فرشته
 
 


شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


موضوع

نحوه نمایش نتایج:


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج




 



شعر ولادت حضرت زهرا(س)

شعر ولادت حضرت زهرا(س)

اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير

هم يتيم و هم فقير و هم اسير

وحي بي ايثار تو كامل نشد

هل اتي بي نان تو نازل نشد

مدح تو كي با سخن كامل شود

وحي بايد بر قلم نازل شود

اي كه در تصوير انسان زيستي

كيستي تو كيستي تو كيستي

از شب ميلاد تاآخر نفس

مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس

آن هم اي دست خدا دست تو بود

اي برآن لبها و دست تو درود

عقل كل از كل هستي شد جدا

تا چهل شب كرد خلوت با خدا

اين چهل شب در سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

اي كه از سر تا به پا پيغمبري

بلكه هم پيغمبري هم حيدري

تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)

هر سه يك جانيد با هم در سه تن

بس تويي اي عرش حق را قائمه

هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)

بايد اينجا لب فرو بست از بيان

روز محشر قدر تو گردد عيان

صحنه محشر همه پابست توست

اختيار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قيامت هست ماست

ريشه هاي چادرت در دست ماست

روز محشر كار ما با فاطمه (س) است

نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است

از كرامت بر جبين ما همه

ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)

موضوعات: دلايل اثبات معاد, شعر ولادت حضرت زهرا(س)  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-01-11] [ 06:45:00 ب.ظ ]




مسافرت فرشته

مسافرت فرشته

دريا غريق مرحمت بي كران تو

هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو

خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك

آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو

صدها فرشته بال نهادند بر زمين

تا دامن خديجه شود ميزبان تو

بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند

حوا و مريم اند پرستار جان تو

بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن

اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو

يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم

تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بي حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت

در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت

از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود

دستت براي خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند

از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت

با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است

آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت

((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است

آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))

اي جلوه شكوه و جلال پيمبري

تو حجت هميشه به آل پيمبري

قد راست كرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ي تو نهال پيمبري

آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود

جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري

مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه

تو با خبر هميشه ز حال پيمبري

كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي

جاري شده است اشك زلال پيمبري

اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش

اسوده نيست بي تو خيال پيمبري

قدري صبور باش بهشت دل نبي

تو زود مي رسي به وصال پيمبري

چون تو تمام آينه خلق احمدي

هر روز روز تو ست به سال پيمبري

ايام شادماني و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خداي تعالي نوشته بود

اين نور با طهور ولايت سر شته بود

پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان

اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود

از بسكه بود دست توسل به سمت تو

هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود

چندي به التماس زمين كرده اي نزول

اين آخرين مسافرت يك فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحيفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم

ما غير چند واژه ابتر نداشتيم

هر دختري كه ام امامت نمي شود

يا مادر پيمبر رحمت نمي شود

در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است

اين وحدت است شامل كثرت نمي شود

آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان

هر دختري كه لايق وصلت نمي شود

از اينكه آب مهريه ات بود روشن است

هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود

فردا بيا كه باز قيامت بپا كني

اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود

با اشتياق سمت صراط آوريد رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود

اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست

يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود

آخر مدينه راز پس پرده داشته است

آخر مدينه يار سفر كرده داشته است

لطف مدام حضرت ياسين به دست توست

آري دعا به دست تو آمين به دست توست

آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است

آرامش دوباره وتسكين به دست توست

پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت

يعني كه عزت و شرف دين به دست توست

آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد

نابودي تمام شياطين به دست توست

اسلام با دعاي تو پيروز مي شود

آري كليد فتح فلسطين به دست توست

اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

سروده جواد محمد زماني

موضوعات: دلايل اثبات معاد, مسافرت فرشته  لینک ثابت
 [ 06:38:00 ب.ظ ]




دلايل اثبات معاد
1 ـ عدالت خداوند
در مـيان همه موجودات ، انسان داراى ويژگى اختيار است ، بسا ممكن است كه از آزادى و اختيار خود سـوء اسـتفاده كرده و از عمل كردن به فرامين الهى روى برگرداند و به حقوق ديگران بويژه يتيمان ، ضعيفان و بيچارگان دست درازى كند و حتى با انبيا و مؤ منين نيز به مبارزه بر خيزد.
در نـهـايت در اين دنيا روزى فرا مى رسد كه متجاوز و ستمديده ، مؤ من و كافر، هر دو مى ميرند، درحـالى كـه مـؤ مـن ، پـاداش اعمالش را نگرفته و كافر به كيفر كردارش نرسيده است ، و حق پـايـمـال شـده مـظـلوم نـيـز از سـتـمـگـر گـرفـتـه نـشـده اسـت . حـال اگـر بـعـد از اين جهان ، جهان ديگرى به نام ((معاد و آخرت )) در پيش نباشد كه هر يك از اين دو تن ، مؤ من و كافر، ستمكار و ستمديده ، نتيجه بدى و خوبى كردار خود را ببينند، آيا با عدالت خداوند سازگار خواهدبود؟!
پـس عـدالت خـداونـد ايجاب مى كند كه از پس امروز ، فردايى باشد ، تا هر كس نتايج تلخ و شيرين اعمال خود را مشاهده كرده پاداش و كيفر مناسب را ببيند.
خداى بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد:
((اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ))
آيا پرهيزكاران را همچون فاجران قرار مى دهيم ؟
يـعـنـى چـنـيـن نـيـسـت كـه آنـان بـرابر باشند؛ برابر نبودن آنان هم در دنيا آشكار نمى شود، نـاگـزيـر بـايـد قـيـامـتـى بـاشـد كـه بـرخـورد مـتـفـاوت بـا آنـان در دادگـاه عدل الهى بروز كند.
2 ـ حكمت خداوند
پـس از اعـتـقـاد بـه وجـودخـدا و ايمان به حكيم بودن او ، حكمت خداى حكيم اقتضا مى كند كه مرگ پـايـان زندگى نباشد؛ زيرا در اين صورت ، كار خداوند كار كوزه گرى خواهد بود كه كوزه ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشك شدن بر زمين مى كوبد و خرد مى كند.
خـدا انـسان را آفريد، از ناتوانى به توانايى ، از نادانى به دانايى و رشد عقلى رساند، و وقتى بشر به كمال دنيايى دست مى يابد او را هلاك مى سازد ، آن گاه همه چيز تمام مى شود! اگـر چـنـيـن بـاشـد غـير عقلايى و غير حكيمانه است ، حكيمانه اين است كه اگر انسان هنوز امكان تعالى و تكامل بيشترى دارد براى او فراهم گردد، و جهان با اين عظمت و انسان به اين شگفتى به كمال بالاتر دست يابند و با مرگ نيست و نابود نشده و همه چيز تمام نشود.
در قـرآن كـريـم در بـسيارى از موارد، اين موضوع بيان شده است كه نظام عالم بيهوده و بدون هدف آفريده نشده است بلكه نظام آن بر اساس حق استوار است .
((وَ ما خَلَقْنَاالسَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ مابَيْنَهُمالاعِبينََ ما خَلَقْنا هُما إِلاّ بِالْحَقِّ …))
ما آسمانها و زمين و آنچه را كه بين آن دو است به بازيچه نيافريديم . آن دو را، جز بحق ،
نيافريديم … .
در خصوص بيهوده نبودن خلقت انسان مى گويد:
((اَفَحَسِبْتُم اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ))
آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را بيهوده و بدون هدف آفريديم و به سوى ما بر نمى گرديد؟
در آيـه ديـگـرى به راه درك و فهم راز آفرينش انسان و جهان ، يعنى تفكرتصريح كرده و مى فرمايد:
((… وَ يـَتـَفـَكَّروُنَ فـى خـَلْقِ السَّمـواتِ وَ الاَْرْضِ رَبَّنـا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ))
(آنانى كه ) در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بارالها اين را بيهوده نيافريده اى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگهدار.
تـفـكـر و انديشه ، در اسرار آفرينش به انسان آگاهى خاصى ميدهد، و نخستين اثر آن ، توجه بـه بيهوده نبودن آفرينش است ؛ زيرا جايى كه انسان در هر موجود كوچكى از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند كه مجموعه جهان بى هدف باشد. در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه ، هدفهاى روشنى مى بينيم ؛ قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام بـرنـامـه و هـدفـى دارنـد، سـاختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است ، حتى مژه ها نقشى معينى برعهده دارند!
آيـا مـمـكـن اسـت ذرات يـك موجود هر كدام داراى هدف خاصى باشد اما مجموعه موجودات جهان هستى مـطـلقـاً هـدفـى نـداشـتـه بـاشد؟! از اين رو، خردمندان ژرف انديش با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند:
خـداونـدا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدى ، بار الها اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نـظام شگفت انگير، همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند؛ همگى نشانه وحدانيت تو است ، و تو از كردار عبث و بيهوده منزّهى .
صـاحـبـان خرد و انديشه پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلافاصله بياد آفرينش خود مـى افـتـنـد و مـى فـهـمـند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است ، و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده و نيست ؛ او تنها براى زندگى زودگذر و كـم ارزش ايـن جـهـان آفـريده نشده است ، بلكه سراى ديگرى در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسؤ ليتهاى خود مى شوند، و براى ايـن كـه از كـيـفـر زشتيهاى اعمال خويش در امان بمانند مرتكب زشتى نشده ، و از خداوند حكيم هم تقاضاى نجات از عذاب جهنم را مى كنند
3 ـ جاويدان طلبى انسان
حـسّ بـقـا و مـيـل بـه مـانـدن ، يـك درخواست فطرى در انسان است . همه انسانها زندگى را دوست دارنـد، و مـى خـواهند باشند، و زندگى آنان با مرگ پايان نپذيرد و دستخوش نيست و نابودى نشود. از اين رو انسانها از يكسو بنابر اقتضاى طبع انسانى از مرگ فرار مى كنند؛ و از سوى ديگر براى ماندن و جاويدانه شدن دست به يكسرى كارها و اقداماتى مى زنند.
به عنوان مثال مى كوشند خانه هاى محكم و بناهاى استوار و ماندنى بسازند، و در صورت امكان مال و ثروت فراوانى اندوخته كنند؛ و از آفات و بيماريهاى جسمى بدور باشند، و نظاير آن . همه اين كارها مى رساند كه جاويدان طلبى و حسّ بقا، جزو خواسته هاى درونى انسان بشمار مى رود، و از فطرت اصيل او سرچشمه مى گيرد.
بـررسـيـهـاى تـاريـخـى و كـاوشـهـاى بـاسـتـان شـنـاسـى نـيـز نـشـان مـى دهـد كـه اقـوام و مـلل بـاسـتـانـى ، حـتـى انـسـانـهـاى بـدوى در مـصـر قـديـم و مـكـزيـك ، آب و غـذا و وسـايـل دفـاعـى لازم را در قـبـر همراه مردگان قرار مى دادند تا در آنجا مورد استفاده آنان واقع شود!روشن است كه نه ادامه زندگى در اين دنيا و جاويدان ماندن در آن ميسر است ، و هـيـچ انـسـان عـاقـلى هم چنين پندارى نخواهد داشت ، چون همگان يقين دارند كه گريزى از مرگ نـيـسـت ، و نـه ايـن كـه كـارهـاى انـسـانـهـاى نـخـسـتـيـن و مـلل بـاسـتـانـى مـعقول و مقبول مى باشد، بلكه همه اينها پاسخ درست يا نادرست به فطرت جاويدان طلبى و حس ماندگار شدنى مى باشد.
روشـن اسـت كـه هـر امـر فـطـرى نمايانگر چيزى است كه به آن تعلق دارد، يعنى وجود يك چيز فـطـرى دليـل بـر وجـود مـتـعـلق آن در خارج است . با توجه به اين كه اين جهان و موجودات آن بـويـژه انـسان دستخوش مرگ ونيستى مى شوند، بنابراين ، وجود جهان ديگرى غيرازاين جهان كه قرآن از آن به سراى باقى و جاودانى ياد مى كند براى تحقق اين امر فطرى ضرورى است .

امامیه::مکتب سعادت بشر.

 

موضوعات: دلايل اثبات معاد  لینک ثابت
[یکشنبه 1394-12-16] [ 12:08:00 ب.ظ ]