معاد جسمانى از ديدگاه ابن سينا

*************************************************************

 

برخى گفته اند كه ابن سينا به معاد جسمانى معتقد نبوده است و او را در زمره ى قائلين به معاد روحانى ياد كرده اند. اين سخن و داورى قابل مناقشه مبتنى بر اين پيش فرض است كه اگر فيلسوف نتواند چيزى را اثبات عقلانى نمايد آن را نمى پذيرد. چنان كه از ابوعلى معروف است كه «نحن أبناء الدليل حيث ما مال نميل».
بر اين اساس چون بوعلى دليل عقلى بر معاد جسمانى نيافته است و از ديگر سو، اشرف لذات و آلام و سعادت و شقاوت اخروى را لذات و آلام وسعادت ها و شقاوت هاى ادراكى عقلانى مى داند، نه مادى، پس، او معاد مورد نظر شريعت را قبول ندارد. فراموش نكنيم كه بوعلى معتقد است اگر نتوان چيزى را رد كرد بايد آن را ممكن دانست. اما بوعلى در مسئله معاد، يك دليل عقلى دارد و آن اعتماد به خبر مخبر صادق است كه عقلاً پذيرفتنى است. عبارات شيخ در اين مورد در الهيات نجات بدين شرح است:
در اين جا شايسته است درباره ى احوال نفوس بشرى پس از جدايى آن ها از بدن بحث كنيم و ببينيم كه اين نفوس چه سرنوشتى خواهند داشت. پس مى گوييم: بايد بدانيم كه ما از دين و شريعت، نوعى از معاد را مى پذيريم و براى اثبات اين نوع معاد، راهى جز شريعت و تصديق خبر پيامبران نداريم و اين همان معاد جسمانى است و خير و شر جسم براى همگان روشن است و نيازى به توضيح ندارد و شريعت بر حقى كه پيامبر ما (صلى الله عليه وآله) آورده است، درباره ى سعادت و شقاوتى كه بر اساس اين بدن مادى خواهد بود، به تفصيل داد سخن داده است. نوع ديگر معاد، معادى است كه بر اساس عقل و برهان اثبات مى شود و مكتب انبيا نيز آن را تصديق مى كند. آن عبارت است از سعادت و شقاوتى كه بر اساس برهان براى نفوس بشرى به اثبات مى رسد. هر چند كه در حال حاضر به دلايلى كه توضيح خواهيم داد، اوهام ما از تصور آن ها ناتوان باشد و حكماى الهى براى رسيدن به اين گونه سعادت، نسبت به سعادت جسمانى و مادى، اهميت و علاقه بيشترى نشان مى دهند. بلكه گويى آن ها اصولاً به سعادت جسمانى توجهى ندارند و اگر آن سعادت را داشته باشند به آن در كنار سعادت معنوى كه همان قرب حق تعالى است، توجهى نخواهند داشت. بنابراين بايد كيفيت اين نوع سعادت و شقاوت (معنوى و روحانى) را بشناسيم. زيرا نوع جسمانى آن ها در شريعت شناخته شده است.( [22])
ابن سينا در ميان آثارش، رساله ى ديگرى دارد به نام رساله اضحويه كه در آن به نظر مى رسد با صراحت بيشترى مسأله، معاد جسمانى را منكر شده است. او در اين رساله مى گويد: آن چه در باب معاد در آيات قرآن و ظاهر شريعت آمده است بحث معاد، هم روحانى و هم جسمانى است و مسلمانان همه بر اين هستند كه معاد هم نفس را هست و هم كالبد را هست، مى گويند، زندگى كالبد به هستى نفس است و او در آفرينش دوم باز به كالبد خويش رد مى كنند و اين ها برخى برآنند كه نفس جسمى است لطيف…». او معتقد است شريعت را نبايد جورى تفسير كرد كه حقايق و بطن شريعت و احكام آن به صورت ظاهر آمده است. چرا كه ما مردمان (انسان هايى با درك متفاوت داريم) بر صاحب شريعت واجب است كه اين معانى و احكام را درست بيان كند و در حدى بگويد كه همه كس بر آن وقوف يابند و نهاد شريعت به گونه اى است كه با جمله خلايق نتوان گفت و اگر تقدير كنيم كه كار آن جهانى ـ چون لذت و راحت و عقوبت و مانند آن هم ـ روحانى باشد، نه جسمانى و عقل مردم از دريافت آن به اول نظر عاجز بوده، شرع چگونه آن را بيان كند و مردم را ترغيب و تحذير كند؟ و جز به يك سرى مثال ها و تمثيلاتى كه به فهم مردم نزديك باشد نمى توان جور ديگرى مطرح كرد. چگونه ثواب و عذاب حقيقى كه به فهم عامه مردم نمى رسد پيامبر در اين مورد نهاد شريعت را بيان كند.«از آن جا كه انسان بودن به صورت است، نه به ماده، ستودن نكوهيده و استحقاق انسان به ثواب و عقاب از روى صورت است، نه از روى ماده. اگر در معاد و آفرينش دوم، روح وارد جسم شود، عقوبت شخص بدكردار به خود بدكار نخواهد رسيد و همين طور ثواب. چرا كه اين مردن نه آن است كه اول بود، مردنى ديگر است و ميان اين دو خرده اختلاف به ماده است و چون چنين باشد لازم آيد كه آفرينش دوم و بعث به مقصود نيجامد تا هر كس جزاى عمل خود ستاند چون عقوبت و ثواب، ديگرى را خواهد بود، مقصود حاصل نمى شود».( [23])
سپس ابن سينا به ابطال مذهب تناسخ مى پردازد و اثبات مى كند كه چه قائل شويم معاد فقط جسمانى است و يا هم جسمانى است و هم روحانى، منجر به نفى مسأله ى تناسخ مى شود و نتيجه مى گيرد كه مذهب اين جماعت قائل به (تناسخ) باطل است كه گمان مى كنند نفوس نمى توانند بعد از مفارقت كالبد، دوباره به آن بپيوندد.

موضوعات: معاد جسمانى از ديدگاه ابن سينا  لینک ثابت