فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامي
در روايتي از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بيشتر عالمان شيعه و همچنين تعداد زيادي از علماي اهل سنت، قائل هستند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهايي وجود دارد؛ اما قول مشهور اين است كه آن حضرت، توسط «مأمون» خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيد.
برخي از علماي اهل سنت بر اين نظرند كه مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نكرده است و براي اين گفته خود دلائلي هم ذكر مي‌كنند. از جمله آن دلائل اين است كه مأمون دختر خود را به همسري امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتري امام رضا (ع) در برابر علما استدلال مي‌كرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسيار ناراحت و غمگين بود و…
در ادامه خواهيم گفت كه به هيچ يك از دلائل در اين رابطه نمي‌توان استناد كرد.
همچنين عده‌اي از علماي اهل سنت نيز بر اين باورند كه امام رضا (ع) مسموم شده است و عامل جنايت، عباسيان اما شخصي غير از مأمون، بوده است. براي مثال؛ ابن‌جوزي مي‌گويد: «وقتي عباسيان ديدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولايت‌عهدي) و به دست علويان افتاد، امام رضا (ع) را مسموم كردند.» اين قول نيز چندان صحيح به نظر نمي‌رسد؛ زيرا «بيشتر مورخان و راويان اجماع دارند كه مأمون سم را به امام (ع) داده نه غير او.»
همچنين روايات مستندي از امام رضا (ع) وارد شده است كه در آن، حضرت شهادت خود را پيش‌گويي كرده و عامل اين جنايت را مأمون دانسته است. امام رضا (ع) به هرثمة بن اعين مي‌گويد: «موقع مرگ من فرا رسيده است. اين طاغي (مأمون) تصميم گرفته مرا مسموم كند…»
عده‌اي از پژوهشگران معتقدند كه شورش عباسيان در بغداد و تصميم مأمون براي حضور در اين شهر، سبب شد تا اطرافيان اين خليفه به وي هشدار دهند كه در نبود وي و حضور وليعهد ـ كه منظور امام رضا (ع) بود ـ كار حكومت به مشكل برخواهد خورد و به همين دليل، مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند.
به نظر مي‌رسد انگيزه اصلي مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) همين مطلبي باشد كه ذكر شد. چرا كه قيام عباسيان در بغداد جز به خاطر ترس از روي كار آمدن علويان نبوده است.
طبري مي‌نويسد: «مأمون نامه‌اي به بني‌عباس در بغداد نوشت و مرگ علي بن موسي (ع) را به آنان اعلام كرد و از آنان خواست كه به اطاعت او درآيند؛ زيرا دشمني آنان با او جز با بيعت وي با علي بن موسي (ع) نبوده است.»
از ديگر موجباتي كه مورخان در قتل امام رضا (ع) ذكر كرده‌اند، كينه‌اي مي‌دانند كه مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسي مي‌نويسد: «علتي كه موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، اين بود كه آن حضرت بي‌محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام مي‌كرد. در بيشتر موارد در مقابل او قرار مي‌گرفت كه موجب عصبانيت و كينه او مي شد…»
همانگونه كه بيان شد، از نظر روايات شيعي، شكي نيست كه مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم كرد. اما اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است، چند نوع روايت وجود دارد كه به آنها اشاره مي‌كنيم.
روايتي را شيخ مفيد از عبدالله بن بشير نقل كرده كه عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد كه ناخن‌هاي خود را بلند كنم … سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همه دو دست خود بمال … سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور. من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.
من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بيشتر زنده نماند.»
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا (ع) انگور دوست مي‌داشت. پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه‌هاي آن به مدت چند روز سوزن‌هاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزن‌ها را كشيده و نزد آن بزرگوار آوردند … آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد.»
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
بنابراين، ادله‌اي كه اهل سنت ذكر كرده‌اند كه مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بي‌اساس است؛ چرا كه مأمون فردي بود كه به خاطر حكومت، برادرش امين را به قتل رساند و محبوبيت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بيشتر نبود. و گريه ظاهري او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف كردن اذهان علويان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.
بعد از شهادت امام رضا (ع) شيعيان، بدن شريف آن حضرت را در خراسان تشييع كردند. اين تشييع جنازه به حدي پر شور بود كه تا آن زمان مثل آن ديده نشده بود. همه طبقات در تشييع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمري در شهر طوس به خاك سپرده شد و بارگاه عظيمش امروز ميزبان صدها هزار عزادار است، در حالي كه هيچ نشاني از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[جمعه 1394-09-20] [ 10:26:00 ب.ظ ]




شرح چگونگي شهادت، تشييع و دفن پيكر مطهر امام حسن مجتبي (ع)
بنا به قول‌هاي معتبر، ‌امام حسن(ع) روز بيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
«شيخ كليني» از دانشمندان بزرگ شيعي كه كتاب‌هايي در باب معرفي امامان دوازده‎گانه شيعه دارد، از «ابوبكر حضرمي» نقل مي‌كند كه؛ «جعده» دختر «اشعث‎بن قيس كندي»، امام حسن(ع) را با زهر مسموم كرد. و نيز يكي از كنيزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانيد، ولي آن زهر در درون جان امام حسن(ع) جاي گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهيد شد.»
هنگامي كه امام حسن(ع) به شهادت رسيد، امام حسين(ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي كه رسول خدا(ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز مي‌خواند، حركت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدام‌ها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بني‌اميه بود، به نحوي كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن(ع) در خانه حضرت رسول(ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. اما اين كار نيز بدون حاشيه‌ها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بي‌رحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حالي‌كه خود را مسلمانان واقعي مي‌ناميدند.
با اين حال، تاريخ اسلام گواه است كه يكي از جنايات هولناك معاويه در طول حكومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبي(ع) بود و ردپاي اين جنايت هولناك در تاريخ، به طور آشكار ديده مي‌شود. جنايت به اين صورت شكل گرفت كه معاويه ضمن توطئه‌اي خائنانه و با بهره‌گيري از دختر «اشعث‎بن قيس» (همسر امام‌حسن) او را مسموم و به شهادت رسانيد. چهره ‌شيطاني و پيمان‌شكن، و دورويي و نفاق معاويه كه در طول حيات سياسي‎اش فراوان خود را نشان مي‌داد در ضمن اين جنايت نيز روشن‌تر از هميشه در معرض ديد همگان قرار گرفت.
تاريخ، اين مطلب را با قوت هرچه بيشتر به اثبات رسانده است. با اين حال افراد متعصبي چون «ابن‎خلدون» كه از آبشخور آلوده بني‌اميه سيراب مي‌شد، جريان را بي‌پايه و ضعيف قلمداد كرده مي‌نويسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎بن علي(ع) به وسيله معاويه نقل شده، روايتي است كه شيعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته اين نظر خاص، ناشي از گرايشات خاص ديني «ابن‎خلدون» است كه او براي دفاع از چهره‌اي مرموز و نامطلوب همچون معاويه مفاد تاريخ اسلام را عوض كرده است
مظلوميت امام در جريان دفن آن حضرت بيشتر جلب توجه مي‌كند. هنگامي كه اهل بيت(ع) مي‌خواستند طبق وصيت آن حضرت، او را كنار قبر پيامبر(ص) دفن كنند، قداره‌داران بني‌اميه به مخالفت برخاستند. در اين ميان «مروان‎بن حكم» از ميان آشوب‌گران فرياد برآورد: «در حالي كه عثمان در دورترين نقطه بقيع به خاك سپرده شد، گمان مي‌كنيد كه اجازه مي‌دهم حسن‎بن علي(ع) در خانه رسول خدا(ص) دفن شود؟!» پيشتاز آشوب، سوار بر مركبي، ادعاي مالكيت خانه را از طريق ارث كرده و ممانعت خود را تا پاي جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(ص) اعلان داشت.
حتي كار از اين بالاتر گرفت و در نهايت شقاوت و سبعيت، جنازه امام را تيرباران كردند، تا جايي كه كفن آلوده به خون شد و مشايعت‌كنندگان مجبور به تعويض كفن شدند. سرانجام پس از اين كشمكش‌ها، شهيد مظلوم را در بقيع به خاك سپردند.
در سوگ اين ريحانه رسول خدا(ص) طبق رواياتي كه رسيده، مردم مدينه ـ كه بيشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهاي مدينه را بستند. عمربن بشير همداني مي‌گويد: «از اسحاق پرسيدم: متي ذل الناس؟ چه موقع مردم ذليل شدند؟ پاسخ داد: حين مات الحسن و ادّعي زياد و قتل حجربن عدي؛ پس از شهادت امام حسن (ع) و استلحاق زياد و قتل حجربن عدي.»

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ب.ظ ]




جملات طلایی از رهبر انقلاب درباره دانشجو

* بنده دلم می‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانش‌آموزان مدارس، روی ریزترین پدیده‌های سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. ۱۳۷۲/۰۸/۱۲

* عزیزان من! رابطه با خدا را جدّی بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، برای شما خیلی لازم است. مبادا اینها را به حاشیه برانید. ۱۳۷۷/۰۲/۲۲


* دانشگاه باید بتواند یک جنبش نرم‌افزاریِ همه‌جانبه و عمیق در اختیار این کشور و این ملت بگذارد تا کسانی که اهل کار و تلاش هستند، با پیشنهادها و با قالبها و نوآوریهای علمیِ خودی بتوانند بنای حقیقی یک جامعه آباد و عادلانه مبتنی بر تفکّرات و ارزشهای اسلامی را بالا ببرند. ۱۳۷۹/۱۲/۰۹


* برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامی از جماعت دانشجو این است که فکر می‌کنیم دانشجو یک روشنفکر تمام عیارِ مسلمان است؛ متدیّن است. ۱۳۸۱/۰۹/۰۷


* من می‌خواهم غالب یا بیش از غالب بدنه دانشجویی کشور، مجموعه‌ای متعهّد و دارای احساس مسؤولیت نسبت به آرمانهای دانشجویی باشند. یکی از این آرمانها مسأله علم است؛ دومی عدالتخواهی است و آرمان سوم، آزاداندیشی و آزادیخواهی است. ۱۳۸۲/۰۸/۱۵


* در زمینه عدالتخواهی، می‌توانید قانون اساسی را مطالعه کنید و ببینید اگر ما بخواهیم عدالت اجتماعی را با همان مفهوم متعارفی که همه می‌فهمیم، تحقّق ببخشیم، باید از کدام دستگاهها چه توقّعهایی داشته باشیم. ۱۳۸۲/۰۸/۱۵


* نباید به‌طور دائم در عرصه‌ی تجربه و ترجمه - علم ترجمه‌ای، حتّی فکر ترجمه‌ای، ایده و مکتب و ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست ترجمه‌ای - بمانیم؛ زیرا این ننگ است برای انسان که از خرد، سنجش، تحلیل و درک و فهم خود استفاده نکند ۱۳۲/۰۹/۲۶


* انتظار من از شما جوانها و اساتید این است. تولید علم کنید. به سراغ مرزهای دانش بروید. فکر کنید. کار کنید. با کار و تلاش می‌شود از مرزهایی که امروز دانش دارد، عبور کرد. ۱۳۸۳/۰۴/۱۷


* سیاست زدگی و سیاست بازی به هیچ وجه مورد تأیید نیست اما سیاست گری و برخوردار شدن از قدرت فهم و تحلیل سیاسی، نیاز مبرم دانشجویان و دانشگاههاست. ۱۳۸۵/۰۷/۲۵


* مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ایران دانشجویان بودند؛ آن هم دانشجویانی که پیرو خطّ امام بودند، نه دانشجوی وابسته به فلان حزب سیاسی یا فلان تشکیلات گوناگون و بی‌ایمان؛ نه، دانشجویی که خطِّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود. ۱۳۸۶/۰۸/۰۹


* فرق شمای جوان و دانشجو و صادق و پاکیزه‌دل، با یک آدم سیاسی‌کار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکی از بهترین شاخصه‌های دانشجوئی است. ۱۳۸۷/۰۷/۰۷


* جنبش دانشجوئی در کشور ما در تاریخِ ثبت شده و شناخته شده‌ی خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجمل‌گرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* تشکل‌های دانشجوئی فرصتی هم برای دانشجو ایجاد میکند برای کار دسته‌جمعی. و من به کار دسته‌جمعی اعتقاد دارم و این را یک نیاز دانشجو میدانم؛ کسب مهارتهای گوناگون؛ مهارتهای سیاسی، اجتماعی. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* از دانشگاه همیشه و در همه جا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتی در کشور باشد: اول، جریان علم و تحقیق؛ دوم، جریان آرمان‌گرایی‌ها و آرمان‌خواهی‌ها و هدفگذاری‌های سیاسی و اجتماعی. ۱۳۸۷/۰۹/۲۴


* در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید… افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. ۱۳۸۸/۰۶/۰۸


* در زمینه‌ی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. ۱۳۹۱/۰۵/۱۶


* سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهری، با نوشتجات فضلای بزرگی که خوشبختانه امروز در حوزه‌های علمیه حضور دارند، آشنا شوید. ۱۳۹۱/۰۵/۱۶


* باید همت شما این باشد که در دنیا به وضعی برسیم که اگر کسی بخواهد به تازه‌های علمی دست پیدا کند، مجبور باشد زبان فارسی یاد بگیرد. ۱۳۹۱/۰۷/۲۲


* من همه‌ی دانشجویان را به «دانشجویی» به معنای واقعی کلمه - یعنی دنبال علم رفتن - و به فعالیتهای متناسب با دانشجوئی دعوت میکنم؛ چه فعالیتهای اجتماعی، چه فعالیتهای سیاسی.

موضوعات: احادیث درمورد تکبر  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-09-16] [ 02:57:00 ب.ظ ]