(بسم الله الرحمن الرحیم)

سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین پناهیان

شب نهم محرم الحرام ۱۴۳۸ (۱۹/۰۷/۱۳۹۵)

 

راز لذت بندگی و دوری از رنج زندگی

مقدمه در باب شناخت انسان

بسیاری از مقدمات هر گفت‌وگوی معنوی و اخلاقی به این برمی‌گردد که اساساً انسان یک وجود پیچیده‌ای است مانند هر دستگاه ساده‌ی بشر نیست، که بتوان با یک بروشور آن را تشریح کرد. این پیچیدگی یعنی اعماق و ژرفایی دارد که به این سادگی قابل‌فهم نیست.

در شعری منتسب به امیرالمؤمنین آمده است:

وَ تَحسب أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَر

انسان خیال می‌کند که همین جثه‌ی کوچک است درحالی‌که در او عالم اکبری است؛ طبیعی است که در روز اول به اعماق خواسته‌ها و توانایی‌های خود دسترسی پیدا نمی‌کنیم. روز قیامت به شناخت خود می‌رسیم و حسرت می‌خوریم که چرا به اعماق وجودی خود پی نبرده‌ایم. کسانی که در این دنیا به این اعماق فکر می‌کنند حسرت روز قیامت را در همین دنیا می‌خورند و گریه می‌کنند مانند حضرت امام که برای گریه‌های ایشان حوله می‌آورند. می‌خواهیم کهکشان وجود خود را کشف کنیم و برای آن باید اشک بریزیم؛ چون چشم به تواناهایی تا و دارایی‌های خود بینا می‌شود.

امشب از زاویه‌ی «می‌خواهم ها» و «می‌توانم ها» به مسئله نگاه می‌کنیم. خدایا چرا دستور می‌دهی، برنامه بده و برو. نباید از کنار این مسئله بی‌وجودان عبور کنیم بلکه وجدان داشته باشیم و به مسئله‌ی پاسخ دهیم. راز رسیدن به برترین لذت‌ها و عبور از همه‌ی رنج‌ها در شناخت این مسئله است.

آنچه از خود می‌دانیم یک چندهزارم آنچه هستیم هم نیست. ما می‌توانیم این گستردگی بی‌نهایت وجود خود را درک کنیم که بزرگ‌تر از عالم است و همچنین می‌توانیم عالم بزرگ خود را فتح کنیم.

در وجود انسان دو استعداد بزرگ را خداوند قرار داده است:

«من می‌خواهم، من می‌خواهم به آنچه دوست دارم برسم. من می‌خواهم به دوست‌داشتنی‌هایم برسم تا به لذت برسم.» در استعداد انسان با حیوان شریک است، حیوان هم می‌خواهد به آنچه می‌خواهد برسد. اگرچه انسان با حیوان در این استعداد شریک است ولی استعداد دیگری هم هست. که موجب تمایز انسان و حیوان است.
استعداد دیگر، «من می‌توانم به آنچه دوست دارم برسم» است؛ خدا لعنت کند کسی را که این استعداد را کور می‌کند. خداوند می‌فرماید پیش از آنکه چیزی را بخواهی استعداد تواناهایی خود را تقویت کن.

ازنظر خداوند فرق انسان خوب و بد یک‌چیز است اینکه انسان خوب قدرت خود و من می‌توانم خود را زیاد و شکوفا کرده است و انسان بد و بدبخت کسی است که دایره‌ی من می‌توانم های او ضعیف است. انسان رذل و بی‌چاره و بد بو و متعفن که کائنات از او متنفر هستند، موجودی است که دایره‌ی تواناهایی او کم است او ضعیف و علیه است و نمی‌تواند هیچ غلطی بکند. انسان توانا یعنی انسان توانایی که ماورای قدرت خیال انسان.

بدبختی بشر این است که نمی‌داند که خداوند از او چه می‌خواهد.

اخلاق نمی‌خواهد من را رام کند یا اینکه صرفاً من را به یک حیوان غیر وحشی تبدیل کند؛ با این اخلاق به‌ظاهر زیبا خود را از خدا و از رسیدن به بالاترین قدرت‌ها ناتوان می‌سازیم. تو قرار نبود وحشی‌گری نکنی چون بالاترین قدرت عالم هستی نه اینکه لبخند بزنی دیگران از سر ضعف و زبونی و ذلت تو را در کارخانه‌ای استخدام کنند و بگویند مانند حیوانی شیر بدهی، بار ببری و پاچه نگیری.

خداوند نمی‌خواهد انسان شهوت‌رانی نکند وگرنه او را اخته می‌آفرید و در همین دنیا جهنم را برای ما محقق می‌کرد. اولین حقیقتی که ما باید درک کنیم، قدرت است و اینکه من می‌توانم و من باید بتوانم کائنات را درنوردم. من باید همه‌چیز را درک کنم و حتی آن‌هایی را که درک نمی‌کنم بچشم. من باید از سر شدت توانایی ظلم نکنم.

چرا حب مقام آخرین حبی است که از قلوب صدیقین خارج کند؟ چون انسان قدرت طلب است و اگرچه حب مقام اشتباهی پاسخ دادن به این قدرت‌طلبی است. متأسفانه یک سبک زندگی به جوانان ما داده‌اند که همین‌قدر که می‌توانم کافی است حالا باید بروم سر آنچه می‌خواهم. خیر باید قدرت را افزایش دهیم. چرا با این قدرت بی‌زوری خود می‌خواهید به نهایت خواستن‌های خود برسید. توانایی را که افزایش دهیم بیشتر می‌توانیم لذت ببریم.

نکند در مدرسه‌های ما بچه‌ها را خراب می‌کنند و باعث می‌شوند دانش آموزان از من می‌توانم و قدرت می‌خواهم دست برمی‌دارند و به من می‌خواهم میرسند؟ نکند آموزش می‌دهد بدون اینکه قدرت خود را افزایش دهی همین چیزهایی را که می‌خواهی برو برس؛ خوب این‌گونه آموزش دادن بچه‌ها را بدبخت می‌کند.

چرا عرفا وقتی به‌جایی می‌رسند اول قدرت‌های خارق‌العاده به آن‌ها می‌دهند که می‌توانند مس را طلا کنند؟ چرا خداوند هر که را دوست دارد به او قدرت می‌دهد؟ مگر قدرت پاک‌کننده است؟ یا اینکه برخی فیلسوف‌های فاسد می‌گویند قدرت فاسد کننده است؟ چرا وقتی به مقامی می‌رسیم اول به ما قدرتی می‌دهند؟

مرحوم حداد با آقای قاضی آشنا شده بود و می‌توانست آهن گداخته را از درون کوره دربیاورد و چکش بزند او در ابتدای مسیر بود ولی می‌توانست بر قوانین فیزیک مسلط شود. برخی مردم می‌دیدند که او چنان می‌کند و آقای قاضی به او گفتند این را به مردم نشان نده.

لزوم ابلاغ دستور خداوند

شما در مورد این موضوع تفکر کنید که «خدایا چرا دستور دادی و من برای اینکه به بالاترین قدرت برسم باید دستور بشنوم؟ حکمت خدا یک‌بعدی نیست و برای رسیدن به چرایی عمل خدا ابعاد مختلفی هست.

امام خمینی در صحبت‌هایشان در رابطه با صداوسیما می‌فرمودند صداوسیما باید جوانان ما را قوی بار بیاورد؛ نمی‌فرماید باید جوانان ما را نمازخوان کند. صداوسیما باید ما را قدرت طلب بار بیاورد. موسیقی انسان را ضعیف بار می‌آورد. خیلی مهم است که ضعیف نباشیم و قوی باشیم.

وَ إِنَّمَا تَكُونُ الشَّهَوَاتُ مِنْ ضَعْفِ الْقَلْبِ : شهوات وقتی بر انسان غالب می‌گردند که انسان ضعف در ایمان و اراده داشته باشد.

مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ قَوِيَ : کسی که خداوند را اطاعت کند، عزیز و قوی می‌گردد.

إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ إِنَّ الْحَدِيدَ إِذَا دَخَلَ النَّارَ لَانَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ وَ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ وَ نُشِرَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُهُ: همانا مؤمن از آهن سخت‌تر و پایدارتر است چنان که آهن وقتی داخل آتش می‌گردد نرم می‌شود ولی مؤمن اگر چندین بار کشته شود و نشر داده شود باز هم مؤمن است.

اخلاقیات و عرفانیانی که ما را ضعیف و رام بخواهد غلط است. در جوامعی که انسان‌ها ضعیف‌تر می‌شوند راحت‌تر قانون پذیر می‌شوند و حکومت به‌راحتی می‌تواند بر آن‌ها مسلط باشد، انسان زبونی که دنبال شهوت‌رانی ضعیف شد هرچه گفتی می‌پذیرد و قانون را به خاطر قانون‌گذاران رعایت می‌کند. برخی از انسان‌ها که ملزم به نظم هستند، ازاین‌جهت است که به‌قدری ضعیف است که قانون‌شکنی نمی‌کند چنین جامعه‌ای دینی نیست.

وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ : چون تقوا دارند، نظم دارند.

آدمکش‌های جهان امثال امریکا و اسرائیل، جوان‌های مسلمان را به «من می‌خواهم ها» دعوت می‌کند این در حالی است که من می‌خواهم، من می‌توانم ما را ضعیف می‌کند.

چرا امام زمان وقتی ظهور می‌کنند قدرت شیعیان را چندین برابر می‌کنند. «فَزَادَ فِي قُوَّتِي قُوَّةَ اربعین رَجُلا» این قدرت سرچشمه‌های اشک‌های جاری و نمازهای باحال است. خاک‌برسر همه‌ی فضائل اخلاقی که از سر نبود قدرت رعایت شده باشد.

«مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْقَوِيِّ كَالنَّخْلَةِ وَ مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ كَخَامَةِ الزَّرْعِ»

انسان نباید به ساز دیگران برقصد بلکه عالم باید به ساز انسان برقصد.

کسانی که با موسیقی آرام می‌شوند و شاد می‌شوند مانند کسانی هستند که ضربان قلب آن‌ها ممتد است و با موسیقی بالا و پایین می‌شود.

آن ندیدبدیدهای عالم هستند که هر وقت یک قدرت کمی پیدا می‌کنند می‌خواهند هر آنچه را که می‌توانند انجام دهند درحالی‌که اگر کمی قدرت خود را نگه‌دارند به آن‌ها قدرت بیشتر می‌دهند.

با امساک لذت و می‌خواهم ها به ما قدرت می‌دهند. جوانان ما که در چهارده‌سالگی به بلوغ می‌رسند و نباید در همان چهارده‌سالگی ازدواج کنند. خوب خودش را نگه دارد و من می‌خواهم را کنترل کند تا قدرتمند شود.

شیرین‌ترین لذت در دنیا و آخرت لذت جنسی است. اما چرا خداوند آن را در وجود ما قرار داده است، چون می‌خواهد جوانان قدرت پیدا کنند. جوانان باید بدانند که با نگه‌داشتن خود قدرتمندتر می‌شوند. این در مدارس ما باید به جوانان آموزش داده شود. بچه باید بفهمد که مادر و پدرش چیزی را دوست دارند ولی خودشان را کنترل می‌کنند و امساک می‌کنند، این‌گونه فرزندان ما تربیت می‌شوند. اگر فرزندان این‌گونه تلقی کنند که والدین همه‌ی کارهایشان را از سر دوست داشتن‌ها انجام می‌دهند، خوب آن‌ها کاری را که می‌خواهند انجام دهند و دنبال یلری تلری می‌روند.

روان شناسان اخیراً به این رسیده‌اند که من می‌خواهم خودشان را کنترل می‌کنند و هوش هیجانی را کنار هوش‌های دیگر قرار می‌دهند و انسان را شکوفا می‌کند. کف نفس یعنی آنچه را می‌خواهیم کنترل کنیم تا من می‌توانم ها و قدرت ما افزایش یابد.

اگر کارهای عقلانی که خودمان می‌فهمیم را با دستور انجام دهیم، انانیت ما ضعیف می‌گردد.

خداوند برای اینکه به قدرت مطلق برسیم دستور می‌دهد. زکات را دستور می‌دهد، اگر در جنگل‌های آمازون هم بزرگ‌شده بودیم صدقه می‌دادیم ولی او دستور می‌دهد تا من می‌خواهم های ما ضعیف می‌گردد.

خداوند دستور می‌دهد چون بنده‌اش را دوست دارد و دستور جلوه‌ی محبت خدا است چون نمی‌خواهد بنده‌اش بد بخت شود. اگر بخواهیم من می‌خواهم را کنترل کنیم دائماً دنبال دستور باشیم.

آقای بهجت می‌فرمودند انسان خودش می‌فهمید که چرا نماز صبح برای او واجب است ولی اینکه دستور باشد اثر دیگری دارد. پزشکان به‌تازگی فلسفه‌ی وضو را دریافته‌اند ولی اگر یک کار را بنا به دستوری که خداوند به ما داده است اجرا کنیم به اوج قدرت می‌رسیم.

فلسفه‌ی دستور حقیقت دین است. برخی از مکاتب اخلاقی یک سیره‌ی کاذب به انسان می‌دهد و هیچ‌کسی را آن‌چنان‌که بایدوشاید به مقصد نمی‌رساند و دیگر میل به راه اصلی ندارند مانند کسانی که ما را به دستور شنیدن تمایل نمی‌دهند. برخی دین را شبیه اخلاق سکولار می‌دانند؛ وقتی نماز می‌خوانند می‌گویند خدایا دو رکعت نماز می‌خوانم خودم فهمیده‌ام که کار خوبی است. اخلاقیات و عرفانی‌ات بدون دستور یک اخلاق سکولار است.

تقوا یعنی همه‌ی کارهای خوب را به دستور خدا عمل کنیم. فایده‌ی آن این است که من را نابود کرده‌ایم و بینی انانیت را به زمین مالیده‌ایم. اینکه چرا پشت چراغ‌قرمز می‌ایستیم اگر به خاطر این باشد که خدا ناراحت می‌شود با این نگاه من خود را از بین برده‌ایم.

اگر اعمال خود را مبنی بر دستور انجام دهیم خداوند پشتیبان ما خواهد بود. … یجعل له مخرجا …

بعد از قرآن خواندن می گوییم صدق الله العلی العظیم، چون باور آنچه خداوند می‌گوید سخت است.

در مقابل ناراحتی‌های خود باید بگوییم، خدا دستور داده بود ناراحت بشوی. مگر شما صاحب ندارید که ناراحت می‌شوید.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 

موضوعات: سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین پناهیان (شب نهم محرم الحرام ۱۴۳۸ (۱۹/۰۷/۱۳۹۵), سبک زندگی عاشورایی  لینک ثابت