شعر شهادت امام هادی النقی(ع)

 

دست های کریم

رحمت محض در نگاه او
بر زبانش فقط بیان خدا
راه گم کرده ایم و می جوییم
از رد پای او نشان خدا
**
دست هایش کریم تر از پیش
روزی کیسه ی فقیرم شد
من اسیرش شدم نمی دانم
یا که او بود که اسیرم شد
**
آخرین نقطه ی کمال است و
صاحب جامع زیارات است
اینکه افتاده روی خاک اینجا
اصل قبله ست ، باب حاجات است
**
این که در پلک روی هم زدنی
می رود تا به عالم بالا
که بیارد دلیل بر حرفش
طایر جنتی به زیر عبا
**
اینکه تنهاست گوشه ی زندان
آیه ی نور و مرد توحید است
دل او در مدینه جا مانده
بیست سالی اگر چه تبعید است
**
روی پاهاش جای زنجیر و
اشک با دیده هاش مانوس است
و تپش های قلب او مثل
سوسوی شعله های فانوس است
**
پا برهنه امام ما را بر
خار صحرا دوان دوان بردند
دل زهرا شکسته شد در عرش
خبرش را تا به آسمان بردند
**
بال و پرهای او پر از زخم و
باز ذکر خدا به لب دارد
روزها روزه است این آقا
و مناجات نیمه شب دارد
**
پدر افتاده و پسر اینجا
سینه چاک آمده به بالینش
سر بابا به دامنش بنهد
بوسد این کام زهر آگینش
**
کربلا بر زمین پسر افتاد
پدر آمد کنار نعش پسر !
خون لخته کشید از لب آن
لاله ی قطعه قطعه و پرپر
**
سر او را گذاشت بر دامن
دلش آرام تر نشد بابا
سر اکبر به سینه چسباند و
گفت بعد از تو اُف بر این دنیا

رضا رسول زاده

موضوعات: شعر شهادت امام هادی النقی(ع)  لینک ثابت