من زنی رادیدم نوردرهاون می کوبید.

ظهردرسفره آنان بودسبزی،دوری شبنم بود،

کاسه داغ محبت بود.

من گدایی دیدم دربه درمی رفت آوازچکاوک می خواست

وسپوری که به پوسته یک خربزه می بردنماز.

بره ای رادیدم بادبادک می خورد.

من الاغی دیدم یونجه را می فهمید.

درچراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر.
من کتابی دیدم واژه هایش همه ازجنس بلور.

کاغذی دیدم ازجنس بهار.
موزه ای دیدم دورازسبزه، مسجدی دورازآب ….

شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت” شما”

سهراب سپهری

موضوعات: من زنی رادیدم نوردرهاون می کوبید.  لینک ثابت