فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



شعر ولادت حضرت زهرا(س)


شعر ولادت حضرت زهرا(س)

اي نخست هميشگي يكتا

آفتاب قديمي ي دنيا

سيب سرخ بهشت پيغمبر

يك سبد ياس بر جمال شما

ابتدايت هميشه نا معلوم

انتهاي تو نيز نا پيدا

راستي گر نباشي اي بانو

چه غريب است حرفهاي خدا

خانه ات پايتخت اين عالم

حجت من حديث سبز كسا

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

چشمهايت ستاره مي بارد

مثل خورشيد روشني دارند

نور ماه و ستاره و خورشيد

چقدر پيش چشم تو تارند

جلوه كردي و از مكان خودت

آمدي وفرشته ها دارند …

از بلندا ي عرش تا مكه

سر راه تو ياس مي كارند

آمدي و تمام هر چه كه هست

به مقام تو سجده مي آرند

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

اي خداوندي تجسم ما

كعبه بي نشان مردم ما

صبح روز نخست ريخته اند

جاي انگور سيب در خم ما

سوره ي مكي رسول خدا

نذر چشمانتان تبسم ما

بامتان پشت بام جبرا ئيل

خانه ات آسمان هفتم ما

گردش مهربان اين دستاس

آرد داري براي گندم ما

فاطمه اي فرشته خيرات

بر توو خاندان تو صلوات

تو فرادا تو فرد تو تو حيد

تو مساوي سيزده خورشيد

تو همان سيب روشني كه از ل

از درخت خدا پيمبر چيد

تو رسولي ولي به طرز دگر

مرتضايي ولي به شكل جديد

معجر روشن تو هجده سال

به خودش رنگ آفتاب نديد

شب ندارد مدينه ام با تو

السلام عليك يا خورشيد

فاطمه اي فرشته خيرات

بر توو خاندان تو صلوات

سر تو روي بالش پر بود

جلوه ات جلوه اي معطر بود

نان تو از بهشت مي آمد

آب نوشيدنيت كوثر بود

مثل يك گنبد طلايي شهر

پشت بامت پر از كبوتر بود

آمدي و ملائك بالا

عرض تبريكشان به حيدر بود

روز ميلاد تو براي رسول

به خداوند “روز مادر “بود

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندا ن تو صلوات

اي خداي جمالي ي دنيا

جلوه بي مثالي ي دنيا

نام تو بي وضو نمي آيد

بر زبان اهالي دنيا

اي پري اي فرشته بالا

تو كجا و حوالي دنيا

تو كنار خداي خويش، خوشي

كوري جاي خالي دنيا

ما هميشه پي جواب توايم

اي غروب سئوالي دنيا

فاطمه اي فرشته بركات

بر تو و خاندان تو صلوات

بي تو اين سفره ها كريم نداشت

بي تو اين بادها نسيم نداشت

تو اگر جلوه اي نمي كردي

طور موساي ما كليم نداشت

با وجود وجود تو ديگر

حضرت آمنه يتيم نداشت

بي تو ذكر رئوف ” بسم اله “

داشت رخمن ولي رحيم نداشت

حرمت قبله هم ترك مي خورد

خانه ي تو اگر حريم نداشت

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

آينه صفحه كتاب تو

آسمان شيشه گلاب تو بود

اولين عكس در حجاب خدا

دور تا دور عرش قاب تو بود

صبح ها، ظهرها نگاه علي

چشم به راه آفتاب تو بود

روزها نيمه ي جنوب زمين

سنگ زيرين آسياب تو بود

چادر خاكي زمين خورده

مرتضي هم ابوتراب تو بود

فاطمه اي فرشته خيرات

بر تو و خاندان تو صلوات

سروده علي اكبر لطيفيان

موضوعات: كيفيت معادجسمانی, شعر ولادت حضرت زهرا(س)  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-01-11] [ 06:54:00 ب.ظ ]




شعر ولادت حضرت زهرا(س)

شعر ولادت حضرت زهرا(س)

ای همسر گرامی پیغمبر

ام الائمه فاطمه را مادر

تبریک جنّ و انس گوارایت

کامشب خدای داده تو را کوثر

این است نخل آرزوی طاها

این است میوة دل پیغمبر

این است جان پاک رسول الله

این است بر جمال خدا مظهر

این است آن سپهر که آینده

سادات عالمند ورا اختر

از منطقش صدای خدا بشنو

در صورتش جمال خدا بنگر

لبخند می زنند به رخسارش

سارا و مریم، آسیه و هاجر

برگیر رو نما ز رسول الله

تا بنگرد به صورت این دختر

تو هست خویش را به خدا دادی

حق هدیه کرد بر تو چنین گوهر

این گوهری که داد خدا بر تو

در مخزنش نداشت از این بهتر

این است بر رجال جهان بانو

این است بر زنان جنان سرور

انسیه صورت است و محمد خو

حوریه سیرت است و خدا منظر

در حیرتم که فاطمه آوردی

یا زاده ای پیامبری دیگر

خوانم خداش، نیست خدا راضی

گویم بشر بشر نکند باور

دُرَی که داشت، در یم رحمت جا

سیبی که بود، نخل خدا را بر

این است دختری که خداوندش

فرموده است، فاطمه اطهر

افضل ز انبیاست به جز احمد

برتر ز اولیاست به جز حیدر

با این همه رسول خدا بوسید

او را جبین و صورت و دست و سر

هم شخص مصطفاش مدیحت خوان

هم نطق مرتضاش ثنا گستر

انسیه ای که خواجة لولاکش

بگرفته چون کتاب خدا در بر

حوریه ای که پیش تر از خلقت

آغوش کبریاش شدی بستر

آرد نماز سجده به پای او

بر خاک بندگی چو گذارد سر

در زیر پای فضة دربارش

روح القدس گشوده ز هم شهپر

خورشید، بی فروغ تجلایش

چون آتشی است در دل خاکستر

چشمی که از خداش جدا بیند

گردد شعاع مهر در آن خنجر

جز مهر او نجوشدم از سینه

جز وصف او نرویدم از حنجر

جز ذکر او نگفته ام از آغاز

جز مدح او نگویم تا آخر

بی مهر او قسم به خدا هرگز

جنت به هیچ کس نگشاید در

پیغمبری نجات نخواهد یافت

بی دوستی فاطمه در محشر

بر خاک فضه اش نرسد هرگز

عالم اگر شود همه سیم و زر

با یک اشاره اش همگی سلمان

با یک نظاره اش همگان بوذر

متن اوامرش همه جا معروف

کل نواهیش همه از منکر

یک لحظه دل برد ز دو صد یوسف

چشم افکند اگر به روی قنبر

پای محب او به سر رضوان

جای عدوی او به دل آذر

شد یک تنه سپاه علی ، نگذاشت

یک موی کم شود ز سر حیدر

یک شهر با علی همگی دشمن

یک فاطمه بر او شده یک لشکر

صحرا و خانه و اُحد و مسجد

شد در حمایت علی اش سنگر

تا روز حشر بحر ولایت را

کشتی علی است، فاطمه اش لنگر

“میثم” بگیر درس ولایت را

زین مادر حسین و حسن پرور

موضوعات: كيفيت معادجسمانی, شعر ولادت حضرت زهرا(س)  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]




كيفيت معادجسمانی
كيفيت معاد
دلايـل عـقـلى و نـقلى بروشنى ثابت كرد كه مرگ انسان ، پايان زندگى او نيست ، بلكه مجدداً روزى زنـده خـواهـد شـد، كه از آن زندگى در اصطلاح دانشمندان علم كلام به ((معاد)) تعبير مى شـود. اكـنـون بايد ديد كه كيفيت زندگى مجدد چگونه است ؟ آيا جسمانى است يا روحانى ، و يا تركيبى از اين دو، و يا غير آن ، چنانكه برخى چنين پنداشته اند؟
اقوال مشهور در اين زمينه عبارت است از:
معاد جسمانى
گـروهـى از مـتكلمان و فقها و اصحاب حديث شيوه معاد را تنها جسمانى دانسته و به وجود روحى جـز جـسـم و مـكـانيسم بدن به چيز ديگرى معتقد نيستند، و در حقيقت روح در نظر آنان جسم لطيفى اسـت كـه در بـدن سـريـان دارد، و بـسـان آتـش در ذغـال ، آب در گل و روغن در زيتون است !
معاد روحانى
گـروهـى از فـلاسـفـه ، بـويژه پيروان مكتب مشّاء، تنها به معاد روحانى معتقد مى باشند؛ و مى گـويـنـد پس از مرگ و فنا شدن بدن خاكى ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مى شود، ولى از آنجا كه روح ، موجود پيراسته از ماده و مستقل است فنا و نيستى در آن راه ندارد. از اين رو، پس از قطع علاقه و پيوستگى از بدن باقى و جاويد خواهد ماند.
معاد روحانى و جسمانى

بـسـيـارى از بـزرگـان عـلما و مشايخ فلاسفه و عرفا و جمع كثيرى از متكلمان اسلامى از علماى امـامـيـه و غـيـر آنان ، مانند شيخ مفيد، شيخ طوسى ، سيد مرتضى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، عـلامـه حـلى ، غـزالى و خيلى از علماى ديگر فريقين ، به معاد جسم و روح با هم و مـركـب از هـر دو مـعـتـقدند، و مى گويند روح در سراى ديگر به بدن بازگشت مى كند. آنان با اسـتـدلال بر اين كه نفس و روح انسان مجرد است ، مى گويند بعد از مرگ و برپايى رستاخيز دوباره روح به بدن برمى گردد.
از پـيـروان ديـگـر مـكـاتـب و اديـان ، جـمـهـور نـصـارا و پـيـروان مـسـيـحـيـت نـيـز بـر هـمـيـن نظرند
از آنـجـا كـه اثـبـات كـيـفـيـت مـعـاد از مـسـايـلى اسـت كـه بـا دليـل عـقـلى قـابـل اثـبات نيست ، بايد از قرآن و سنت در اين زمينه استمداد جست ، و در اين راستا خواهيم ديد كه مدلول آنها وقوع معاد براى جسم دنيايى با روح مى باشد.
گواهى قرآن بر معاد جسمانى ـ روحانى
آيات زيادى در رابطه با اثبات معاد جسمانى مزبور آمده است برخى از آنها عبارتند از:
الف ـ داستان اُبَىّ بن خَلْف :
((وَ ضـَرَبَ لَنـا مـَثـَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌَ قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَاءَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ))
و بـراى مـا مـثـلى زد و آفـريـنـش (نـخـسـتـيـن ) خـود را فـرامـوش كرده ، مى گويد: چه كسى اين اسـتـخـوانـهـا را در حـالى كـه پـوسـيـده ، زنـده مـى كـنـد؟ (پـيـامـبـر) بـگـو: خـدايـى كـه بـار اول آن را ايجاد كرد (دوباره ) زنده اش مى كند و او به همه آفريده هايش داناست .
ايـن آيـه ، دلالت دارد كـه خود آن استخوان پوسيده در روز قيامت برانگيخته مى شود، نه اينكه فقط روح صاحب استخوان برانگيخته شود.
شـاءن نـزول آيـه : ابـىّ بـن خـلف از مـخـالفان رسول خدا (ص )، استخوان پوسيده اى را نزد پـيـامـبـر آورد آن را خـُرد نمود، گرد آن را با دهان فوت كرد و در فضا پراكنده ساخت . آن گاه گـفـت : چـه كـسـى اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيـده و خـاك شـده را زنـده مـى كـنـد؟ خـداونـد بـه رسـول خـود فـرمـان داد بـگـو: هـمـان خـدايى كه در ابتدا استخوانها را از خاك آفريد و حيات و زنـدگـى در آنها دميد و به شكل خاصى درآورد، با همان قدرت و دانش گسترده و چيره خود، بار ديگر استخوانهاى پوسيده و پراكنده را زنده مى كند
ب ـ داستان عدى بن ربيعه :
((اءَيَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهَُ بَلى قادِرينَ عَلى اَنْ نُسَوِّىَ بَنانَهُ))
آيـا انـسـان گـمـان مى كند كه ما استخوانهاى او را هرگز جمع نمى كنيم ؟ (كنايه از زنده كردن اسـت ) بله ، ما توانا هستيم كه سر انگشتان او را هم درست كنيم (به همان صورتى كه آفرينش اوليه اش داشت ، دوباره زنده كنيم ).
ايـن آيـه نـيـز دلالت دارد كـه انـسان با همان صورت دنيوى كه داشته ، برانگيخته مى شود و روح در قالب جسم محشور مى گردد.
شـاءن نـزول آيـه : پـيـامـبر (ص ) با مردى به نام ((عَدىِّ بن رَبيعَه )) همسايه بود روزى خدمت حـضـرت رسـيـد و گـفـت . اى مـحـمـد! مـرا خـبـر ده از روز قـيـامـت كـه كـجـا و چـگـونه خواهد بود. رسـول خـدا بـراى او تـوضـيـح داد. عـدى گـفـت : اى محمد! اگر قيامت را به چشم هم ببينم باور نـخـواهـم كرد. چگونه ممكن است خداوند استخوانهاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ ، اين آيه را فرستاد
ج ـ داستان حضرت عُزير (ع ):
((اَوْ كَالَّذى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ … ))
يـا مـثل آن مردى كه بر دهكده اى گذر كرد كه با وجود بناهايى كه داشت ، از سكنه خالى بود. (از خـود پـرسـيـد) خـدا چـگـونـه مـردم ايـن دهـكـده را زنـده مـى كـنـد؟ پـس خـداونـد او را صـد سال بميراند، آن گاه زنده اش كرد و پرسيد، چه مدتى مكث كردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يـك روز. خـداونـد فـرمـود: بلكه صد سال مكث كردى به خوردنى و نوشيدنى خويش بنگر كه طـعـمـش (در ايـن صـد سـال ) دگـرگـون نشده و به درازگوش خويش بنگر كه چگونه آنان را بـرمـى انـگـيزيم و سپس آنها را با گوشت مى پوشانيم . همين كه براى او روشن شد (كه صد سال مرده بوده و دوباره زنده شده ) گفت : مى دانم كه خدا به همه چيز تواناست .
بـعـضـى از روايـات دلالت دارنـد كه اسم آن مرد صالحى كه موضوع اين قصّه در آيه شريفه است ، حضرت عُزَير است و در بعضى از روايات نام ((ارميا)) آمده است .
ايـن آيه ، نيز بروشنى بر معاد جسمانى دلالت دارد، خداوند بدن آن مرد صالح و جسم الاغش را زنده كرد تا بفهماند كه روز قيامت نيز بدنهاى دنيوى ، برانگيخته مى شوند.
د ـ داستان حضرت ابراهيم (ع ):
قـالَ اِبـْراهـيـمُ رَبِّ اَرِنـى كـَيـْفَ تـُحـْيـِى الْمَوْتى قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ، قالَ بَلى وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى قالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَاءْتينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ اءَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ))
ابـراهـيـم گفت : پروردگارا! به من بنما چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟! خداوند فرمود: آيا ايـمـان نـدارى ؟! گـفـت : چـرا، ولى مـى خواهم دلم آرام بگيرد و مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده بگير، آنها را سر ببُر و به پاره هايى تقسيم كن . سپس بر هر كوهى قطعه اى بگذار؛ آنگاه آنها را بخوان كه شتابان به سوى تو مى آيند و بدان خداوند عزيز و حكيم است .
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود:
((… پـس ابـراهـيم سر بريده پرندگان را به دست گرفت و آنها را فرا خواند. ناگهان ديد ذرات شتابان ، به سويش مى آيند و هر يك به سر خود مى پيوندد.))
ابـراهـيـم چون پرندگان را مشاهده كرد و با چشم خود زنده شدن آنها را به فرمان خداوند ديد، مـطـمـئن شـد و دريـافـت ، همچنان كه پراكندگى و مخلوط شدن اجزاى پرندگان مانع از دوباره زنـده شـدن آنـهـا نـگرديد، مردن آدمى و پراكنده شدن اجزاى بدن او و از ميان رفتن شكلها، مانع دوباره زنده شدن آنان در روز قيامت نخواهد شد.
آياتى ديگر:
(حـَتـّى اِذا مـا جـاءُوهـا شـَهـِدَ عـَلَيـْهـِمْ سـَمـْعـُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونََ وَ قالُوا لِجـُلُودِهـِمْ لِمَ شـَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالوُا اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَيْى ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ))
هـنـگامى كه به جهنم بيايند، گوش و چشم و پوستهاى بدنشان ، برضد آنان به جهت كردارى كـه انـجـام داده اند گواهى دهند. آنان گويند چرا برضد ما گواهى مى دهيد؟ گويند: خدايى كه همه چيز را به سخن درآورد و شما را در آغاز آفريد، ما را نيز به سخن آورد و به سوى او باز مى گرديد.
((اِنَّ الَّذيـنَ كـَفَرُوا بِاياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ))
هـمـانـا كـسـانـى كـه بـه آيـات مـا كـافـر شـدنـد، بـزودى آنـان را در آتـشـى داخل كنيم كه هر گاه پوستهايشان بسوزد در عوض آن ، پوستهاى ديگر به آنهابپوشانيم تا خوب عذاب دردناك را بچشند.
بـا دقـت در مـعـنـا و مـفـهـوم ايـن آيات وقوع معاد جسمانى از آنها استفاده مى شود، زيرا اگر جسم مـحـشور نمى شد، شهادت گوش و چشم و پوست معنا نداشت ، و نيز سوختن پوست و تعويض آن مطرح نمى شد.
((يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْداثِ سِراعاً كَاءَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ يُوفِضُونََ خاشِعَةً اَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذى كانُوا يُوعَدُونَ))
روزى كـه از قـبـرهـا، شـتـابان بيرون آيند، گويى كه به سوى هدفى مى روند در حالى كه ديدگانشان فرو افتاده است و ذلت آنها را فرا گرفته ؛ اين همان روزى است كه به آنها وعده داده شده بود.
آنـچـه از قـبـرهـا بـيـرون مـى آيـد، همان بدنهايى است كه دفن شده است . اين آيه نيز، بر معاد جسمانى دلالت دارد.

منبع:امامیه::مکتب سعادت بشر

موضوعات: كيفيت معادجسمانی  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-12-16] [ 12:10:00 ب.ظ ]