايى را در بر مى‏گرفت كه ويژگى پيش‏گويى‏گرايى شيعه افراطى بود تا زمان رحلت امام يازدهم، حسن عسكرى، در سال 874، مقاومت نمودند.
سپس اعلام كردند كه پسر اين امام، زنده اما غايب است و تا زمان بازگشت قريب الوقوع او، ارتباط با او از طريق مجموعه‏اى از نمايندگان چهار نائب در زمان غيبت صغرى  امكان‏پذير بود. پس از سال 941، فقهاى دانشمند و برجسته‏ى شيعه‏ى دوازده امامى غيبت كامل امام دوازدهم يا امام غايب تحت عنوان مهدى را تا زمان بازگشت او در آخرالزمان پذيرفتند، به اين ترتيب دوره‏ى غيبت كبرى آغاز شد كه هنوز هم ادامه دارد.
اين تصميم بيانگر انتخاب موضع شيعه افراطى در باره‏ى مهدى بود كه خاندان حسين قبلاً آن را رد كرده بودند، اما هم اكنون بر بسط تصويرى معنوى‏تر از مهدى بر اساس اعتقاد به يك شخص رهايى‏بخش تأكيد داشتند. اين اعتقاد با آداب خاص عبادى و دينى كه خاص شيعه‏ى دوازده امامى بود تقويت شد و با الهيات خاص آنها در مورد عدم توارث، شهادت و رنج صالحين رواج يافت. (به مدخل آيين شيعه مراجعه كنيد.)
شخصيت مهدى در تاريخ. ويژگيهاى اصلى اسطوره مهدى از زمان نخستين ظهور آن تغيير محسوسى نكرده است. مهدى در زمان هرج و مرج و آشوب قبل از آخر الزمان ظهور خواهد كرد، زمانى كه مشخصه‏ى آن اغتشاش و تفرقه در عربى گفته مى‏شود فتنه، كه تحت اللفظى به معنى “امتحان"، “اختلاف” است است كه نشانه‏ى امتحان نهايى انسانها به وسيله‏ى خداوند است، و شورشها يا فتنه‏انگيزيها (ملاحم) باعث شقاق و اختلاف مى‏گردد. اين دوره‏ى طولانى تباهى اجتماعى و سياسى منجر به تسلط شرارت، دروغ و بى‏عدالتى در حوزه‏هاى اجتماعى و طبيعى مى‏شود.
اين آشفتگى به عنوان آزمايش خلوص مؤمنينى كه باقى مى‏مانند محسوب مى‏شود. در مرحله‏ى نهايى اين فرايند، مهدى بار ديگر ظهور خواهد كرد تا دوره‏ى جديدى از احيا را به وجود آورد و صحت وحى الهى را بار ديگر اثبات نمايد.
اين امر با احياى عدالت سابق از طريق تأسيس مجدد دين و جامعه‏ى اسلامى انعطاف‏پذير يعنى شكلى از حكومت در يك عصر طلايى كوتاه مدت ميانى، تحقق خواهد يافت. برخى شرح‏ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مكه مى‏دانند كه از آنجا به كوفه مى‏رود تا به همراهى ارتشى از مؤمنين خشم و عقاب الهى را تحقق بخشد؛ پيش از رحلت يا كمك سپاهى فرشته‏خو و به يارى عيسى كه بازگشته است، به مدت هفت يا هفتاد سال حكومت خواهد كرد.
در رهبرى جاذبه‏مند آيين شيعه، هويت مهدى اگر چه غايب است( شناخته شده است، و فقط زمان بازگشت او معلوم نيست، زيرا اعتقاد به مهدى عبارت است از بازگشت امام غايب يا صاحب الزمان، اما برخى مسلمانان سنى مى‏گويند هيچ كس نمى‏تواند هويت مهدى را بشناسد تا اينكه او عملاً ظهور نمايد و مطالبات خود را اعلام نمايد، حال آنكه ديگران نقش مهدى را فقط تا حد عيسى محدود مى‏كنند. او مانند انسانى عادى ظهور مى‏كند كه كار او مانند يك اصلاح‏گر يا فاتح است.
اگر چه برخى از سنّى‏ها قبول دارند كه مهدى در خفاست، اما اين غيبت را فوق طبيعى نمى‏دانند. گاه متكلمين سنى كل اعتقاد به مهدى را با چنان احتياط و ترديدى مورد توجه قرار مى‏دهند كه عنوان يا نقش او را ناديده مى‏گيرند و اين روند، امروز جريان تجديد شده‏اى به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلى روايى سنى، يعنى مجموعه‏ى بخارى و مسلم، هيچ اشاره‏اى به مهدى نكرده‏اند و غزالى (متوفى: 1111) متكلم بر جسته، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احياء علوم الدين هيچ بحثى از او به ميان نياورده، فقط به علائم الساعة در قرآن اشاره كرده است. اما سنى‏ها اعتقاد كلى مسلمانان به تجديد كننده يا اصلاح‏گر مجدّد را كه در هر قرن در گوشه‏اى از جهان اسلام ظهور مى‏كند و نقش او به عنوان احياگر دين و تقويت جامعه تا حدودى مانند نقشى است كه به مهدى واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدى در قلوب توده‏هاى مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طورى كه هنگام بروز مشكلى خاص بخاطر سلطه‏ى بيگانه يا بى‏ثباتى اجتماعى، اين اعتقاد بلافاصله فعال مى‏شود و مردم بازگشت قريب الوقوع او را براى اصلاح تاريخ انتظار مى‏كشند.
گرايش ديرينه و ريشه دار به تصور نبوت به عنوان تاريخ پيشگوئى شده و تصور تاريخ به عنوان نبوت تحقق يافته، و مجموعه اسطوره‏هاى انباشته شده پيرامون مهدى، توأم با آرمانى ساختن تاريخ آغازين جامعه اسلامى به عنوان الگوى نخستين براى ماجراى مقدس آخرالزمان كه در وجدان مسلمانان جاى داده شده است، باعث شد مفهوم مهدى كه در بين سنى‏ها به طور ناقص تعريف شده بود، با موقعيت موجود هماهنگ گردد، يا طورى تنظيم گردد كه يك داوطلب مناسب بتواند خود را مهدى منتظَر اعلام كند.
موارد بسيارى در تاريخ اسلام در خصوص مدعيان مهدى وجود دارد كه بر آن بوده‏اند تا نظم سياسى موجود را به چالش كشيده، به زور سلاح آن را سرنگون كنند. جنبش‏هاى مهدى به ندرت توانسته‏اند به موفقيت سياسى واقعى دست يابند، جز آنكه توانسته‏اند پايه‏اى را براساس وفاداريهاى قبيله‏اى موجود، بر اساس مفهوم روستايى يا اندكى شهرى از خلع يد يا واگذارى، يا بر اساس الگوهايى از مخالفت اجتماعى - سياسى بنيان نهند. چند عامل در ظهور شخصيتهاى الهام گرفته از مسيحا دخالت داشته است.
سنت اعتقاد به عصر طلائى به عنوان ابزارى مناسب براى مخالفت اجتماعى و مخالفت دينى از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است.
عامل ديگر كه هنوز نيز بسيار مؤثر است، وضعيت پويا و به لحاظ معنوى ستيزه‏جوى آگاهى و ايدئولوژى اسلامى توأم با تعريف خود به عنوان نظام نجات‏بخش جهان شمول و نهايى است. به طور كلى، جنبشهاى موفق، سه مرحله‏ى متوالى را پشت‏سر مى‏گذارند: (1) ابتدا، تبليغ وسيع نوعى احياگرى اسلامى با هدف كسب حمايت در ميان افراد ناراضى و محروم؛ (2) ايجاد سازمانى نظامى براى انجام تبليغات مربوط به مطالبات آن و ريسكهاى نظامى به وسيله‏ى افزايش طرفداران؛ و (3) ظهور يك دولت سرزمينى كه آرمانهاى دينى آن به تدريج كهنه مى‏شود.
ابن تومارت(81)(متوفى 1130) كه كار خود را به عنوان يك اصلاح‏گر اخلاقى آغاز كرد، امپراطورى المُهاد(82) را بنيان نهاد كه در اوج خود در سراسر افريقاى شمالى گسترش يافت، يعنى از منطقه‏اى كه هم اكنون مراكش و فز(83) در مغرب تا تونس وترى پوليتانيا را در بر مى‏گيرد. ادعاى مهدى بودن او علاوه بر ادعاى برخوردارى از اصل و نسب علوى و دارا بودن نشانه‏هاى مشروعيت علويان از قبيل شمشير پيامبر،با اعتقادات كلامى سرسختانه سنى و رياضت شديد همراه بود.
برداشت او از مهدى و خليفه حاكى از تأكيد بر معصوم بودن حاكم بود، خصوصيتى كه معمولاً در ديدگاههاى سنى پيرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شيعى ضرورت دارد.
با آغاز قرن قبل از هزاره‏ى اول در اسلام، پيشگويى‏ها در باره‏ى مهدى اهميت خاصى يافت. از جمله شخصيتهاى مختلفى كه در اين زمينه اهميت يافته‏اند مى‏توان به معلم صوفى، سيد محمد نوربخش، اشاره كرد كه رهبرى جنبش مهدى‏گرا دربدخشان ايران و سپس عراق را به عهده داشت، همچنين چند مبلغ اصلاح‏گر برجسته در هند مسلمان، از جمله ميرسيد محمد جانپورى (متوفى: 1505 در بلوچستان)، و جنبش مهدويت هندوستان كه در اصل گروهى رعيت سنى بسيار مقدس مآب متشكل از زاهدان ستيزه‏جو بودند كه با رهبران دينى رسمى دربارها مخالف بودند.
رهبر آنها شيخ علائى به خاطر خوددارى از رها كردن ادعاى مهدى‏گرائى تا حد مرگ مورد شكنجه قرار گرفت. در حوزه‏ى تركيه - ايران، اين منطقه شاهد آشوبهاى عمده‏اى بود كه منجر به اختصاص موفقيت‏آميز ايدئولوژى مهدى به رهبران قبيله به ويژه ظهور سلسله‏ى صفوى در ايران در آغاز قرن شانزدهم، تحت حكومت شاه اسماعيل گرديد كه خود را مهدى اعلام نموده بود.
سرزندگى و قدرت ميراث مهدى در اسلام با مهدى سودان، محمد احمد ابن عبداللّه، نمود بسيار چشمگيرى يافت.
جنبش او به نام مهديه، در دو دهه‏ى آخر قرن نوزدهم به سرعت سودان وابسته به ساكنان دره‏ى نيل را فرا گرفت و به ميزان زيادى باعث شد كه سودان به عنوان يك دولت - ملت در قرن بيستم ظاهر شود. در ماه ژوئن 1881 اين مرد مقدس و برجسته‏ى سودانى مهدى بودن خود را علناً در جزيره‏ى آبا(84) اعلام كرد و طى مدت نسبتاً كوتاهى جنبش او سودان را به حكومتى اسلامى و سپس پادشاهى اسلامى تبديل كرد كه از زمان فوت مهدى در سال 1885 تا زمان فروپاشى آن در سال 1899 - 1898، تحت حكومت قائم مقام ارشد و جانشين موقت او، خليفه عبداللّه، بوده است.
مهديه آخرين طغيان در ميان مجموعه جنبشهاى بزرگ معنوى با ماهيت احياگرايانه سنى بود كه به حكومتهاى پادشاهى دينى تبديل شد: و هابيه در عربستان، جنبش فالبه(85) توسط شهّو عثمان دان فوديو(86) در سوكوتو(87)، و سنوسيه(88) در سيرنايكا(89). انجمن صوفى سنوسى از پيوندهاى ميراث مهدى بهره‏بردارى كرد و عنوان مهدى به رهبر آن اطلاق گرديد؛ با اين حال، مهدى سودانى كه به طور كامل داراى شخصيت مهدى‏گرا بود، آگاهانه كوشيد شرايط فرضى جامعه‏ى اصيل “محمدى” و همچنين رسالت پيامبر اسلام را باز آفرينى كند.
ويژگى تا حدودى زاهدانه و تا حدودى كمونيستى جنبش او با اشاراتى به مجموعه اسطوره‏هاى عصر طلايى تقويت گرديد، از قبيل ادعاى او مبنى برداشتن شمشير پيامبر، موضوعى كه شيعه اوليه آن را نماد مسيحايى مشروعيت و اقتدار دانسته است. (به مدخل وهابيه؛ جهاد؛ و زندگينامه‏هاى دان فوديو و محمد احمد مراجعه كنيد.)
در ايران، جنبش مهم باب، “زمينه‏ساز” مهدى، به رهبرى سيد على‏محمد شيرازى كه در سال 1850 اعلام شد با نشان دادن اينكه ميراث مهدى، على‏رغم سكوت سياسى حاكم بر مقامات بلند پايه دينى شيعه، هنوز براى برخى شيعيان راه حل معتبرى است، آسودگى خاطر شيعه‏ى دوازده امامى را به هم ريخت. جنبش بابى تا اوائل قرن بيستم منجر به ايجاد دين بهايى به عنوان يك دين جداگانه گرديد. (به مدخل باب‏ها و بهائى‏ها مراجعه كنيد.)
اگر بيشتر به طرف شرق برويم، در پنجاب، ميرزا غلام احمد قاديانى (متوفى 1908) را مى‏بينم كه جنبش احمديه را بنيان نهاد و مدعى شد كه نقش مهدى را بر عهده دارد و پيروان او در پاكستان و غرب اروپا، حتى در اواخر قرن بيستم به تبليغ او ادامه مى‏دادند. آموزه‏هاى احمد در اصل يا اصول اسلام سنى مطابقت دارد اما ابزار خشونت يا هر گونه ادعاى سياسى را نفى مى‏كند. خود مهدى تجسم عيسى و محمد تلقى مى‏شود، و در عين حال تجسم كريشنا، دومين مسيح يا مسيح موعود است.
ميراث مهدى. بيشتر آنچه كه در باره‏ى مهدى گفته مى‏شود در مقولاتى بجز ايده‏هاى انتزاعى واقع مى‏شود. افسانه‏هاى مربوط به نقش، شخصيت، اعمال و قدرت او گفتمانى عينى و اغلب روايى است كه بايد آن را در بافت حيات دينى و معنوى مسلمانان درك كرد. در عين حال، حوزه‏هاى اجتماعى و سياسى جامعه را نمى‏توان از مجموعه اسطوره‏هاى مربوط به مهدى تفكيك نمود.
جريانهاى احياگر و آرمانگراى افراطى در مسيحاگرايى اسلامى يكديگر را تقويت مى‏كنند و كشمكشى كه اسطوره مهدى بين اين دو جهت ايجاد مى‏كند، تبيين مى‏كند كه چگونه مى‏تواند يا طغيانى فجيع و پيامبرگونه در تاريخ ايجاد كند يا باعث “خنثى سازى” نظرى و حتى عرفانى آرمانهاى مربوط به عصر طلايى گردد.
شخصيت مهدى در احياى رهبرى متعصب يا نا بهنگام، در بسيج توده‏هايى كه به خاطر مصادره اموالشان يا بى‏توجهى اجتماعى سركوب شده يا تحت فشار سلطه‏ى بيگانه بوده‏اند و در ارائه پشتوانه‏ى ايدئولوژيكى و دينى براى كمك به مؤمنين در مقابله‏ى خلاق با واقعيتهاى تاريخى خود، نقشى اسطوره‏اى داشته است. شكلهاى ديگر اين اسطوره كه بيشتر پيامبر گونه و ستيزه‏جو بوده است به سمت تحول انقلابى تاريخى گرايش داشته، به لحاظ تاريخى اهميت بيشترى دارد.
سازگارى بدعت و مهدويت در اسلام تصادفى نيست و ايده‏هاى ظاهراً “بدعت‏گذارانه” به عنوان عوامل ذاتى، در واقع نقشى معقول و موجه در تاريخ اسلام داشته‏اند. نيروهاى حياتى كه در شخصيت مهدى نهفته است، حتى زمانى كه حافظ كشمكش سازنده‏ى موجود در تفاسير متناقض از وحى هستند، به طور بالقوه آشفته و ويرانگرند. امروزه استفاده از اين ميراث همچنان ادامه دارد و هنوز به بيم‏ها و اميدهاى مسلمانان دامن مى‏زند، چه در احياى عظيم شيعه كه هم اكنون در ايران و لبنان جريان دارد چه در بين رهبران بنيادگراى عرب كه بر اصلاح و اسلامى كردن حكومت و جامعه پافشارى مى‏كنند.

 

موضوعات: مهدويت در اسلام  لینک ثابت
 [ 10:31:00 ب.ظ ]




موعود در ادیان
 
 

چکیده
اعـتـقـاد به موعود، در همه ادیان مطرح بوده و عقیده مشترک همه آنها به شمار می آید؛ و هر دین و مکتبی به تناسب فرهنگ دینی و ملی خود از موعود آخرین به نامی یاد کرده است .

بـر ایـن اساس ، در آیین بودایی او را ((بودای پنجم )) و در آیین هندو، او را ((آواتارا دهم )) گویند. در آیین زرتشت نیز از آمدن منجی و موعود آخرین خبر داده شده و او را ((سوشیانت )) یا ((سوشیانس )) می نامند.

کـتـب دیـنی یهود نیز ظهور رهبری بزرگ به نام ((ماشیح )) یا ((مسیح )) در آخرالزمان را نـوید داده اند. آیین مسیحیت نیز آمدن دوباره حضرت عیسای مسیح به دنیا و برپایی حکومت جهانی به دست او را خبر داده است .

امـا انـدیـشـه مـهـدویت و ظهور موعود جهانی در آیین آسمانی اسلام ، جایگاه و جلوه بیشتری دارد و بـا وجـود دلایـل معتبر از آیات و روایت متواتر و قطعی ، همه مذاهب اسلامی بر ظهور ((مهدی موعود)) از نسل فاطمه زهرا(س ) اتفاق نظر دارند. در این میان ، مهدی موعود در مذهب شـیـعـه ، هـم بـه دلیـل جـایـگـاه اعـتـقـادی آن و هـم بـه دلیل دارا بودن شناسنامه روشن و پرداختن به جزئیات زندگی و چگونگی ظهورش ، از اهمیت ، قطعیت و شفافیت بیشتری برخوردار است .

کلید واژه ها: موعود، مهدویت ، مهدی موعود، آخرالزمان .
در ایـن مـقـاله ، بـر آنـیـم تـا مسئله ((موعود)) را در ادیان مختلف مورد بررسی قرار دهیم و چـهـره روشـنـی از آن ارائه کـنیم و وزن هر یک از ادیان و مکاتب را نیز در پرتو آن آشکار سازیم .

1. اعتقاد به موعود در آیین هندو و کتب هندیان
مـوعـود آخـرالزّمـان در هـر دیـن و مـکـتـبـی متناسب با فرهنگ و ادبیات آن دین و مکتب ، نامی و نـشـانـی دارد. بر این اساس ، در آیین هندو از او به نام ((آواتارا))ی دهم یا دهمین آواتارا، یـاد مـی شـود. در کـیـش هندو، در کتاب ((پورانا)) (Purana)، شرح مفصّلی درباره دوران آخـر عـصـر کالی (Kali)، یعنی آخرین دوره پیش از ظهور دهمین آواتارای ویشنو، آمده است . مـقـصـود از عـصـر کـالی نـیـز آخـرالزّمـان است . اکنون عصر کالی به شمار می آید.

درکتاب ((دید)) از کتابهای مقدس دینی نزد هندیان ، چنین آمده است :

پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا می شود که پیشوای خلق باشد و نام وی مـنـصـور بـاشـد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد و همه کس را از مؤ من و کافر بـشـنـاسـد و هـر چـه از خـدا خـواهـد، بـرآیـد…))

در کتاب ((باسک )) که آن نیز از کتابهای مقدس هندیان است ، آمده است :

دور دنـیـا تـمـام شـود به پادشاه عادلی در آخرالزمان که پیشوای فرشتگان ، پریان و آدمیان باشد و حق وراستی با او باشد و آنچه در دریا و زمین ها و کوه ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگ تر کسی به دنیا نیاید.

در کتاب ((وشن جوک ))، یکی دیگر از کتب مقدس هندیان نیز آمده است :

در اواخـر، دنیا به کسی بگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد و خلق را زنده کند.

در کتاب ((مهابهاراتا)) و برخی کتب دیگر آنان نیز در این باره آمده است :

هـمـه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو بـه انـحـطـاط مـی رود؛ و چـون طـبـعـا و فـطـرتـا، در حـال هـبـوط و دوری از مبداء است و مانند احجار [سنگها] به سوی پایین حرکت می کند، نمی تـوانـد بـه خـودی خـود بـه ایـن سـیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی پایان دهد. پس نـاچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه ، که از مبداء وحی و الهام سرچشمه می گیرد، ظـهـور خـواهـد کـرد و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد…

2. موعود در آیین بودایی
چـنـانـکـه در پـاره ای از کـتـب و مـآخـذ آمـده ، در دین بودایی نیز مسئله انتظار موعود و منجی آخـرالزّمـان مـطـرح شـده اسـت . گـفـتـه انـد کـه در این آیین ، موعود مورد انتظار و مدّ نظر، ((بـودای پـنـجـم )) است و آمدنش را بشارت داده ، بوداییان منتظر ظهورش می باشند.

3. موعود در آیین زرتشت
منجی یا موعود آخرالزمان ، در جهان بینی و معادشناسی زرتشتی ، جایگاهی ویژه دارد. او را ((سـوشـیانت )) یا ((سوشیانس )) می گویند. این واژه ، فرد اسم فاعل مضارع ، از ریشه SU و SAV به مـعـنـای سـود اسـت لذا مـراد از ایـن واژه ، فـرد سـود رسـاننده است ؛ و ((نـجـات دهـنـده و پـیـشوای دین )) نیز ترجمه و تفسیر شده است .

در ((جـامـاسـب نـامـه )) کـه دربـردارنـده پـرسـش هـای گـشـتـاسـب شاه از جاماسب است و او پیشگویی های زرتشت را برای گشتاسب نقل می کند، چنین آمده است :

سـوشـیانس ، دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد. ایزدان را از دسـت اهـریـمـن نـجـات داده ، مـردم جـهـان را هـمـفـکـر، هـم گـفـتار و هم کردار گرداند.

در کـتـاب ((زنـد))، کـه در آن نـیـز پـیـشگویی شده ، شوسیانس ، نژاد دیوان و اهریمنان را ریشه کن می سازد، آمده است :

ای سـپـیـتـامـان زرتـشـت ! چون زمان سر رود، این دشمنان مانند بُن درختی که یک شب سرد زمـسـتـانـی که برسد و به یک شب برگ بیفکند، تباه شوند. هنگام گرگان به سر رسد و هنگام میشان اندر آید.

4. موعود در آیین یهود
آثـار و کـتب دینی یهود نیز به طور مکرر به موعود اشاره کرده و آمدنش را نوید داده اند. در اسـفـار تـورات و بـرخـی از کـتـابـهـای دیـگـر آن ، مربوط به برخی پیامبران بنی اسـرائیـل ، نـویـد ظهور رهبری بزرگ به نام ((مسیح )) (یا ماشیح به زبان عبری و به مـعـنـای مـسـح شـده ) را داده است . با توجه به اینکه یهودیان به حـضـرت عـیـسـی مـسـیـح (ع ) ایـمان نیاورده اند و بلکه کمر به کشتن او از راه آویختن بر چـوبـه دار صـلیـب گـونـه ، بـسته بودند. این مسیح یا ماشیح غیر از عیسی مسیح مورد نظر و انتظار مسیحیان ـ و نیز مسلمانان ـ است .

از این رو، مسیح موعود یهودیان هنوز به دنیا نیامده است . او که بر اساس باور یهودیان فـرزنـدی از نـسـل داود و یـا فـرزنـد مـنـتـخب داود است ، در آخرالزّمان پدید خواهد آمد و با سـیـطـره بـر جـهـان ، پـادشـاه جـهـان و جـهـانـیـان خـواهـد شـد و بـه عدل و داد پادشاهی و حکمرانی خواهد کرد. همه ستمگران و شریران را نابود کند، فقیران و صـالحـان را رهـایـی بـخـشیده ، وارث زمین خواهد کرد. آن گاه است که گستره زمین از آنِ یهودیان خواهد بود.

با توجه به قومیت گرایی و نژاد پرستی شدید یهودیان و تنها بر حق دانستن دین خود و نـیـز صـاحب حق مطلق دانستن نژاد یهودی ، روشن می شود که مراد آنها از صالحان وارث زمـیـن ـ تـصـریـح شـده در کـتـب دیـنـی شـان ـ یـا یـهـودی الاصـل هـسـتـنـد و یـا غـیـر یـهـودی بـه دین یهود درآمده ، نه عموم صالحان در برگیرنده صالحان امتها و دین های دیگر.

ایـنـک بـا ایـن تـوضـیـحـات و بـرای تـاءیید آنچه گفته شده است ، به گوشه هایی از عبارات برخی کتب دینی یهود، اشاره می شود.

در تـورات (کـه مـسـیـحـیـان آن را عـهـد عـتـیـق و در بـرابـر، بـه انـجـیـل یـا انـاجیل خود، عهد جدید گویند و مجموعه این دو کتاب را کتاب مقدس می نامند) در فرازهایی از کتاب اشعیاء نبی آمده است :

و نهالی از تنه یسّی (نام پدر داود) بیرون آمده ، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت # و روح خـداونـد بـر او قـرار خـواهد گرفت ؛ یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح مـعرفت و ترس خداوند # و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤ یت چشم خـود داوری نـخـواهـد کـرد و بـر وفـق سـمـع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود # بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود و جهان را به عصای دهان خویش زده ، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت … گرگ بـا بـره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری بـا هـم ؛ و طـفـل کـوچـک آنها را خواهد راند…

در فرازی از کتاب ((فرامیر)) ( زبور داود) نیز آمده است :

… زیـرا کـه شـریـران مـنـقـطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وراث زمین خواهند بود و اما نسل شریر منقطع خواهد شد. صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود.

نـیـز آمـده کـه : ((زمـین ایشان از نقره و طلا پر شده و خزاین ایشان را انتهایی نیست و زمین ایـشـان از اسـبـان پـر اسـت و ارّابه های ایشان را انتهایی نیست . خـوشـا بـه حـال کـسـانـی کـه منتظر وی باشند… در روزی که روشـنـایـی مـاه مـثـل روشـنـایـی آفـتـاب و روشـنـایـی آفـتـاب هـفـت چـنـدان مـثـل روشـنـایی هفت روز خواهد بود.و رای آگـاهـی بـیـش تر درباره ((موعود مسیح )) یا ((مسیح موعود)) مورد نظر یهودیان ، به این کتاب رجوع کنید: جولیوس کرینستون ، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی ، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب ، قم .

5 . موعود در آیین مسیحت
آیین مسیحیت نیز به آینده جهان و انسان ، نگاه خوشبینانه داشته ، ظهور موعودی را که همان عـیـسـی مـسـیـح (ع ) بـاشـد، نـوید داده است . ظهور دوم (coming Second) یا بازگشت دوبـاره حـضـرت عـیـسـی مـسـیـح (ع ) برای نجات جهانیان و ایجاد یک دنیای پرشکوه ، از اعتقادات جدّی مسیحیان است . از این رو، اگر درباره سرانجام کار حضرت مسیح (ع ) پس از ظـهـور نـخـسـت و اعـلام رسـالت و تـبـلیـغ دینش میان مسلمانان و مسیحیان اختلاف نظر وجود دارد، در اصل در ظهور دوم آن حضرت اتفاق نظر دارند.

بـر ایـن اسـاس ، عیسی (ع ) دوباره ظهور خواهد کرد و به تصریح عبارات عهد جدید (یا اناجیل چهارگانه و برخی متون فرعی وابسته به آن )، با حاکمان ستمکار خواهد جنگید و پـس از نـابـود کـردن آنـهـا بـشر را به ساحل نجات و رستگاری رسانیده و به زندگی آرمـانـی اش جـامـه عـمـل خـواهـد پـوشـانـیـد. بـه هـمـیـن دلیـل ، مـسـیـحـیـانِ مـنتظر ظهورش باید آماده باشند و زمینه های ظهور آن حضرت را فراهم کنند.

در انجیل لوقا در این زمینه چنین آمده است :

کـمـرهـای خود را بسته ، چراغهای خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند… پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی بـریـد پـسر انسان می آید.

ظـهـور دوم حـضـرت عـیـسـی (ع ) بـا پـیـدایـش یـک سلسله حوادث طبیعی زمینی ، آسمانی ، سـیـاسـی و اجـتماعی همراه خواهد بود. پسر انسان هنگامی می آید که بشریت با مشکلات و مصایب فراوانی دست به گریبان است :

و در آفـتـاب ومـاه و سـتارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت از برای امت ها روی خـواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش ؛ و دلهای مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انـتـظـار آن وقـایـعـی کـه بـر ربـع مـسـکـون ظـاهـر مـی شـود؛ زیـرا قـوّات آسـمـان مـتـزلزل خواهد شد و آن گاه پسر انسان را خواهند دید که برابری سوار شده با قوّت و جلالِ عظیم می آید.

در جای دیگر که از عیسی (ع ) به ((کلمه خدا)) یاد شده ، آمده است :

و دیـدم آسـمـان را گـشـوده و نـاگـاه اسـبـی سـفـیـد کـه سـوارش امـیـن و حق نام دارد و به عـدل داوری و جـنـگ مـی نـمـایـد و چـشـمانش چون شعله آتش و بر سرش افسرهای بسیار و اسـمـی مرقوم دارد که جز خودش هیچ کس آن را نمی داند و جامه خون آلود در بر دارد و نام او را ((کـلمـه خدا)) می خوانند و لشکرهایی که در آسمان اند بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبّس از عقب او می آیند از دهانش شمشیری تیز بیرون می آید تا به آن امت ها را بـزنـد و آنـهـا را بـه عـصـای آهنین حکمرانی خواهد نمود.

آنچه در این قسمت آورده شد، با روایات اسلامی درباره ((موعود آخرالزّمان )) هماهنگی دارد. به نظر ما سوار امین و حق ، همان حضرت مهدی موعود (عج ) در منابع اسلامی است که در آخرالزّمان ظهور کرده و بر جهانیان به عدل داوری خواهد نمود.

هـمـخـوانـی دیـگـر، روز ظـهـور آن موعود موعودها است که در فرهنگ دینی مسیحی نیز مانند اسـلام ، نـامـعـلوم اسـت و بـا عـلائمـی آشـکـار خـواهـد شـد. چـنـانـکـه در انجیل متّی آمده است :

امـا از آن روز و سـاعـت هـیـچ کس اطلاع ندارد و حتی ملائکه آسمان جز پدر، من و بس . هد جدید، انجیل متّی ، باب 24، بندهای 36 و 44

6 . موعود در آیین اسلام
اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین از ادیان آسمانی ، به مسئله مهدی موعود بیش از سـایـر ادیـان اهـمـیـت داده و در تـبـیـین مسائل مربوط به آن اهتمام خاصی ورزیده است . بر اساس ‍ جایگاه مهم مهدی موعود در اسلام است که همه مسلمانان از هر گروه و فرقه ای بر ایـن مـسـئله اتـفـاق دارنـد که در آخرالزّمان حضرت مهدی (عج ) خروج می کند؛ و بر این مسئله نیز اتفاق نظر دارند کـه آن حـضـرت از نـسل حضرت علی (ع ) و فاطمه زهرا (س ) است و نامش نام پیامبر(ص ) است .

مـضـاف بر آیات فراوانی که بر مسئله مهدویت در اسلام و ظهور حضرت مهدی (ع ) دلالت مـی کـنـد، روایات شیعه و سنّی در ایـن زمـینه ، بسیار زیاد و به حد تواتر رسیده است ، به طوری که کسی نمی تواند درباره درستی آنها تردید به خود راه دهد.

در ایـنـجـا مـسـئله ((مـهـدی موعود)) در نگاه اسلام را در دو مذهب مهم و محوری آن یعنی سنّی و شـیـعـه پـی می گیریم و دیدگاه این دو مذهب اسلامی درباره این مسئله را به طور فشرده بیان می کنیم .

الف . مهدی موعود در مذهب اهل سنّت
در کـتـابـهـای اهل سنّت و جماعت آن قدر روایات درباره مهدی موعود (ع ) وجود دارد که عقیده به آن حضرت از ضروریات دینی مذهبی آنان به شمار آمده است .

بـه عنوان مثال ، درباره اصل موضوع ظهور مصلح جهانی و حضرت مهدی (ع )، 657 حدیث در کـتـب آنـان از قـبـیـل : صحیح بخاری ، سنن ابن ماجه ، سنن ابن داود، سنن ترمذی ، منتخب کـنـز العـمـّال ، مـسـنـد احـمـد بـن حـنـبـل ، یـنـابـیـع المـودة ، الصـواعـق المـحـرقه و غیر آن نـقـل شـده اسـت . کـتـابـهـایی که درباره حضرت مهدی (ع ) نوشته اند و یا روایات مربوط به او را جمع آوری کرده اند، فزون از شـمـار اسـت . هـمـیـن کـتـاب مـنـتـخـب الاثـر، بـیـش از 60 کـتـاب مـعـتـبـر اهـل سـنّت را، که به این موضوع پرداخته اند نام می برد، که برخی از عالمان مشهور و بـلنـد آوازه و نـیـز اکـابـر اهـل سـنّت ، مؤ لّفان آنان اند، نظیر: احمد بن داود، ابن ماجه ، تـرمـذی ، بـخـاری ، مـسـلم ، نـسائی ، بیهقی ، ماوردی ، طبرانی ، سمعانی ، ابن عساکر، کـسائی ، ابن اثیر، حاکم ، ابن جوزی ، شارح معتزلی ، ابن صباغ مالکی ، ابن مغازلی ، شـافـعـی ، مـحـب الدین طبری ، شبلنجی و…

از ایـن رو، هـمـان طـور کـه اشـاره شـد، بـه رغـم ایـن کـه اهـل سـنـّت بـه اصـل امامت ـ مانند شیعه ـ اعتقاد ندارند، ولی به خاطر زیادی روایات معتبر مـربـوط بـه ظـهـور حـضـرت مـهـدی (عـج ) و تـواتـر آنـها، اعتقاد به ظهور مهدی نامی از نـسـل فاطمه (س ) از اعتقادات ضروری اهل سنّت به شمار آمده است و لذا انکار مهدی موعود را موجب خروج از دین می دانند.

سفارینی از عالمان بزرگ سنّی مذهب در کتاب ((عقیده اش )) می نویسد:

ایـمـان بـه خـروج مـهـدی واجـب اسـت و ایـن مـطـلب نـزد اهـل عـلم مـقـرر و در کـتـب عـقـایـد اهـل سـنـت و جـمـاعـت مـدوّن اسـت .

قاضی شوکانی مؤ لف کتاب ((نیل الاوطار)) نیز گوید:

پـنـجـاه حـدیـث دربـاره مـهـدی قـابـل تـوجـه اسـت و این احادیث بدون شک متواترند.

محمد بن حسین آبری صاحب کتاب ((مناقب الشافعی )) می نویسد:

اخـبـار رسـول خـدا(ص ) دربـاره مـهـدی و ایـن کـه از اهـل بـیـت اسـت … مـتـواتـر و مـسـتـفـیـض ‍ اسـت .

مـنـکـران ظـهـور مـهـدی (عـج ) طـبـق روایـتـی کـه اهـل سـنـت از پـیـامـبـر اکـرم (ص ) نقل کرده اند، از آیین اسلام بیرون خواهند بود:

مـَنْ کـَذَّبَ بـِالمـَهـدی فَقَدْ کَفَرَ.

هر کس مهدی را انکار کند به راستی کافر است .

مـؤ لف کـتـاب ((المـهـدی المـوعـود المـنـتـظـر))، دربـاره ایـنـکـه مـهـدی از اهـل بـیـت پـیـامـبـر(ص ) و از اولاد فـاطـمـه زهـرا(س ) اسـت ، دهـهـا روایـت از کـتـب اهل سنّت نقل کرده است .

پـرداخـتـن بـه مـسـئله مـهـدویـت و ظـهـور مـهـدی از اهـل بـیـت پـیـامـبـر(ص ) و نسل فاطمه زهرا(س )، اختصاص به محدّثان اهل سنّت ندارد؛ چرا که بسیاری از دانشمندان دیگر سنّی مذهب نیز به دلیل اهمیت مسئله یاد شده در تفکر دینی اعتقادی به آن توجّه کرده و بـه اظـهار عقیده درباره آن پرداخته اند. ابن ابی الحدید معتزلی از متکلمان مشهور سنّی مذهب و محی الدین عربی ، عارف نامدار اسلامی از آن جمله اند.

ابن خلدون ، جامع شناس معروف مسلمان ، نیز از جمله آنان است که می گوید:

بدان که در طول تاریخ میان تمامی اهل اسلام مشهور است و چنین اعتقاد الزامی وجود دارد که حـتـمـا در آخـرالزمـان مـردی از اهـل بـیـت پـیـامـبـر(ص ) ظـهـور خـواهـد کـرد و دین را تازه و عـدل را آشـکار خواهد ساخت . وی بر ممالک اسلامی چیره شده و ((مهدی )) نامیده می شود؛ و خروج ((دجّال )) آن زمان خواهد بود و سپس نشانه های قیامت آشکار خواهد شد. حضرت عیسی مسیح (ع ) نیز فرود خواهد آمد و دجّال کشته خواهد شد.

جالب است بدانید که گروه ((وهابیت )) و بزرگان آنها نیز به رغم دیرباوری و تشکیک در بـسـیـاری از عـقـاید مسلّم مورد اتفاق شیعه و سنّی ، به مسئله مهدویت اعتقاد جدّی دارند و تـردیـد درباره ظهور مهدی موعود از اهل بیت پیامبر(ص ) را روا نمی دانند.

رهـبـر ایـن فـرقـه افـراطـی سـنـّی مـذهـب ، ابـن تـیمیه در کتاب ((منهاج السنة النبویه )) قـائل بـه صـحـت ظـهـور مـهـدی در آخـرالزمـان است و بر درستی احادیث مهدی (ع ) تاءکید ورزیده است .

در سـالهـای اخـیـر نیز علمای بزرگ وهّابی در حجاز طی نامه ای به پرسش های درباره نـام ، چـگـونـگـی ظـهـور و مـحل ظهور حضرت مهدی (ع ) پاسخ دادند و بر تردیدناپذیر بـودن مـسئله مهدویت و ظهور مهدی از اهل بیت پیامبر(ص ) تاءکید کرده اند و منکران آن را در زمـره افـراد نـادان یـا بـدعـت گـذار قـلمـداد نـمـوده انـد.

ب . مهدی موعود در مذهب تشیّع
انـدیـشـه مـهـدویـت و مـسـئله مـهـدی مـوعـود در مـذهـب تـشـیـّع بـه دو دلیـل مـهـم از جـایـگـاه بـرتـر و حـسـّاسـیت و جذّابیت بیش تری برخوردار است : یکی به دلیـل اصـالت مـسـئله امـامـت و جایگاه اعتقادی آن ، که در فرهنگ دینی اعتقادی شیعه ، تداوم رسالت است ، و دوم این که طرح مسئله مهدویت در شیعه از صراحت ، شفّافیت و جامعیت بسیار بـیش تری برخوردار است ؛ به طوری که همه ابعاد آن و زوایای شخصیتی حضرت مهدی (عـج ) و چـگـونـگـی ظهور و تشکیل حکومت واحد جهانی اسلام توسط آن حضرت به خوبی روشـن شـده و هـیـچ گـونه ابهامی در آن وجود ندارد. به بیان دیگر، مسئله مهدی موعود در مـذهـب تشیّع مضاف بر آنچه در دیگر ادیان و مذاهب معمولا به ذکر کلیات بسنده کرده اند، جـزئیـات آن را نـیـز بـیـان و تـعـیـیـن مـصـداق کـرده ، مـصـداق آن را نـیـز بـه صـورت مستدل و قابل قبولی ارائه کرده است .

در اینجا به برخی از روایات مربوط به حضرت مهدی (ع ) اشاره می کنیم .

پیامبر اکرم (ص ) خطاب به علی (ع ) می فرماید:

پـس از مـن دوازده امام خواهد آمد، اول آنها تو هستی ای علی و آخر ایشان ((قائم )) همان کسی کـه بـه لطـف خـدای مـتـعـال بر همه شرق و غرب جهان پیروز می شود.

امام جواد(ع ) نیز در روایتی خطاب به حضرت عبدالعظیم حسنی درباره حضرت مهدی (ع ) می فرماید:

ای ابـوالقـاسـم ! قـائم مـا هـمان مهدی است که لازم است در غیبت او انتظارش را بکشند و در هـنـگـام ظـهـورش اطـاعـتش کنند. او سوّمین از فرزندان من است .

درباره حتمی بودن ظهورش ، رسول خدا(ص ) می فرماید:

لَوْ لَم یـَبـْقِ مـِنَ الدّنـیا اِلاّ یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهَ ذالِکَ الیَوْمَ حَتّی یَلی رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتی اِسْمُهُ اِسْمی یَمْلاَ ءُ الاَرضَ عَْدلاً وَ قِسطاً کَما مُلِئَت ظُلْما وَ جَوْراً.

اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی کند تا مردی از اهل بیتم که نامش نام من است بیاید و زمین را پس از آن که از ستمگری و بیداد پر شده بود، از عدل و داد پر کند.

روایـات دربـاره حـضـرت مـهـدی (عـج ) بـسـیـار اسـت و در مـنـابـع شـیـعـه نـیـز مـانـنـد اهـل سـنـّت ـ و بـلکـه بـهـتـر و بـیـش تـر از آنـهـا ـ روایـات بـی شـمـاری کـه بـه قول علامه طباطبائی تعداد آنها از 3000 روایت بیش تر است از پیامبر(ص ) و ائمه (ع ) نـقـل شـده اسـت .

سـلسـله نـسـب و شجرنامه آن حضرت بنا بر روایات معتبرِ بی شمار به این شرح است : مـحـمـد بـن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام .

کنیه آن حضرت ((ابوالقاسم )) و القاب ایشان ((مهدی ))، ((قائم ))، ((منتظر)) و ((حجت )) می باشد.

نـام مـادر حـضرت مهدی (ع )، نرجس دختر یشوعا پسر قیصر پادشاه روم است که بشر بن سـلیمان او را به دستور امام هادی (ع ) از برده فروشی به نام ((عمر بن یزید)) برای آن حـضرت خرید. سپس امام هادی وی را به فرزندش امام حسن عسکری (ع ) بخشید و بدین تـرتـیـب وی افـتـخار مادری حضرت ولی عصر(ع )، مهدی موعود را پیدا کرد. نرجس دارای نـامـهـای دیـگـری از قـبـیـل ریـحـانـه ، سـوسـن و صـیقل نیز بوده است .

بـنـا بـر قـول مـشـهـور، امـام زمـان (ع ) در شـب نـیـمـه شـعـبـان سـال 255 هجری قمری در شهر سامرا در عراق از مادر گرامی اش نرجس خاتون به دنیا آمده است .

در روایـات اسـلامـی خـصـوصـیـات جـسـمـانـی و شـکـل و شمایل ظاهری حضرت مهدی آمده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:

چهره اش گندمگون ، ابروانش هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذّاب ، شانه هایش ‍ پـهـن ، بـیـنـیـش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده ، خالی بر گونه راست ، میان قـامـت ، گـونه هایش ‍ کم گوشت و اندکی متمایل به زردی ـ که از بیداری شب پدید آمده ـ انـدامـش مـتـنـاسـب و زیـبـا، هـیـئتـش خـوش مـنـظـر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بـزرگـوارانـه و شـکـوهـمـنـد غرق ، نگاهش دگرگون کننده …

بنا بر روایت نقل شده از حضرت امام جعفر صادق (ع )، چون حضرت مهدی (ع ) به در آید به مسجد الحرام رود و رو به کعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد و دو رکعت نماز گذارد و آن گاه فریاد برآورد:

ای مـردمـان ! مـنـم یـادگـار آدم ، یـادگـار نـوح ، یـادگـار ابـراهـیـم ، یـادگـار اسـماعیل … منم یادگار موسی ، عیسی ، محمد(ص )… منم یادگار پیامبران ، منم وارث آدم ، گزیده نوح ، خلاصه ابراهیم و عصاره محمد(ص )، منم صاحب قرآن و زنده کننده سنّت … فریاد مرا پاسخ گویید، من شما را از همه چیز آگاه می کنم ، آنچه می دانید و آنچه نمی دانـیـد… هـر کـس کـتـابـهـای آسـمـانی را می شناسد گوش فرا دهد… آن گاه به خواندن کـتـابـهای آسمانی می پردازد و صحیفه آدم و شیث و نوح و ابراهیم (ع ) را می خواند و هم تـورات و انـجـیـل و زبور را… و سپس قرآن کریم را.

حـسن ختام این نوشتار، تقدیم خالصانه ترین درود و سلام به پیشگاه آن یگانه دوران ، امید مستضعفان و منجی جهانیان حضرت مهدی صاحب الزمان (ع ) است ، با ذکر فرازهایی از دعای ماءثور از مفاتیح الجنان :

اَلسَّلامُ عـَلی مـَهـْدِیِّ الاُمـَمِ وَ جـامـِع الکـَلِمِ… اَلسَّلامُ عـَلی القـائِمِ المـُنـْتـَظـِر وَ الْعـَدْلِ المـَشـْتـَهـَرَ… اَلسَّلامٌ عـَلی رَبـیعِ اَلا نامِ وَ نَضْرَةِ الاَیّامِ… اَلسَّلامُ عَلَی المَهْدِیِّ الَّذی وَعَدَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یَجْمَعَ بِهِ الکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یَمْلاََءِ بِهِ الاَْرضَ قِسْطا وَ عَدْلا…

سـلام بـر مـهـدی امـتـهـا (و یـکی کننده ملتها) و جمع کننده گفتارها، سلام بر قائم منتظر و عـدل هـمـه جا گستر، سلام بر بهار زندگی انسان و طراوت روزگاران ، سلام بر مهدی ای کـه خـدا بـه امـتـهـا آمـدنش را نوید داده است تا به دست او همه را پیرو یک دین سازد و طـرح اتـفـاق در هـمـه جـهـان در انـدازد و زمـیـن را از عدل و داد پر کند… .

به امید ظهورش و دیدار رویش

اَللّهُمَّ عَجِّْل لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

نتیجه گیری
1. مـوضـوع ((مـوعـود)) در هـمـه ادیـان بـه نـوعـی مـطـرح شـده و بـه طـور اجمال مورد پذیرش همه آنها است .

2. مـسـئله مـوعـود در گـذر زمان نه تنها رنگ نمی بازد، بلکه هر چه به جلو می آییم به طـور جـدّی تـر و پـر رنـگ تر مطرح می شود و به عنوان یک اندیشه و باور ضروری و غیر قابل انکار جلوه گر شده ، جایگاه پیدا می کند.

3. سرانجام در آیین آسمانی اسلام ، اندیشه مهدویت ، با مصداق روشن مهدی موعود همراه مـی شـود و آیـات و روایـات بـی شـمـاری آن را تـاءیـیـد و گـواهـی مـی کـنـد. و به همین دلیـل ، هـمـه مـذاهـب اسـلامـی آن را بـه عـنـوان یـک بـاور ضـروری و غـیـر قابل انکار دینی قبول دارند و انکار آن را روا نمی شمارند.

4. از مـیـان مذاهب اسلامی ، مذهب شیعه به اندیشه مهدویت و مهدی موعود(عج ) جایگاه اعتقادی داده و او را بـه عـنـوان امـام دوازدهم می شناسد و به جزئیات آن نیز پرداخته است . از این رو، بـیـشـتـریـن پـردازش و بـهـتـریـن پژوهش درباره مسئله موعود، اندیشه مهدویت و مهدی موعود(عج ) را شیعه انجام داده است .

موضوعات: موعود در ادیان  لینک ثابت
 [ 10:29:00 ب.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم