خاطره ای بسیار زیبا از یک مادر شهید

حاج خانوم خسته نباشید چرا ناراحتید؟ 30 ساله از بعد از ظهر چهارشنبه ذوق دارم که زودتر
پنجشنبه بیاد، بیام سر قبر پسرم باهاش حرف بزنم. امروز اومدم سوار اتوبوس بشم، جا نداشت.
مَردم هولم دادن از اتوبوس افتادم زمین. خیلی کمرم درد می کنه. ولی به خاطر این ناراحت نیستم…
فکر کنم پسرم از دستم ناراحته چون بعد 30 سال اولین باره که هرکاری می کنم نمیتونم قبرشو بوس کنم…

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم


عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

موضوعات: خاطره ای بسیار زیبا از یک مادر شهید  لینک ثابت