یوسف زهرا

 

ای عدل منتظر و ای حاضر ناظر چشمها به تو دوخته شده و منتظران حقیقت همچون شمعی تا صبح ظهر در غم هجرانت می سوزند .چه سخت و گران است بر من اینکه ببینم همه ی خلق را و تو را نبینم. عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ وَ لا تُرَی.

هر آدینه که می رسد دل بهانه ی تو را می گیرد و ما لبها را با ندبه و کمیل متبرک کرده و رو به دریای انتظار به انتظار طلوع آفتاب می نشینیم.

ای ساقی فرج، چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده دستها آنقدر طلب نور کرده و خالی مانده دوشها آنقدر تازیانه ی سنگین اهانت را بر پیکره‌ی باورهای دینی تحمل کرده که دگر توان از دست داده.مولای من کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی. این معز الاولیاء و مذل الاعداء.

ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم دوخته عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک می آرایند و دلشان را نذر تو می کنند .هر صبح با مولایشان تجدید میثا ق می کنند کاروان دل را به غروب می برند زبان ر به ذکر فرج مشغول می دارند و بر سجاده ی انتظار نشسته و انتظار بر دوش می کشند تا شاید دعایشان مستجاب شود و معشوق گوشه چشمی به آنها بنماید.

ای تجدید کننده ی احکام تعلیل شده و ای طلب کننده‌ی خون شهید کربلا کجا هستی؟

بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن.ای چشمه‌ی عدالت طولانی بودن انتظارت ما را به خطا کشانده است دیگر عصر جمعه دلها نمی گیرد چشمها نگاهشان را به رایگان می فروشند بازار معامله پایاپای قلبهای سکه‌ای در برابر قلبهای سپید بسیار داغ است

موضوعات: یوسف زهرا  لینک ثابت