شعر درختکاری

به دست خود درختی می نشانم

به پایش جوی آبی می کشانم

کمی تخم چمن بر روی خاکش

برای یادگاری می فشانم

درختم کم کم آرد بر گ و باری

بسازد بر سر خود شاخساری

چمن روید در آنجا سبز و خرم

شود زیر درختم سبزه زاری

به تابستان که گرما رو نماید

درختم چتر خود را می گشاید

خنک می سازد آنجا را ز سایه

دل هر رهگذر را می رباید

به پایش خسته ای بی حال و بی تاب

میان روز گرمی می رود خواب

شود بیدار و گوید : ای که اینجا

درختی کاشتی روح تو شاداب

 

موضوعات: شعر درختکاری  لینک ثابت